گزارش همایش سالانه انجمن جامعهشناسی ایران؛ علم بومی و علم جهانی: امکان یا امتناع؟
انجمن جامعهشناسی ایران روز هشتم خرداد ماه سال 1386، بنا بر روال هر ساله خود، اقدام به برگزاری همایشی با حضور اعضا و استادان و صاحبنظران علوم اجتماعی کرد. این همایش که به همت گروه علمی- تخصصی علم و معرفت انجمن با حمایت و پشتیبانی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم و با بهرهگیری از همفکری و مشاوره کمیسیون ملی یونسکو، مرکز تحقیقات سیاستهای علمی کشور و گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران، با عنوان “علم بومی، علم جهانی؛ امکان یا امتناع؟ یادمان پروفسور سید حسین العطاس”در سالن ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، استقبال گستردهای را از سوی اصحاب علوم اجتماعی، رسانهها و علاقمندان به این موضوع به دنبال داشت.
العطاس روشنفکر، سیاستمدار، و جامعهشناس مالزیایی است که به گفته کسانی که با تفکر او آشنایی دارند، اندیشهای خلاق داشته و از پژوهشگران پرکاری بوده که در زمینههای مختلف جامعهشناسی آثار تأثیرگذاری از خود را به جای گذاشته است. او با ایران و مسائل اجتماعی ما کمابیش آشنا بوده و چندین نوبت به این کشور سفر کرده است که طی این سفرها، در سال 1369 در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و در سال 1378 در سمینار دانشگاه و جامعه سخنرانی داشته است.
برگزاری همایشی با موضوع “علم بومی و علم جهانی” که در همایش “مسائل علوم اجتماعی ایران” نیز در سال گذشته، به عنوان یکی از موضوعات مهم مورد تأکید بسیاری از صاحبنظران قرار گرفت؛ پس از درگذشت پروفسور العطاس در سوم بهمن ماه سال 1385، به پیشنهاد دکتر غلامعباس توسلی و به منظور طرح و گفتوگو درباره دغدغههای او در دستور کار قرار گرفت.
لازم به یادآوری است که العطاس در زمینههای گوناگون تحول فرهنگی و اجتماعی همواره ابعاد محلی و جهانی را در نظر داشت و با توجه به این رویکرد خاص او بود که دانشگاه کمبریج در سال 2005 و به مناسبت 75 سالگی او کتابی را با عنوان “جهانی و محلی: تحول اجتماعی در آسیای جنوب شرقی” منتشر کرد.
دکتر محمد امین قانعیراد، مدیر گروه جامعهشناسی علم و معرفت و دبیر این همایش، پیش از برگزاری آن اعلام کرد که همین دغدغه العطاس نسب به مسائل بومی و جهانی به صورت توأمان که همواره با نوعی عامگرایی چندگانه در فرآیند توسعه علم، همراه بوده، انگیزه نامگذاری این همایش را به منظور بررسی ابعاد محلی و جهانی توسعه علم و دانش اجتماعی فراهم ساخته است.
به گفته وی، “بررسی تجربه روشنفکران و جامعهشناسان مالزیایی” ، ” گسترش ارتباط گفتمانی در علوم اجتماعی در کشورهای مشابه” و “طرح و ارزیابی دیدگاههای گوناگون و متنوع در عرصه علم بومی و علم جهانی” از جمله مهمترین اهداف برگزاری این همایش بود.
همایش یک روزه “علم بومی، علم جهانی؛ امکان یا امتناع؟” در ساعت نه صبح روز هشتم خرداد ماه آغاز شد و پس از مراسم افتتاحیه، استادان و صاحبنظران این موضوع، در سه بخش جداگانه به ارائه مقالات خود پرداختند. در پایان هر بخش، میزگردی با حضور سخنرانان و برخی دیگر از استادان برگزار شد که طی آن، ضمن مباحث ارائه شده به بحث گذاشته شد.
