تغییرات نسلی و درسهای خیزش اعتراضی مهسا
این نوشته در هفتهنامه صدا در شماره ۱۴۹ (۱۴۰۲/۳/۲۷) نشریافته است.
❇️از پاییز ۱۴۰۱ که خیزش اعتراضی مهسا که در ایران اوج گرفت (و پیامدهای آن همچنان ادامه دارد) در میان تحلیل گران سه نوع تحلیل رواج یافته است. در نوع اول بر تغییرات نسلی و ظهور نسل جوان (و یا ظهور دختران و پسران متولد دهه هشتاد که به نسل زد معروف شدند) تاکید میکنند (۱) و این نیروی جوان و شجاع را موتور پیشبرنده این خیزش اعتراضی میدانستند. نوع دوم تحلیلهایی است که این خیزش اعتراضی را خیزشی میان «ناجنبش و جنبش» میدانند که در اعتراض به تحمیل مستمر سبک زندگی و حجاب اجباری شکل گرفت. نوع سوم تحلیلهایی است که خیزش اعتراضی مهسا را در چارچوب یک «انقلاب» و مطالبه آنرا تغییر ساختار حکومت میبینند و این خیزش را مراحل اولیه (اپیزودهای) انقلاب نوین مردم ایران میدانند و منتظر اپیزودها و یا مراحل بعدی آن هستند.
❇️هدف این نوشته ورود به تحلیلهای نوع دوم و سوم نیست (۲). هدف این نوشته، این است که موضوع تغییرات نسلی را در ربط با خیزش اعتراضی مهسا بیشتر واکاوی کند و روشن کند که اتفاقا چرا حکومت در ایران فقط با معترضان جوان روبرو نیست بلکه حکومت با یک جامعه ناراضی روبرو است که در پاییز ۱۴۰۱ فقط معترضان جوانش (اعم از دختر و پسر) را در خیابان مشاهده کرد. همچنین این نوشته نشان میدهد که در جامعه ایران تغییرات و تفاوت نسلی هست ولی در جامعه «تعارض نسلی» نیست. اینکه در اعتراضات مهسا بخشی از جوانان دهه هشتادی در برابر حکومت دست به اعتراض زدند بخاطر این نیست که این جوانان ماهیتی به کل متفاوت با نسلهای پیشین دارند. تبیین اعتراضات مهسا تنها با تکیه بر «تعارض نسلی» قابل بیان نیست و به توضیح سیاسی-اجتماعی بیشتری نیاز دارد.
نگاه تغییرات نسلی
تحلیلگرانی که از نیروی رهاییبخشی نسلی دفاع میکنند، توجیحات گوناگونی دارند و من به دو روایت از آنها اشاره میکنم. روایت اول اینکه میگویند به اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ نگاه کنید افرادی که در این اعتراضات بیشتر فعال بودند، جوانان و یا دختران و پسران پانزده تا بیستوپنج ساله بودند. پستهای موجود تلگرامی از این اعتراضات و ویژگی دستگیر شدهگان اعتراضات، موقعیت سنی و جوان معترضان را نشان میدهد (۳). بخشی از این جمعیت (که حدود ده میلیون تخمین زده میشود) هنوز زیر بار اداره هزینههای زندگی خود نرفتهاند و از اولیای خود سبکبالتر هستند و در طول اعتراضات درخیابان دیده شدند. در طول اعتراضات حدود دو میلیون از این جوانان در اعتراضات شرکت کردند. این جوانان شاهد ناکامیهای موجود در جامعه (مثل تنگناهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی) بودند ولی مثل پدر و مادران خود اهل احتیاط نبودند و پس از مرگ جانکاه مهسا امینی (که از همنسلشان بود) جسورانه در برابر سیاستهای تحمیلی حکومت دست به اعتراض زدند (۴). در این تحلیل گفته میشود که حکومت ایران پس از مهندسی انتخابات و تشکیل دولتیکدست در انتخابات ۱۴۰۰، خبر از پتانسیل اعتراضی دهه هشتادیها در شهرهای بزرگ را نداشت و از همین جا سیلی محکمی را از جامعه خورد. تازه نیروهای جامعه مدنی هم پس از ظهور این خیزش از وجود نیروی اعتراضی دهه هشتادی و جوان مطلع شدند.
روایت دوم اینکه گفته میشود اگر در تاریخ معاصر ایران به «تغییرات جمعیتی» نگاه کنیم، تغییرات جمعیتی با اعتراضات جمعی تقارن دارد. در این تحلیل گفته میشود وقتی مردم ایران در جریان انقلاب ۵۷ و رفراندوم آن تصمیم گرفتند که خود سرنوشت خود را تعیین کنند، تنها چهارده صد از این جمعیت در ۱۳۲۰ و در آغاز روی کار آمدن حکومت محمدرضا شاه بیشتر از هیجده سال داشتند. به بیان دیگر خیزش اعتراضی سال ۵۷ وقتی اتفاق افتاد که بخش بزرگی از جمعیت که در سال بیست حق رای داشتند دیگر در سال ۵۷ در قید حیات نبودند. بعد گفته میشود که هم اینک (یعنی از ۱۴۰۰ به بعد) جامعه در همان نقطه ایستاده است. بدین معنا که تنها حدود چهارده درصد یا یک هفتم جمعیت سال ۵۸ در قید حیاتاند و بجای آن نسلهای جدید ظهور کردهاند و این نسلهای جدید با اعتراض و خیزش مهسا همراه شده است (۵). خصوصا نسل جوان و معترضی که از تجربه انقلاب ۵۷، از جنگ هشتساله و از جنبش اصلاحات و از جنبش سبز خاطرهای ندارد بلکه در زندگیاش با اوضاع بحرانی معیشتی و تحمیل سبک فرهنگی و تبعیض سیاسی حکومتی روبرو است، جلودار این اعتراضات بود.
