شهروندان مسئول به جای دل بستن به افسانه انقلابهای رنگی توجه خود را به رويكرد اصلاحی و انتخابات آزاد معطوف كنند
شهروندان مسوول براي گذار آرام به دموكراسي به جاي دل بستن به افسانهي انقلابهاي رنگي ميتوانند همچنان توجه خود را به رويكرد اصلاحي و راهبرد «انتخابات آزاد» در چارچوب همين جمهوري اسلامي، كه از سوي اصلاحطلبان مطرح شده است، معطوف كنند. به گزارش ايسنا، در متن سخنراني حميدرضا جلاييپور با عنوان “افسانهي انقلابهاي رنگي و كيمياي انتخابات آزاد“ كه در سمينار گذار به دموكراسي در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران قرائت شد آمده است: دو دسته از رخدادها توجه بخشي از علاقهمندان به سياست را در ايران به رويكرد انقلابهاي رنگي جلب كرده است. اول؛ پيروزي انقلابهاي رنگي در جمهوريهاي سابق اتحاد جماهير شوروي – مانند انقلاب گل رز گرجستان، انقلاب نارنجي اكراين و انقلاب گل لالهي قرقيزستان – در يكي دو سال اخير است. دوم؛ احساس بيفايدگي در ميان بخشي از علاقهمندان به اصلاحات جهت تحقق ساز و كارهاي دموكراسي، از طريق شركت در انتخاباتي كه جمهوري اسلامي برگزار ميكند، است. (1) پس از انتخابات مجلس هفتم به جاي تاكيد بر شعار انتخابات آزاد عدهاي از فعالان سياسي از شعار و برگزاري رفراندوم براي تغيير قانون اساسي دفاع كردند. اگر از آنان سوال ميشد كه: شما با اتكا به كدام قدرت ميخواهيد رفراندوم برگزار كنيد؟ آنها به ضرورت شكلگيري يك جنبش دموكراسيخواهي كه از الگوهاي انقلابهاي رنگي و آرام الهام ميگيرد اشاره ميكردند. از اينرو در اين سمينار كه عنوانش گذار به دموكراسي است مفيد خواهد بود كه رويكرد انقلاب رنگي را مورد نقد و ارزيابي قرار دهيم. بدين منظور كوشش ميكنم ابتدا منظور خود را از «رويكرد انقلاب رنگي» و سپس ويژگيهاي اين انقلابها در جمهوريهاي شوروي سابق روشن كنم. در آخر توضيح ميدهم چرا اتخاذ الگوي انقلابهاي رنگي در شرايط كنوني جامعهي ايران الگوي كارآمدي نيست. وي در بخش توضيح مفهومي اظهار داشته است: منظور از «رويكرد» انقلابهاي رنگي چيست؟ توجه به سه بحث جداگانه پاسخ به اين سوال را روشن ميكند. اول تفكيك «تبيين انقلاب» از «رويكرد انقلابي» است. «تبيين» انقلابها كار محققان انقلاب است. بدين معنا كه بر اساس وقوع يك انقلابي كه رخ داده (مثل انقلاب اسلامي 57) محقق ميكوشد با كمك نظريههاي انقلاب، چرايي يا پيامدهاي آن انقلاب را توضيح دهد. اما در «رويكرد انقلابي» كسي به دنبال تبيين يك انقلاب نيست بلكه به دنبال «ايجاد» آن است. در رويكرد انقلابي، رويارويي با ابعاد نامطلوب جامعه از راههاي قانوني، انتخاباتي و اصلاحي راهگشا نيست. بلكه يك فرد انقلابي ميكوشد با اتكا به بسيج تودهاي مردم، آن هم بيرون از ساز و كارهاي موجود قانوني، حكومت مستفر را تغيير داده و با تاسيس حكومت جديد، ابعاد نامطلوب جامعه را تغيير دهد. تفكيك دوم در انقلابي است كه «ميآيد» و انقلابي كه «ميآورند». اگر كساني مشتاق انقلاب كردن باشند و بخواهند انقلاب را «بياورند» به معناي آن نيست كه حتما انقلاب «ميآيد». زيرا وقوع انقلابها به فراهم شدن علل شناخته