“پرهیز از دوگانه بینی علمی بومی یا علم جهانی” و “انتخاب حالتی میانه در این زمینه” و “فراهم آوردن شرایطی در جهت تقویت پلورالیسم و تکثرگرایی علمی” از جمله مهمترین مواردی بودند که بیشتر سخنرانان این همایش، مورد تأکید قرار دادند.البته در میان نظریات مطرح شده، دیدگاههایی مانند “انقلاب فرهنگی دوم” نیز برای حل این مسأله پیشنهاد شد.
در این گزارش، خلاصه کوتاهی از مباحث مطرح شده در همایش آمده است. بدیهی است که علاقمندان این موضوع میتوانند در آینده نزدیک، متن کامل مقالات پذیرفته شده در همایش و مباحث ارائه شده در میزگردها را در کتابی که در این رابطه منتشر خواهد شد، مطالعه کنند.
در بخش افتتاحیه این همایش، علاوه بر دکتر قانعیراد، دکتر معیدفر رئیس انجمن جامعهشناسی ایران نیز ضمن خیرمقدم به حاضران در جلسه، درباره نحوه برگزاری همایش سخنان کوتاهی ایراد کردند.
سپس دکتر محمد توکل دبیر کل کمیسیون ملی یونسکو در ایران، العطاس را متفکری با موقعیت ویژه در آسیا معرفی کرد کرد و گفت: ورود العطاس به شبکههای منطقهای یونسکو به دلیل چارچوبی برای تبادل آراء و دریافت تجربیات از سایر کشورهای پیشرفته و استفاده در سطح ملی و استفاده از آنها به عنوان وظیفه و برگردان به شبکههای جهانی، در آسیا بسیار کم نظیر است.
وی افزود: العطاس سالها نمایندگی مالزی در شبکه آسیا و اقیانوسیه یونسکو در تحقیقات علوم جتماعی را بر عهده داشت و شخصیت برجستهای بود که نسبت به ایجاد شبکه اتحادیه مانند تحقیقات علوم اجتماعی در یونسکو اقدام کرده است.
توکل همچنین به تلاشهای العطاس در نقد نظریات سیاستمداران درباره ملت مالزی و بهویژه بومیان آن، در راستای بازخوانی مفهوم توسعه اشاره کرد.
در ادامه، عبدالعظیم هاشمینیک پژوهشگر حوزه آسیای جنوب شرقی به سخنرانی پرداخت و سپس با نمایش فیلم کوتاهی از العطاس، بخش افتتاحیه خاتمه یافت.
علم بومی در اندیشه پروفسور العطاس
در بخش اول همایش، ابتدا دکتر غلامعباس توسلی استاد نام آشنای جامعهشناسی ایران سخنرانی کرد. وی در بحث خود، با اشاره به سابقه دوستی سی سالهاش با سید حسین العطاس، ابتدا خلاصهای از روند زندگی او و فعالیتها و اندیشههایش را بازگو کرده و در این زمینه خاطرنشان کرد که از نظر العطاس، اسلام نه تنها با هیچ علمی مغایرت ندارد؛ بلکه علوم را میستاید و بر آموزش آنها تاکید میکند.
استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران سپس در بیان مفهوم علم بومی در دیدگاه العطاس گفت: العطاس هم با نفی کنندگان و هم با کسانی که یکپارچه آن را تأیید میکنند، مخالف است و در این باب اندیشه ظریفی دارد. او معتقد است که علم چیزی نیست که بشود آن را بومی کرد، اما باید علم را با نیازهای یک جامعه مطابقت داده و برای گسترش یک علم به سوابق و فرهنگ و ارزشهای آن جامعه توجه کرد.
دکتر توسلی در ادامه با طرح تفاوت میان مدرنیزاسیون و مدرنیته در نظریات العطاس، اظهار داشت: از دید این متفکر، نخست باید مدرنیته را شناخت و سپس نسبت به مدرنیزاسیون اقدام کرد.
