آسیب شناسی «بازجویی» در «شرایط غیرشفاف»
📌بازجویی در «شرایط شفاف» به چه معنا است؟ در اداره هرجامعهای از جمله ایران همانطور که به روحانی، پزشک، مهندس، نانوا، قصاب و سایر شغلها نیاز داریم به «بازجو» یا «کارشناس پرونده مجرمین» هم نیاز داریم.
📌چون در هرجامعهای جرم، جنایت و جاسوسی اتفاق میافتد لذا «کارشناسانی» باید باشند تا با بازجویی از متهم، جرم مجرم را بشناسند، مستند کنند تا بعد با محاکمه مجرم از سوی دادگاه امنیت جامعه تامین شود. لذا بازجویی مجرم زیر نظر دادسرا و حوزه تخصصی ضابط قضایی و با کمک وکیل مجرم همان فرایند «بازجویی در شرایط شفاف» است زیرا در این فرایند برای هرطرف پرونده موضوع جرم و مجازات مجرم تاحدودی قابل پیگیری است.
📌 خیلی از قاتلین، جاسوسان، باجبگیران، دزدان، کلاهبرداران و قاچاقچیهای مواد مخدر کم و بیش در چنین فضایی بازجویی میشوند. لذا کارشناسان اداره آگاهی یا کارشناسان وزارت اطلاعات در سازمان خود (و حتی در میان افکار عمومی) از منزلت تخصصی برخوردارند و با «سربلندی» در جامعه زندگی میکنند.
📌اما بازجویی در «شرایط غیر شفاف» چیست؟ فردی و یا جمعی در دولت موازی دورهم مینشینند و اوضاع را تحلیل میکنند و بعد نتیجه میگیرند که : فلان فرد و یا فلان تشکل سیاسی و یا تشکل مدنی یا انجمن دانشجویی و یا روزنامه زیاده روی کرده و به اصطلاح «پرو» شدهاند، لذا برای حفظ نظام باید تنبیه شوند، سپس به گروه ضربت دستور برخورد و دستگیری را می دهند.
📌برای اینکار سازمان عمل کننده معمولا با یک بازپرسی، دادسرا، قاضی و دادگاه «خاص» کار میکند و با هم هماهنگ اند و به ظاهر کار دستگیری نه سرخود که با حکم قانون انجام میشود. بعد «زندانی زبان بسته» را برای دورهای نامعلوم بازجویی بدست بازجو میسپارند تا از زندانی در بند بازجویی کنند. در این فضا بازجو زمان دارد تا بتواند طی فرایند بازجویی مستندات را از زیر زبان زندانی بیرون بکشد و بدینسان پرونده را به دادگاه بفرستند.
📌من به این نوع بازجوییها، بازجویی در «شرایط غیر شفاف» میگویم- که در این نوشته قصد آسیب شناسی آنرا دارم. پس توجه داشته باشید من قصد آسیبشناسی «بازجویی» در «شرایط شفاف» را ندارم. زیرا این کار من نیست کار وکلا، کار قضات با سابقه و کار کارمندان باسابقه اداره آگاهی و اطلاعاتی است. قصد من آسیبشناسی بازجویی در «شرایط غیر شفاف» بر اساس مشاهدات من در تجربه بیستساله اصلاحجویی است.
📌مشاهدات بیست ساله من از بازجوییها کجا و در چه زمانهایی شکل گرفته است؟ من از سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۷ به مدت ده سال بیش از سی بار یا بخاطر احضار قاضی مرتضوی به دادگاه مطبوعات یا بخاطر پیگیری احضار همکاران روزنامه نگاران از نزدیک در جریان این بازجوییها قرار گرفتم. یا در زندان اوین در سال ۱۳۷۷ به مدت بیست روز و هر روز بیش از چهار ساعت زیر بازجویی بودم که یکی از بازجوهای من مرحوم سعید امامی بود.