شده (و ناشناخته) آن بستگي دارد و صرف خواست انقلابيون، يا صرف تعهد به رويكرد انقلابي هواداران انقلاب، وقوع انقلاب ممكن نيست. در دوران مدرن در درون همهي جوامع ميتوان عدهاي از علاقهمندان به «رويكرد انقلابي» براي تغيير وضع موجود را پيدا كرد. اما در تعداد كمي از اين جوامع انقلابها به وقوع پيوستهاند يا «آمدهاند». سوم؛ تفكيك انقلابهاي «متعارف» از انقلابهاي «آرام» و رنگي است. عمدهترين تفاوت انقلابهاي متعارف و آرام در اين است كه در اولي انقلابيون براي پيشبرد اهداف انقلاب (چه پيش از پيروزي و چه پس از پيروزي) اگر لازم باشد از كاربرد خشونت عليه حكومتيان و حافظان وضع موجود دريغ نميكنند – مانند انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين. اما در انقلابهاي آرام انقلابيون خشونت را تقديس نميكنند و حتيالامكان به روشهاي مسالمتآميز تاسي ميجويند – مانند انقلابهاي يوگوسلاوي سابق و انقلابهاي رنگي جمهوريهاي سابق شوروي. بنابر سه تفكيك مذكور، منظور از «رويكرد» انقلابهاي رنگي آن ديدگاهي در ميان فعالان سياسي است كه براي تغيير وضع موجود روشهاي اصلاحي را مفيد نميداند و به روشهاي انقلابي – آن هم روشهاي از نوع مسالمتآميز – اميد ميبندند. (2) جلاييپور در ادامه با اشاره به سرفصل ويژگيهاي انقلابهاي رنگي، اظهار داشته است: طرفداران رويكرد انقلابهاي آرام و رنگي ميگويند همانطور كه اتخاذ رويكرد انقلابهاي آرام در انقلابهاي سه كشور مذكور به نتيجه رسيد، ميتوان اين رويكرد را در شرايطي كه اصلاحات درون حكومتي در ايران به بنبست رسيده است، به علاقهمندان به تغيير در ايران توصيه كرد. براي ارزيابي توصيه مذكور ابتدا لازم است عمدهترين ويژگيهاي انقلابهاي رنگي را در اين كشورها برجسته كنيم. اول؛ حكومت آمريكا حامي طرفداران انقلابهاي رنگي بود و حتي خشم آشكار دولت روسيه از وقوع اين انقلابها باعث نشد كه آمريكا از حمايت خود دست بردارد. دوم؛ آمريكا در هر سه كشور از چشم تظاهر كنندگان به عنوان دولت و كشور دوست و حامي تلقي ميشود و دولت اصلي مردم و امپرياليست تاريخي آنها دولت روسيه است. سوم؛ مسوولان حكومتهاي اين سه كشور براي متوقف كردن تظاهرات از نيروي نظامي استفاده نكردند. چهارم «نارضايتي عمومي» مردم از حكومتهاي هر سه كشور تقريبا پديدهاي سراسري بود. پنجم؛ يكي از عناصر موجد همبستگي در كليهي اين انقلابها نيروي قومي بود. خصوصا در اكراين و قرقيزستان همبستگي قومي طرفداران انقلاب آرام در برابر هيات حاكمه، كه نمايندهي قوم مخالف محسوب ميشدند، جدي بود. ششم؛ پيش از انقلاب، رهبران اصلي انقلابهاي آرام داراي سمتهاي مهمي چون نخستوزيري و وزارت، در حكومتهاي مستقر بودند. هفتم؛ در اغلب اين انقلابها مردم به دنبال برگزاري انتخابات آزاد بودند و براي شركت در انتخابات انجام رفراندوم را به عنوان پيششرط مطرح نكردند. اين مدرس دانشگاه در ادامه در ارزيابي رويكرد انقلاب رنگي در ايران گفت: به نظر ميرسد در شرايط كنوني جامعهي ايران، اتخاذ رويكرد انقلاب رنگي به جنبشي موثر كه ساز و كارهاي دموكراسي را (مثل انتخابات آزاد، نظام رقابتي حزبي، رعايت حقوق