العطاس، در میانه مطلقگرایی و نسبی گراییِ معرفتشناختی
مصطفی ملکیان دیگر سخنرانی این همایش بود که در مقاله خود، صراحتاً به انتقاد از مفهوم علم بومی پرداخت و گفت: این مفهوم چه از نظر معرفت شناختی و چه از دید اخلاقی خطاست.
وی برای توضیح دیدگاه خود، سه مرحله قابل تفکیک از یکدیگر در علوم مختلف را چنین معرفی کرد: نخست “فرآیند موضوع گزینی” که در آن دانشمندان به دنبال مسائل علم میگردند. دوم مرحله “فرآیند درآیی” یعنی مرحله درآمدن به فرآیند علم و مشغول مطالعه و تحقیق علمی شدن. مرحلهای که در آن از جنبه ناظر بیرون آمده و به جنبه عامل درمیآییم.این مرحله به معنای شروع کردن مطالعه و تحقیق برای حل مساله برای رفع مشکل است. مرحله سومی هم وجود دارد که مرحله “فرآورده بینی” نام دارد. در این مرحله، فرآورده مطالعات و تحقیقات مورد توجه قرار میگیرد. این فرآورده حاصل فرآیندی است که دانشمندان در آن فعال بودهاند.
وی سپس به بررسی مفهوم علم بومی در هر یک از این سه مرحله پرداخت و گفت: در مرحله نخست که دانشمند با اقیانوسی از مسائل و مشکلات مواجه است، اگر منظور از علم بومی آن پرداختن اندیشمند به مسائل و مشکلات جامعه خود باشد، بدیهی است که این کار علم خاصی را پدید نمیآورد. در مرحله دوم یعنی فرآیند درآیی نیز وقتی دانشمند موضوع کار خود را انتخاب کرد، آشکار است که باید از روشها، اهداف و تواناییهای دانش مذکور سود جوید و در غیر این صورت، فعالیت او بیمعناست خواهد بود.
ملکیان در بررسی مرحله فرآورده بینی گفت: در این مرحله نیز نمیتوان به علم بومی قائل شد، چرا که در تقسیمبندی فرآوردههای علوم، این فرآوردهها یا ذهنی هستند و یا عینی، عینیها نیز یا بالقوهاند و یا بالفعل. حال دسته اول یعنی فرآوردههای ذهنی، مثل احکام زیباشناختی، هیچ مبنایی برای سنجش همگانی ندارند و از این رو، ترازویی برای درست و غلط دانستنشان در دست نیست. در مورد دسته دوم یعنی فرآوردههای عینی نیز حتی اگر ترازویی برای ارزیابی آنها وجود داشته باشد، قاعدتاً این ترازو در دسترس همگان بوده و نمیتوان آن را بومی معرفی کرد.
وی از این بحث خود نتیجه گرفت که سخن گفتن از علم بومی اولاً به معنای نسبیگرایی و وابسته دانستن دانش به مکان و زمان خاص است و ثانیاً طی آن با این مشکل اخلاقی مواجه میشویم که هیچ کس نمیتواند قائل به حق و باطل شود چرا که حقیقت آن است که فکر بیتاریخ و بیجغرافیاست و برای تمیز میان حق و باطل اولاً باید به آزادی باور داشت تا همه بتوانند حق و باطل را قبول کنند و ثانیا باید با پلورالیزم فرهنگی به همگان اجازه داد که در باره آن اظهار نظر کنند.
ملکیان در پایان بحث خود، به اهمیت العطاس در زمینههای مختلف اشاره کرد و گفت: به عقیده من این نشست میتواند زمینهای را فراهم کند تا قدمهای بیشتری در شناخت این اندیشههای این جامعهشناس برداشته شود..