📌یا در جریان دادگاه برلین دهها ساعت از نزدیک در جریان بازجویی خودم و دیگر اصلاحطلبان بودم. از سال ۱۳۸۸ به بعد هم کرارا از سوی «اطلاعات سپاه» خودم و سایر دوستان اصلاحطلب احضار شدیم و بازجویی شدیم. در همین مدت هم من به ملاقات بیش از صد زندانی جنبش سبز رفتم و از همه زندانیهای آزاد شده نحوه بازجویی آنها را سوال کردم. لذا بر اساس این مشاهدات میخواهم آسیبشناسی خود را از «بازجویی در شرایط غیر شفاف» ارائه دهم.
آسیبشناسی من به شرح زیر است:
▪️معمولا بازجوها و کارشناسان مهمترین منبعشان حرفهای خود «زندانی در بند افتاده» است.
▪️معمولا کارشناس پرونده مختارند هر سخن و ادعای خلاف واقع را به متهم نسبت دهند. و معمولا زندانی و خانواده او را میترسانند. و میگویند ما سالها است شما را مثل عقاب زیر نظر داریم. و باز معمولا از محکومیت های سنگین مثل اعدام در آینده نزدیک صحبت میکنند و میگویند اگر همکاری کنید زود آزاد می شوید. (بعنوان نمونه سعید مرتضوی شخصا استاد این نوع بازجوییهای از اساس مخدوش بود.)
▪️تعیین میزان «مدت زمان بازجویی» در اختیار بازجو و یا کارشناس پرونده است او میتواند از پنج روز تا یکسال طول بدهد و در طول این مدت زندانی از داشتن وکیل محروم است. مهمترین حربه کارشناس پرونده در این دوره تداوم زندان انفرادی برای زندانی است.
▪️اگر زندانی در اثر فشار زندان روحیهاش را ببازد و به حرف بازجو گوش دهد کار بازجو راحت است. او سعی میکند تا میتواند از زندانی تک نویسی بگیرد و زود پرونده زندانی را جمع میکند و اتفاقا دادگاه هم او را خوب محکوم میکند! آنهم بر اساس اقرار خود زندانی! بعدا هم معمولا وعدههای بازجو به زندانی نادیده گرفته میشود و اساسا دیگر زندانی رخصت دیدن مجدد بازجو را ندارد.
▪️اما اگر زندانی نشکند (و چون معمولا این زندانیها جرمی مرتکب نشدهاند) باز این حرف بازجو و نوشته او است که قاضی و دادگاه «خاص» براساس آن علیه زندانی حکم میدهد. معمولا در اینجاها «علم قاضی» همان حرف بازجو است.
▪️معمولا این قضات و بازپرسهای «خاص» اصلن روی حرف بازجوها حرف نمیزنند حتی از آنها نانوشته «حساب» می برند و معمولا تعریف و تمجید بازجو از قاضی باعث ارتقای قاضی میشود و متقابلا تعریف و تمجید قاضی از بازجو باعث ارتقای بازجو میشود.
▪️به نظر من معمولا بازجوها در شرایط غیرشفاف «کاشف حقیقت» نیستند بلکه در اصل «پرونده زندانی» را که معمولا انسانهای شریفی هستند برای سازمان دستور دهنده و دادگاه آماده میکنند. به همین دلیل در «شرایط غیر شفاف» بازجوی پرونده با اختیارات مطلق است و کسی هم نیست که در کار انها مداخله کند. معمولا در تشکیل یک پرونده قضایی در شرایط غیر شفاف قدرت کارشناس پرونده از رئیس سازمان دستور دهنده بیشتر است.