علت موثر خیزش اعتراضی مهسا
روشن است وقوع خیزش اعتراضی مهسا در شهرهای ایران تک عاملی نیست (۶). حتما در این اعتراضات تغییرات نسلی در کنار سایر علل نقش داشتهاند. اما علت ریشهای اعتراضات تغییرات نسلی نیست. چون در تاریخ معاصر ایران ما با تغییرات نسلی و تفاوتهای نسلی روبرو بوده و هستیم ولی با «تعارض نسلی» در جامعه روبرو نبودیم. به رغم تفاوت و اختلاف میان نسلها، نسلها با هم همزیستی و گاهی کدورت داشته اند نه تعارض. به بیان دیگر نوهها با پدر و مادربزرگهای خود دعوا نداشتند و فرزندان با پدر مادرها اختلاف داشتند ولی تعارض نداشتند. تعارضی که در خیزش اعتراضی مهسا دیده شد تعارض «نسلها» یعنی نسلهای دهه پنجاه، شصت، هفتاد و هشتادی با حکومت بود.
نکته این است هم اکنون حدود شش میلیون نفر از جمعیت نسل دهه بیست و نسل دهه سی که در سال ۵۷ انقلاب کردند در قید حیات هستند. ولی پس از انقلاب عدهای از میان همین نسل دهه بیست و سی بر حکمرانی ایران سیادت پیدا کردند و نشان دادند با تحمیل سیاستهای فرهنگی خود از طریق ابزارهای حکومتی بر جامعه قصد ندارند به واقعیت تغییرات نسلی جامعه توجه کنند-به همین دلیل از مهندسی انتخابات ابایی ندارند و از انجام رفراندوم در مورد امور ساختاری و حکمرانی رویگردانند. در واقع در خیزش اعتراضی مهسا این دهه هشتادیهای بودند که سبکبالتر بودند دست به اعتراض زدند و اتفاقا نسل دهه هفتادیها و شصتیها از آن حمایت کردند، اگر چه تصاویر نشان میدهد کمتر در خیابان فعال بودند. به بیان دیگر اکثر نسلها از اعتراضات مهسا حمایت کردند و بنا به دلایل دیگری بخشی از دهه هشتادیها (و نه همه نسلها دیگر) در اعتراضات فعال شدند (۷). به بیان دیگر نسلهای ناراضی در جامعه در برابر شصت هفتادسالههای حاکم بر دستگاه حکومت قرار داشتند. حتی این نسلهای ناراضی در برابر همه نسلهای دهه بیست و سی (یا همه شصت هفتاد سالهها) جامعه قرار نداشتند. بنابراین در جامعه ایران صحنه تعارض میان دهه هشتادیها با حکومت نبود بلکه تعارض نسلهای جوان با پیران در حکومت است (نه حتی با همه پیران در جامعه).
درسهای خیزش اعتراضی مهسا
ما از پتانسیل اعتراضی آینده جامعه ایران خبر نداریم و وسیلهای معرفتی (مثل تئوریهای قانونسان) نداریم که درباره یک آینده قطعی صحبت کنیم. اما میتونیم با توجه به آنچه گفتیم بر نکات زیر تاکید کنیم.
۱-اعتراضات مهسا در بیش از صد و شصت شهر و صد دانشگاه و در بیش از سه ماه نشان داد که اتفاقا جامعه ایران با تعارض نسلی روبرو نیست بلکه حکومت با نارضایتی نسلها روبرو است. اگر بخشهای خاکستری و گسترده جامعه مخالف خیزش جوانان معترض بودند اعتراضات مهسا طولانی نمیشد و در دهها شهر فراگیر نمیشد. البته در خیزش اعتراضی مهسا بخشی از نسل دهه هشتادی بیش از سایر نسلها فعال شدند. شاید یکی از دلایلش این باشد که این نسل تجربه دریافت زخم از حکومت را مثل نسلهای پیشین نداشتند و در اعتراض بیباک بودند. ضمنا همه به یاد داریم که معترضین دهه هشتادی در جریان اعتراضات پاییز مهسا با مخالفت پدر مادرها و نسلهای پیشین روبرو نشدند. نمونه برجسته آن همراهی مستمر پدرمادرهای محلههای شهری خصوصا محله ستارخان و شهرک اکباتان بود.