تحول در مقیاس روش، تنها راه حل تعارض علم و دین
در ادامه این سمینار یک روزه، حجت الاسلام سید محمد مهدی میر باقری مسئول فرهنگستان علوم اسلامی قم، دیدگاه متفاوتی را در قیاس با سایر سخنرانان ارائه داد و طی بحث خود، تنها راه حل تعارضات موجود را فراهم کردن مقدمات انقلاب فرهنگی دوم دانست.
وی گفت: امروز توسعه و تعالی دو جریان جامع نگر و آیندهنگر در عرصه جهانی هستند. هر دو جریان قصد دارند تمام شئون اجتماع را بر محور یک جهت هماهنگ سازند. در جریان توسعه هدف این است که تمام ابعاد به گونهای هماهنگسازی شوند که در نهایت منجر به رشد دائم التزاید تولید شود. در حالی که در جریان توسعه دین محور که از آن تعبیر به تعالی میکنیم، هدف، هماهنگ سازی ابعاد اجتماع در مسیر رشد تقرب است.
وی پس از این مقدمه به دستهبندی دیدگاههای مطرح در چالش میان دو جریان توسعه و تعالی پرداخت و با رد نظرات مختلفی که به تعبیر او یا به نفع یکی دیگری را کنار میگذراند و یا درصد ترکیب یا هماهنگسازی میان آنها هستند، ریشه اصلی بحث را در تعارض بین علم مدرن و دین معرفی کرده و برای حل آن، تداوم جریان انقلاب فرهنگی را همراستا با انقلاب سیاسی و انقلاب اقتصادی پیشنهاد کرد.
میرباقری تأکید کرد: این مسیر پیش روی تعالی که درواقع همان توسعه دین محور است، با انقلاب اسلامی ایران آغاز شده و به دنبال آن، بیداری اسلامی در سطح جهان اسلام و بیداری معنوی در سطح جامعه جهانی به وقوع پیوسته است.
دایاسپورای علمی ایرانی و نقش آن در بومی سازی علوم اجتماعی در ایران
دکتر ناصر فکوهی عضو گروه انسانشناسی دانشگاه تهران، دیگر سخنران این همایش بود که به طرح دیدگاهی با عنوان “دایاسپورای علمی” پرداخت. وی با اشاره به حضور تعداد زیادی از ایرانیان در سراسر جهان و عمدتاً در ایالات متحده، گفت: زیاد بودن نسبت این مهاجرت به جمعیت ایران از یکسو و سرمایه فرهنگی و انتقادی بالای عموم جمعیت مهاجر کننده از سوی دیگر، سبب شده که در طول سه دهه گذشته یک دایاسپورای علمی در دانشگاههای جهان و از جمله معتبرترین دانشگاههای اروپا و آمریکا شکل بگیرد. این دایاسپورا، امروز در حوزه علوم انسانی و به ویژه علوم اجتماعی و عمدتاً در زمینه مسائل ایران تدریس و پژوهش میکند و در این راه، موقعیت بحران سیاسی بینالمللی و مشکلاتی که در ایجاد رابطه میان ایران و برخی از قدرتهای بزرگ پس از دوران انقلابی وجود داشته و دارد، زمینههایی را برای رشد آن (از لحاظ تامین بودجههای مطالعاتی و انتشاراتی و تاسیس کرسیهای مطالعه ایرانی) فراهم آورده است.
فکوهی همچنین با اشاره به این مسئله که علم همواره در سیطره قدرتهای حاکم قرار داشته و در فرآیند جهانی شدن نیز با پیروی از همین الگو، سطوح محلی ناچار به تبعیت از سطوح جهانی یا درواقع، همان قدرتهای بزرگ هستند؛ تأکید کرد: تنها اگر منظور از بومی سازی بالا بردن توانمندیهای نظری و عملی و رسیدن به حدودی از استقلال ( که البته همواره نسبی باقی خواهد ماند) در علم باشد، میتوان گرایش به علم بومی را مفید دانست و امیدوار بود که بتواند موقعیت انسانها را تا اندازهای بهبود بخشد.