اقليت، مطبوعات و نهادهاي مدني مستقل، نظام رقابتي حزبي و دادگستري مستقل) تثبيت كند، منجر نميشود. دليل اول اينكه طرفداران انقلاب آرام در ايران، برخلاف سه كشور مذكور، به دنبال شركت در انتخابات نيستند و آن را بيفايده ميدانند لذا به دنبال انجام رفراندوم تغيير قانون اساسي هستند. اين در حالي است كه حكومت در ايران مخالف جدي انجام چنين رفراندومي است. از اينرو انجام پروژهي رفراندوم به آساني انجام انتخابات دورهاي و متداول نيست. (3) دليل دوم؛ رويكرد انقلاب رنگي در ايران حامي فعال ندارد. وقتي در سال گذشته عدهاي از فعالان سياسي از شعار رفراندوم تغيير قانون اساسي دفاع كردند، موفق به جلب حمايت انبوه شهروندان طالب تغيير نشدند. طرفداران رفراندوم نام سايت اينترنتي حمايت خود را از شصت ميليون دات كام گذاشتند و از مردم خواستند تا با كليك در اين سايت اينترنتي حمايت خود را از ضرورت انجام رفراندوم اعلام كنند. ظاهرا طرفداران رفراندوم فكر ميكردند ميليونها نفر از مردم ناراضي از حكومت بيصبرانه در انتظار اين فراخوان نشستهاند. اما مخاطبان جدي اين فراخوان نه به شصت يا شش ميليون بلكه حتي به صد هزار نفر هم نرسيد. دليل سوم؛ در ايران نارضايتيهاي اجتماعي، متكثر و در عين حال متخالف است. بدين معنا كه عدهاي از مردم از ناهنجاريهاي اجتماعي، عدهاي از بيكاري، عدهاي از ترياكي شدن جامعه، عدهاي از كمرنگ شدن ارزشهاي اسلامي، عدهاي از بياعتمادي موجود در روابط اجتماعي، عدهاي از رشد شهروندان بيحس و بيمسووليت، عدهاي از فساد حكومتي، عدهاي از تبعيض حقوقي عليه زنان، عدهاي از تحميل پوشش حجاب، عدهاي از بدحجابي زنان، عدهاي از تحميل يك سبك زندگي به جوانان، عدهاي از بيبند و بار شدن آنها، عدهاي از هژموني روحانيت برحكومت، عدهاي از ساز و كارهاي دموكراسي، عدهاي از ضعف بخش خصوصي و عدهاي از قدرت گرفتن بخش خصوصي، مينالند. به بيان ديگر، برخلاف سه كشور مذكور، مردم همه از يك چيز نمينالند كه همه حول و حوش آن جمع شوند. دليل چهارم، فرض كنيم صرفنظر از تنوع و متخالف بودن نارضايتيها، طرفداران انقلاب آرام بتوانند مردم را بسيج كنند و جنبش اجتماعي ديگري را در برابر حكومت به راه بيندازند. در مقابل چنين پديدهاي، برخلاف سه كشور مذكور، مخالفان اصولگراي حاضر در حكومت (يا همان محافظهكاران) فرمان به راه انداختن ماشين يك جنبش مردمي – اسلامي را در اختيار دارند. آنها حتي قادرند در فاصلهي چند ساعت دهها هزار نفر از مردم مسلمان را به نام دفاع از اسلام و نظام و به نام خنثي كردن توطئهي آمريكاي جنايتكار به خيابانها بكشانند. از اين رو بعيد به نظر ميرسد نتيجهي چالش دو جنبش مذكور (يكي جنبش طرفداران انقلاب آرام و ديگري جنبش مردمي – ضد آمريكايي) تثبيت ساز و كارهاي دموكراسي باشد. به احتمال قوي به جاي تثبيت دموكراسي فضاي نفرت و كينه و اختلاف در جامعه گسترش پيدا خواهد كرد. دليل پنجم؛ فرض كنيد هماكنون تقاضا براي رفراندوم در مرحلهي جنيني است و روزي جنبش انقلاب آرام با جديت به راه بيفتد؛ حتي فرض كنيد مسوولان حكومتي نخواهند و يا نتوانند از نيروي نظامي براي كنترل اين انقلاب آرام استفاده