▪️معمولا در بازجویی در «شرایط غیرشفاف» (بخاطر اینکه در بیرون زندان بازجویی از دانشجو، روزنامهنگار، اصلاحطلب، فعال مدنی، صنفی و کارگری در بین مردم و خانواده بازجو اعتبار و منزلت ندارد) کادرهای برجسته، باهوش و باپروا و تقوا مشتری شغل کار بازجویی در شرایط غیر شفاف نمیشوند. لذا شما با کارشناسانی روبرو میشوید که از لحاظ توانایی جستجوگری زیاد نخبه نیستند ولی از یک طرف در موقعیتی کار میکنند که از قاضی تا مسول سازمان امنیتی هوای آنها را دارند چون آنها هستند که باید پرونده را آماده کنند و از طرفی دیگر موقعیت کارشناس پرونده نسبت به زندانی مثل رابطه شیر و آهوی در تله افتاده است. کارشناسی که در بیرون فاقد محبوبیت است در داخل سلول حس عجیبی از قدرت در برابر زندانی می کند. هیچوقت یادم نمی رود یکی از بازجوهای من در انفرادی میگفت: یادت باشه فکر میکنی کی هستی؟! تو هیچی نیستی! نظام «منم» و سرنوشتت تو دست منه. همکاری نکنی موهات هم مثل دندانهایت سفید میشه. یا مینویسی یا همینجا میپوسی!
جمعبندی:
۱-جمعبندی فوق درباره بازجویی در «شرایط غیر شفاف» که مورد حمایت دولت موازی است در اینجا یک جمعبندی کاملی نیست چون مبتنی بر مشاهدات یک نفر است. اگر دیگر زندانیان و دیگر کارشناسان حقوقی و امنیتی هم تجربههای خود را مکتوب کنند آنگاه به جمعبندی پختهتری نزدیک میشویم. اساسا یکی از تجربیات غنی اصلاحجویی در تجربه بیست ساله اصلاحجویان کنش و واکنش با بازجویان بوده است. تنظیم و نوشتن چنین تجربههایی به حکمرانی، آئیندادرسی بهتر و زندگی مدنی غنیتر ما ایرانیان کمک میکند.
۲- معمولا این بازجویی های فوق «حقیقتجویانه» نیست و بنا به دستور انجام می شود. و البته سازمان دستور دهنده به اهداف خود نمیرسند و افرادی را که بدینسان مجازات میکنند در میان افکار عمومی محبوب می شوند- و البته قربانیان هم بخشی از جوانی یا عمر عزیز خود را از دست می دهند. مثلا الان شخصیت هایی مثل بهزاد نبوی، تاجزاده، زیدآبادی، میردامادی و امین زاده و صدها نفر دیگر جزو شخصیتهای محبوب کشور هستند نه «زندانیان سابقهدار».
۳-به دلیل ویژگیهای بازجویی در «شرایط غیر شفاف» فوق معمولا بازجویی بر علیه روزنامهنگاران، دانشجویان، اصلاحطلبان، زنان و فعالان مدنی، صنفی و قومی مانند بازجویی علیه دزدان، قاتلان، جاسوسان نیست و کارشناسان این نوع پروندهها در افکار عمومی با «سربلندی» زندگی نمی کنند.
۴- در میان افرادی که در جریان بازجوییهای غیرشفاف فعالاند افرادی پیدا میشوند که خود از حاملان سواستفادی ساختاری میشوند و تعداد قابل توجهی از آنها توسط همین دستگاه قضایی محکوم شدند که مشهورترین آنها سعید مرتضوی بود.
۵- حمایت از دستگیریها و بازجوییها در «فضای غیر شفاف» یکی از عوامل ایجاد دولایگی در جمهوری اسلامی است. در این دولایگی لایه دولت رسمی از لایه دولت موازی میترسد. به نظر من این دولایگی و حمایت دولت موازی از بازجوییهای غیر شفاف عمر جمهوری اسلامی را تضمین نمیکند بلکه به شایستهسالاری در نظامحکمرانی ضربه زده، کارایی نظام حکمرانی را پایین آورده و یکی از عوامل رشد فساد ساختاری بوده است و هم اینک انقلاب اسلامی را با بحران دستاورد روبرو کرده است.
۶- البته به نظر من تا چنین دستگیریها و بازجوییهایی در دولت موازی بنام «تداوم انقلاب» توجیه میشود تا اطلاع ثانوی اصلاحجویان در این کشور مثل گذشته متحمل هزینه میشوند و این شیران (یا کارشناس پرونده) در سلوهای انفرادی در برابر «زندانی در بند» احساس قدرت میکنند و مسولانشان نیز خشنودند و خانواده زندانیان همچنان در راهروهای زندان اوین سرگردان بوده و خواهند بود.