این انسانشناس از بحث خود نتیجه گرفت که در این شرایط، با توجه به هدف اساسی، یعنی انتقال مرکز شناخت جامعه ایرانی به آکادمیخود این کشور، ارزیابی و سنجش موقعیت دایاسپورای علمی ایران با نگاهی انتقادی و به دور از پیش داوری و با در نظر گرفتن تمامی ابعاد آن از ضروریات است و در نهایت شاید بتوان گفت که تنها با فراهم کردن حداقل شرایط یعنی آزادیهای آکادمیک و اجتماعی، میتوان در راستای بومیسازی دانش گام برداشت.
دانش بومی شاید، علم بومی خیر
در بخش دیگری از این همایش، دکتر رضا منصوری عضو هیأت علمی دانشگاه صنعتی شریف به سخنرانی پرداخت و با نگاهی انتقادی نسبت به بحث علم بومی، گفت: علم یک پدیده پیچیده اجتماعی است؛ فرآیندی است انسانی و مستقل از فرهنگهای خاص و شاید تا همان حد که توسعه احتمالاً به فرهنگ وابسته است، علم هم به فرهنگ وابسته باشد.
وی پس از بیان این مقدمه، تصریح کرد: پذیرش بومی بودن علم مخاطراتی دارد که عقبماندگی علمی و کندی فرآیند توسعه حداقل آن است. بنابراین بهتر است با پذیرش جهانی بودن علم در شکلدهی آن مشارکت کنیم؛ در این صورت حتی اگر علم بومی هم بالقوه وجود نداشته باشد، میتوانیم با شکلدهی مناسب مولفههای بومی را وارد علم کنیم. این در حالی است که دانش بومی، به عنوان مجموعه دانستههای بومی نشأت گرفته از علم، یا هر فعالیت دیگر، واقعیتی است که حتی به رشد علم جهانی هم کمک میکند. این امر ایجاب میکند که دانستههای بومی به قالب علمی درآمده و اعتبار علمی پیدا کنند.
علم بومی: قابلیتها و تنگناها
خسرو باقری عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، دیگر سخنران این سمینار بود که در بحث خود، قابلیتها و تنگناهای بومی شدن علم را مورد بررسی قرار داد. وی استخراج ظرفیتهای ناشناخته یک فرهنگ و خلاقیت و نوآوری از نوع بنیادی یا کلان را از جمله مهمترین قابلیتهای علم بومی معرفی کرد و در مورد تنگناها به مسائلی از قبیل برآمیختن علم و غیرعلم، عدم حفظ تمایز میان عناصر علم بومی از حیث قابلیت بسط یافتن در قالب علم تجربی و در نتیجه نبود عینیت و تعمیمپذیری در یافتههای آن اشاره کرد و گفت: برای غلبه بر این تنگناها اولاً باید عناصر فرهنگ بومی را از حیث قابلیتهای آن مورد بررسی قرار داده و در صورت لزوم به بازسازی آنها برای حضور و بالیدن در عرصه علم تجربی پرداخت و ثانیاًمفهوم عینیت را به معنای درست، تام و تمام و یکبار برای همیشه، مورد تجدید نظر قرار داده و به جای آن از عینیت به معنای داشتن بهرهای از درستی سخن به میان آوریم؛ چرا که در این صورت، وجود پیش فرضهای فرهنگی خاص مانع از به ظهور رسیدن چنین عینیتی نخواهد بود.
نقد علوم اجتماعیِ بدون قطبنما در ایران
از دیگر سخنرانان این همایش یک روزه، دکتر حمیدرضا جلایی پور عضو هیأت علمی جامعهشناسی دانشگاه تهران بود که مقاله خود را با عنوان “علوم اجتماعی بدون قطبنما در ایران” ارائه داد. وی برای ورود به این بحث، ابتدا یادآور شد که علوم اجتماعی (از جمله جامعهشناسی) به رغم تنوع در مفاهیم، روشها، نظریهها و مکاتبش از زمره رشتههای دانشگاهی است که برای محقق در هنگام تحقیقات اجتماعی نقش قطبنما را دارد.