۲-عواملی که تقارن و تقاطع آنها موجب خیزش اعتراضی مهسا شد، همچنان در جامعه ایران وجود دارد، لذا میتوان انتظار داشت که جامعه به طور بالقوه در وضعیت اعتراضی باقی بماند (که در نوشته پینوشت دو به این عوامل اشاره کردهام).
۳-معمولا در خیزش اعتراضی مهسا بر شجاعت دهه هشتادیهای معترض (که قبلا میگفتند این قشر فانتزی، غیرسیاسی، سوسول و نازکنارنجی است) اشاره میشود، اما جدای از شجاعت یک اقدام مهم این معترضین این بود که آنها تا دیدند که گروههای فراخواندهنده از خارج از کشور، جمعیت معترض را به مبارزه خشونتناپرهیزانه (یا خط آشوب) دعوت میکنند، در مسیر مبارزه خشونت آمیز در نغلتیدند. در واقع خیزش اعتراضی مهسا در ابتدا یک مبارزه مدنی علیه حجاب اجباری بود و وقتی فراخوان دهندگان خواستند مطالبه و نقد حجاب اجباری را به مطالبه «تغییر رژیم» تغییر دهند، در عمل معترضین همراهی نکردند (البته این امساک لزوما دائمی نیست).
۴-اتفاقا خصیصه برجسته خیزش اعتراضی مهسا خصیصه «نسلی» آن نبوده است. در همه جنبشهای اعتراضی ایران خصوصا انقلاب ۱۳۵۷، جنبش اصلاحات و جنبش دانشجویی ۱۳۷۸ و جنبش سبز ۱۳۸۸ و جنبشهای بعدی، جوانان نقش جلودار را داشتند. خصیصه اصلی خیزش مهسا این بود که با این که این خیزش به خیزش دهه هشتادیها مشهور شد ولی مثل اغلب جنبشهای پیشین ایران دنبال ارزشهای امروزی (عدالت، آزادی و مخالفت با تبعیض) بودند. خیزش اعتراضی مهسا مدنی بود نه فاشیستی. دنبال کسب کرامت انسانی خود، دنبال عدم تحمیل سبک زندگی از سوی حکومت، دنبال مخالفت با تقسیمبندی تبعیض آمیز خودی/غیر خودی بودند. معترضین دنبال برابری حقوق و موقعیت برابر زنان و مردان بودند.
۵-به دلایل فوق دهه هشتادیها یکی از مولفههای جامعه مدنی ایران بودند و هستند. به نظر نگارنده نیروهای جامعه مدنی ایران بیش از دو دهه است که تحقق هدف «حاکمیت قانون، آزادی و استقلال» را در دستور کار قرار دارند و «خالصسازان» را در محاصره مدنی قرار دادهاند. این کنشگری مدنی تا رسیدن به هدف بعید است آرام بگیرد، همچنانکه در دو دهه گذشته آرام نگرفته است. به نظر میرسد حکومت نمیتواند بدون پاسخگویی به مطالبات مردم از روی این مطالبات پرش کند و مطالبهگران را اغتشاشگر و وابسته به خارج بخواند.
پینوشتها
۱-یکی از نمونههای این تحلیل نوشته مهدی تدینی تحت عنوان «بیداری نسل زد» است. (قابل دسترسی در کانال @tarikhandishi).
۲-نگارنده در نوشته دیگری تحت عنوان «تحلیل خیزش اعتراضی مهسا ۱۴۰۱» دیدگاه دو و سه را مورد بررسی قرار داده است. (قابل دسترس @hamidrezajalaeipour).
۳-در جریان خیزش اعتراضی مهسا کانال وحیدآنلاین با پستهای تلگرامی این اعتراضات را (از تجمعات چند نفره تا چند صد نفره را) به اشتراک گذاشته است. در این فیلمها سیمای جوان معترضان روشن است. ضمنا در جریان اعتراضات هم که مسولان وزارت کشور و قوه قضائیه از حدود بیست هزار دستگیر شده خبر میدادند بر جوان بودن معترضان تاکید میکردند.
۴-در نوشته تدینی به جسارت ویژه این جوانان اشاره شده است.
۵-علیرضا کدیور، در نوشته “میثاق نخستین و حق تعیین سرنوشت” به این تغییرات جمعیتی اشاره کرده است (قابل دسترسی در کانال @NedaRazaviChannel).
۶-در نوشته معرفی شده در پینوشت دو به همزمانی چهار علت برای تعلیل خیزش اعتراضی مهسا اشاره کردهام.
۷-میتوان به این علل اشاره کرد: دهه شصتیها و هفتادیهای در خیزشهای اعتراضی قبلی هزینه دادند؛ معترضان فعال و غیر فعال نسبت به ماهیت فراخوان دهندگان در میان اپوزیسیون خارج از کشور بیاعتماد بودند (در واقع اپوزیسیون سرنگونیطلب خارج از کشور دو عنصر فعال ولی «بدنام» داشت یکی سازمانهای مخوف مسلحانه دهه شصتی مثل فرقه رجوی و دیگری سلطنتطلبان بددهن بود)؛ خشونت ناپرهیز شدن اعتراضات و تبدیل مطالبات مدنی خیزش اعتراضی به مطالبه سرنگونی.