كنند، باز به نظر ميرسد پراكندگي و مردمي بودن بخشي از نيروهاي امنيتي كشور، به گونهاي است كه حتي خود مسوولان حكومتي هم در شرايط حاد و غليان اجتماعي، نميتوانند نيروهاي امنيتي – مردمي (منظور بخشي از بسيج) را كنترل كنند. دليل ششم، باز فرض كنيم طرفداران انقلاب آرام در ايران با اتكا به يك جنبش اجتماعي و بسيج نارضايتي مردم از گردنهي صعبالعبور جنبش مردمي – اسلامي و مقاومت حكومت ايران و نيروهاي مسلح مردمي گذشتند، تازه اين سوال پيش ميآيد: از كجا ميتوان اطمينان داشت كه رهبران سياسي انقلاب آرام پس از پيروزي قادر خواهند بود ساز و كار دموكراسي را در عرصهي عمومي ايران تضمين كنند! (3) تجربهي انقلاب شكوهمند، مردمي و پيروز سال 57 در پيش روي ما است، پس از گذشت 26 سال تجربهي انتخابات مجلس هفتم نشان ميدهد انقلاب و جمهوري اسلامي با چالش انتخابات آزاد و كسري ساز و كار دموكراسي روبرو است. وي در ادامه ذيل عنوان “تضمين وجود ندارد“ افزوده است: تاكنون تنها كوشش شد با ذكر شش دليل نشان داده شود كه رويكرد انقلاب آرام رويكرد قابل دفاعي براي تثبيت دموكراسي در ايران نيست. اما با اين ارزيابي نميتوان دربارهي آيندهي ايران محكم صحبت كرد و از آينده مطمئن بود. خصوصا در جامعهاي كه ساز و كار مردمسالاري در آن به درستي كار نميكند «ابعاد نامتعين و نامعلوم آينده» در آن جديتر ميشود. در آينده ممكن است وضع موجود در جامعه ادامه پيدا كند؛ ممكن است گذار به دموكراسي به صورت آرام و حتي با همكاري خود اصولگرايان انجام بگيرد؛ ممكن است افراطيون در دولت پنهان به سرنوشت كشور مسلط شوند و يك انقلاب آرام را روي دست جامعه ايران بگذارند – يعني بدون اينكه كسي درصدد ايجاد انقلابي باشد، انقلابي «بيايد». لذا ارزيابي رويكرد انقلابي يك بحث است كه ذكر شد و «آمدن» انقلاب بحثي ديگر است. (4) لذا در برابر چنين جامعهاي نقش شهروندان آگاه و علاقهمند به دموكراسي (چه شهرونداني كه دستي در حكومت يا دستي در نهادهاي مدني دارند و چه شهرونداني كه دستي در جايي ندارند اما نگران آيندهي ايران هستند) نقش اساسي است. به نظر من شهروندان مسوول براي گذار آرام به دموكراسي به جاي دل بستن به افسانهي انقلابهاي رنگي ميتوانند همچنان توجه خود را به رويكرد اصلاحي و راهبرد «انتخابات آزاد» در چارچوب همين جمهوري اسلامي، كه از سوي اصلاحطلبان مطرح شده است، معطوف كنند. تاكيد بر انتخابات آزاد شعاري ضدحكومت و در عين حال شعاري محافظهكارانه (كه فقط متوجه وضع موجود باشد) نيست؛ شعاري است كه مخاطبان وسيعي – از كارشناسان شوراي امنيت كشور تا اپوزسيون قانوني كشور – را در بر ميگيرد؛ شعاري است كه براي تحقق آن به ايجاد يك جنبش اجتماعي جديد نياز نيست بلكه به جنبش موقتي، كه در جريان هر انتخاباتي شكل ميگيرد، تكيه دارد؛ شعاري است كه جامعهي ايران را وارد فضاي هيجاني و كينه و نفرت نميكند و جامعه را به فضاي مبهم، تاريك و غير قابل پيشبيني نميبرد. تاكيد بر شعار انتخابات آزاد تاكيد بر راهي است كه ايران در هشت سال گذشته پيموده است. اگر چه بخشي از شهروندان كم صبر ايران از دستآوردهاي دوران اصلاحات راضي نيستند، اما در سالهاي گذشته جامعهي ايران با صرف هزينهي كم به طرف دموكراسي حركت كرده است. در برابر شعار انتخابات آزاد ممكن است گفته شود كه: حكومت نه زير بار انتخابات آزاد نه نيمه آزاد ميرود و اگر انتخابات نهمين دورهي رياست جمهوري همچون انتخابات از قبل مهرهچيني شده مجلس هفتم شد، چه بايد كرد؟ پاسخ اين است كه فعلا راه ديگري در پيش روي ما نيست. جلاييپور ادامه داد:بعيد به نظر ميرسد در آيندهي نزديك محافظهكاران با قدرت در حكومت «گذار به دموكراسي» را با سرعت تسهيل كنند، معالوصف سه نكته ذيل بارقههايي براي خوشبيني نسبت به آينده فراهم ميكند. اول، جمهوري اسلامي نظامي برآمده از يك انقلاب مردمي است و يكي از شعارهاي اصلي آن آزادي است. با اين همه، نكتهي دوم، پس از گذشت ربع قرن، انقلاب اسلامي با بحران دستاورد روبرو است و اگر نخواهد به مردم دموكراسي بدهد چه ميخواهد بدهد. (5) نكتهي سوم جمهوري اسلامي با برگزاري انتخابات غير آزاد در نوع مجلس هفتم اقتدارش از لحاظ بينالمللي ضعيفتر ميشود. از اينرو به نظر {نـ}ميرسد نظام سياسي بتواند در بلندمدت در برابر مطالبهي حداقلي شهروندان، يعني برگزاري انتخابات آزاد، ايستادگي كند. من فكر ميكنم گذار آرام به دموكراسي در ايران بيش از هر چيز به شهروندان آگاه، شجاع و خستگيناپذير از يك طرف و به كثرت تعداد مسوولان زمانشناس در حكومت و نهادهاي مدني از طرف ديگر نياز دارد. پينوشتها: (1) پس از استمرار كارشكنيها در برابر اجراي برنامهها، لوايح و طرحهاي دولت خاتمي و مجلس اصلاحطلب ششم، خصوصا پس از حذف بيش از دو هزار پانصد كانديداي نمايندگي در مجلس هفتم از سوي شوراي نگهبان، احساس بيفايدگي مذكور به صورت عدم مشاركت در انتخابات از سوي بيش از سي درصد اقشار متوسط و موثر شهرهاي بزرگ خود را نشان داد. (2) در اين بحث انقلابهاي آرام و رنگي به يك معنا در نظر گرفته شده است. به يك تعبير ميتوان گفت سه نمونه انقلاب در كشورهاي شوروي سابق از مصاديق انقلابهاي آرام است كه با نماد رنگ نيز همراه بوده است. (3) اختلافات و خصومتهاي شديد در ميان اپوزسيون مخالف حكومت كه در روزنتهاي اينترنتي منعكس ميشود و نگاهي سطحي به رفتار گردانندگان تلويزيون ماهوارهاي علائمي است كه خبر از منش و رفتارهاي دموكراتيك در ميان مخالفان وضع موجود نميدهد. وقتي قبل از پيروز خبري از رويههاي دموكراتيك نيست واي به حال بعد از پيروزي. (4) عدم روشن بودن آينده علل گوناگوني دارد. يكي از علل اين است كه در كشورهايي كه گذار دموكراسي را طي كردهاند وقتي در جريان انتخابات پنجاه درصد از شهروندان در انتخابات شركت نميكنند، مردم شركت نكرده پس از انتخابات به دنبال كار خود در بخش خصوصي و نهادهاي مدني ميروند و شب روز سقوط رژيم را در خلوت خود از خداوند درخواست نميكنند. اما در جوامعي كه گذار دموكراسي را طي نكردهاند مردمي كه راي نميدهند سقوط رژيم را آرزو ميكنند، به شايعات دل ميبندند و هخاها مردم را به هوس مياندازند. (5) آيا ميتوان با اشاره به دو الي چهار و نيم ميليون ترياكي در پايين هرم جامعه افتخار كرد يا به فرار مغزها در بالاي هرم جامعه افتخار كرد!