وی در ادامه، سه گروه را در عرصه عمومی ایران معرفی کرد که جامعهشناسی را بهعنوان یک رشته علمی (و یا بهعنوان راهنما و قطبنمایِ شناخت جامعه ایران) مورد نقد و حتی نفی قرار داده و میدهند؛ گروه نخست، مدافعان جامعهشناسی دینی و بومی؛ گروه دوم، کسانی که جامعهشناسی متداول در دانشگاههای ایران را نه علم که «ایدئولوژیهای جامعهشناسانه» میدانند و گروه سوم، افرادی که عمدتاً به شکل شفاهی و با سلاح جامعهشناسی انتقادی، به جای نقد جامعهشناسی واقعاً موجود در ایران، عملاً به نفی فعالیتهای موجود کمک میکنند.
جلاییپور در بحث خود، بررسی و نقد نظریات گروه دوم را مورد توجه قرار داد و برای این منظور، نظریههای جامعهشناسی را در سه خوشه ” نظریههای نرمال یا رایج یا قابل وارسی تجربی”، “نظریههای کلان جامعهشناسی” و “مکاتب یا مدرسههای جامعهشناسی”قرار داده و از قطبنما و راهگشا بودنِ هر کدام از آنها در مقابل ادعای ایدئولوژیک بودنشان دفاع کرد.
مقایسة سه روایت از «بومی گرایی در علم» در ایران
در ادامه این نشست اصحاب علوم اجتماعی، دکتر مقصود فراستخواه عضو هیأت علمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، از زاویه دیگر به مسئله مورد بحث پرداخت و طی سخنرانی خود، روایتهای “بومیگرایی علمی” در ایران معاصر را در سه شکل “یک ایده دانشگاهی”، “یک ایدئولوژی مذهبی و پروژه سیاسی” و “یک تابو و فوبیای شبه مدرن و شبه پوزیتویستی” دستهبندی کرده و مورد بررسی و مقایسه قرار داد.
وی در ادامه پس از تفسیر این دستهبندی و ذکر دورههای مختلف تاریخی آن در کشور، به موضوع “علم جهانی و علم بومی/محلی ” در مباحث غربی پرداخت و در خاتمه از بحث خود چنین نتیجه گرفت: آنچه در تراز جهانی بحث دیده میشود، تکثّر جدالی و در عین حال خلاّق و برهم افزاینده و انباشتی است. این در حالی است که در ایران، از یک سو، بنا به علل ساختاری و زمینهای، هزینه مفهومسازی و نظریهپردازی بالاست و از سوی دیگر، اثباتگرایی در علم و توسعهگرایی مبتنی بر آن، بدون اینکه در یک دوره زمانی آزموده شده و هنجارهای علمی و سنتهای پژوهشی خود را مستقر کند، با رویکردهای پراکنده نااثباتگرایی و مابعد اثباتگرایی مواجه شده است. در نهایت، به جای اینکه سنتز ثمربخشی از این رویاروییها ببینیم، شاهد بودیم که چگونه ایدههای دانشگاهی، سر از ایدئولوژیها و پروژههای سیاسی در آورده که اساساً در نیت مؤلفان نخست نیز نبوده و آنگاه به سبب هزینههای سنگین، گفتمان “علم ایدئولوژیک و آیینی” (در واکنش به گفتمان ایدئولوژی علم آیین)؛ نسبت علوم با واقعیت اجتماعی، و با امر بومی و فرهنگی، به صورت یک تابو یا فوبیای شبه پوزتیویستی درآمده است.
بومیگرایی علوم اجتماعی و ناکارآمدی سازمان آموزشی در ایران
در آخرین بخش از همایش علم بومی، علم جهانی؛ تقی آزاد ارمکی، نعمتالله فاضلی، سارا شریعتی و غلامرضا ذاکرصالحی سخنرانی کردند. دکتر آزاد ارمکی استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، با اشاره به خاستگاه شکلگیری نظریه “بومیگرایی علوم اجتماعی”، طرح این بحث را در شرایطی که هنوز علوم اجتماعی در جامعه ما و در جهان اسلام مستقر نشده و تناسب آن با دیگر حوزههای علمی و نظام اجتماعی معلوم نشده است، ناروا دانست.
به عقیده وی، مشکل اصلی در این زمینه، ناتوانی در طرح، آموزش و توسعه علوم اجتماعی است که از عدم آشنایی بیشتر اساتید، مدرسان، محققان و دانشجویان، مدیران و برنامهریزان آموزشی و پژوهشی با نظریهها، مکاتب، دیدگاهها، مسائل و موضوعات علوم اجتماعی نشأت میگیرد و نتیجه آن، طرح ناقص و ناکافی از این علوم است که در شرایط کنونی به بحران درون علمی منجر شده است.
تبارشناسی دیدگاهها در زمینه دانش اسلامی
دکتر غلامرضا ذاکرصالحی دیگر عضو هیأت علمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، طی این همایش، موضوع دانش اسلامی را در نگاهی تاریخی- اجتماعی مورد بررسی قرار داد.
وی در بحث خود، تاریخچه جامعی را در زمینه مباحثات مربوط به رابطه دین و دانش ارائه داد و طی آن، به موضوع اسلامیسازی علوم در جوامع مختلف در طول تاریخ جهان پرداخت و در ادامه، درباره روند طرح این مبحث در ایران از دهه 1340 که به پروژه اسلامیسازی دانش در ایران، پس از وقوع انقلاب فرهنگی و تشکیل ستاد و سپس شورایعالی منجر شده و تا امروز نیز تداوم یافته است، پرداخت.
ذاکرصالحی در جمعبندی از سخنان خود، دیدگاههای گوناگون پیرامون دانش اسلامی و دانشگاه اسلامی، را به سه دسته کلی تقسیم کرد: “دیدگاه بدبینانه نسبت به مقوله اسلامی شدن دانش و دانشگاه”، “دیدگاه حداکثری در راستای پروژه دینی کردن علم یا علمیکردن دین” و “دیدگاه راه حل میانه که تاکنون در دو سطح نظری و کاربردی ظهور و بروز داشته است”.
او در مقاله خود، پس از تبارشناسی تفصیلی این سه دیدگاه، پروفسور سید حسین العطاس را با توجه به جهتگیریها و مطالب طرح شده در سخنرانیها و مقالاتش، از جمله مدافعان دیدگاه سوم معرفی کرد.
یک جامعهشناسی برای یک جهان؟
دکتر سارا شریعتی یکی دیگر از اعضای هیأت علمی جامعهشناسی دانشگاه تهران از جمله سخنرانان بخش پایانی این همایش بود. او نیز در بحث خود، از زاویهای دیگر، سابقه بحث درباره علوم اجتماعی جهانی و محلی را مورد بررسی قرار داد. وی دیدگاه علوم اجتماعی جهانی را به عنوان گرایشی معرفی کرد که از یک جامعهشناسی و یک بدنه واحدعلوم اجتماعی دفاع میکند و آن را در مقابل گرایش علوم اجتماعی محلی قرار داد که میل به متعین کردن این علوم درمنطقه، فرهنگ، موقعیت تاریخی خود داشته و به دنبال یک جامعهشناسی بومی و درونزا است.
وی افزود: گرایش جهانی از نظر سیاسی، به واسطه اروپا- محوری و از نظر معرفتشناسی، به دلیل درنظرنگرفتن زمینه تاریخی- اجتماعی مورد نقد است و به گرایش دوم، نیز از آنجا که وحدت این رشته را زیرسوال میبرد و علوم اجتماعی را در معرض خرد و استحاله شدن قرار میدهد، انتقاداتی وارد است.
بنا بر نظر شریعتی، اگرچه گرایش اول، اروپا محور شناخته شده اما گرایش دوم نیز نوعی اروپا محوری وارونه است؛ چرا که بومیسازی در این واکنش دوم، بهقول فرید العطاس، تنها یک عصیان و اعتراضی به امپریالیزم نظری و میل به انقطاعاز مادر-شهر استعمار نظری جدید است. این موضع، تنها وجه سلبی و سیاسی دارد و نه وجهاثباتی و معرفت شناسی و به یکی از موانع تولید نظریه در جهان ما منجر میشود که طی آن، همواره چنان درگیر مسائل و محاسبات سیاسی جامعه خود میشویم که مجال مطالعات بنیادین را نمییابیم.
وی در جمعبندی از بحث خود، تأکید کرد: امروز بیش از هر زمان اولا ضرورت دارد، از ایندوگانه کاذب انتخاب میان جهانی و بومی بیرون بیاییم. همچنین در نظر داشته باشیم که علم، ملیت نداشته و هر بار پایتخت عوض میکند. چنانچه زمانی پایتختهایعلم، بغداد، شام و اسکندریه بود، و امروز، نیویورک، پاریس و لندن. در نتیجه نمیتوان برای علوم شناسنامه زد و آنها را به شرایط و موقعیت تولیدشان، تقلیل داد؛ بلکه علوم محصول انباشت دانش بوده و به همین دلیل، درون زانیستند.
این جامعهشناس همچنین خاطرنشان کرد که ضمن تکیه بر بدنه واحد علوم اجتماعی، نباید فراموش کرد که جهاناجتماعی، جهان سلطه و مبارزه علیه سلطه است و در این شرایط، نمی توانیم از نوعی علم خنثی، ناب و جهانی، علمی بیپیوند با قدرت و منفعت و یا به تعبیری دیگر، از نوعی ” نرمالیته” در علوم اجتماعی دفاع کنیم. بنابراین برای اینکه بتوانیم به نابرابری در تولید و توزیع و مصرف علوم پایان ببخشیم؛ میبایست در نوک هرم، که جایگاه تولیدکنندگان است، مشارکت کنیم و این هدف راهی ندارد جز آنکه از تکثر و چند زبانی علوم و درواقع نسبی کردن آن دفاع کنیم.
مسئله بومیسازی علوم اجتماعی از رویکرد مطالعات فرهنگی
دکتر نعمتاله فاضلی عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی آخرین سخنران همایش “علم بومی، علم جهانی؛ امکان یا امتناع؟” بود که در مقاله خود، از دیدگاه مطالعات فرهنگی به این مسئله پرداخت.
او در ابتدای بحث خود، تاریخچه و دلایل طرح بحث در خصوص گفتمان بومیسازی علم را در جوامع غیر غربی مورد بررسی قرار داد و در عین حال دیدگاههای مطرح در “گفتمان رقیب” که با تکیه بر آموزههای پوزیتیویستی، داعیه جهانی و جهان وطن بودن علم را دارد، را نیزبیان کرد.
فاضلی در ادامه بحث خود و در پی شناخت مبانی قدرت در این دو گفتمان، به دیدگاههای مختلفی که در ایران به این موضوع پرداختهاند، اشاره کرد و در نهایت، مسئله بومی شدن علوم اجتماعی را از زاویه دید مطالعات فرهنگی مورد بررسی قرار داد.
متن کامل این مباحثات به همراه برخی دیگر از مقالات پذیرفته شده در همایش را در کتاب مجموعه مقالات همایش “علم بومی، علم جهانی؛ امکان یا امتناع؟” بخوانید.