چرا مخالف رای ندادن هستم؟
من از ماهها پیش «شرکت فعال» در انتخابات را تشویق کرده و خواهم کرد. و در روز جمعه ۲۸خرداد سال۱۴۰۰ هم به همتی (نامزد ریاستجمهوری)، هم به لیست شورای شهر جبهه اصلاحطلبان و هم به علیرضا محجوب، تک نامزد نمایندگی مجلس، رای میدهم. نه فقط خودم رای میدهم بلکه اعضای خانواده، خویشاوندان، همکاران، دوستان و همسایگان را به رایدادن تشویق میکنم. پس هم رای میدهم و هم در فرایند انتخابات در «زمینه کنونی» جمهوری اسلامی مخالف رایندادن و مخالف تحریم انتخابات هستم.
لذا سوالی که پیش میآید این است که چرا در انتخابات جمهوری اسلامی که به شدت مهندسی میشود (مثلا در انتخابات۱۴۰۰ نامزدهای اصلاحطلبان مثل اسحاق جهانگیری و نامزد اصولگرایان میانهرو مثل علیلاریجانی ردصلاحیت شدند و جامعه محذوف ایران و دگراندیشان هم نامزد نداشتند) باید شرکت کرد و با جمهوری اسلامی که به رژیمهای «اقتدارگرای انتخاباتی» نزدیک میشود، همراهی کرد؟ آیا این تایید ظلم و تبعیض سیاسی سازمانیافته نیست؟
▪️چرا نباید انتخابات مهندسیشده را بایکوت کرد؟ در پاسخ به این سوال، من به دو دسته دلیل اشاره میکنم.
دسته اول اینکه اگر به «تغییر اصلاحی» معضلات کشور مثل من التزام داشته باشیم (نه به تغییر انقلابی) شرکت در انتخابات مهندسیشده در کوتاهمدت سودی ندارد، ولی با استمرار آن بهتدریج اقتدارگرایی هسته قدرت ابتدا به لحاظ نظری، بعد به لحاظ هویتی و سپس تشکیلاتی استحاله میشود. در ۲۵سال گذشته مردم ایران بارها در انتخابات شرکت کردند، ولی نتایج موردانتظار را (مثل تقویت نهادی و قانونی توسعه اقتصادی و سیاسی) دریافت نکردند، اما در همین انتخابات۱۴۰۰ شاهد بودیم رئوس برنامههای مبتنی گفتمان اصلاحات به رئوس برنامه پنج نامزد اصولگرایان در مناظرات سه گانه انتخابات ۱۴۰۰ تبدیل شده است؛ قبلا دانشجویان، روزنامهنگاران و فعالان سیاسی بخاطر تاکید بر همین مطالبات محاکمه میشدند. اصولگرایان تندرو درست مثل اصلاحطلبان در مبارزات انتخاباتی از مطالبات اصلاحطلبانه دفاع کردند (مانند نقد نظارت استصوابی، آمریکاستیزی و حمایت یکطرفه از روسیه و چین، نقد حجاب اجباری، گشت ارشاد، فیلترینگ و دیگر موضوعات).
درست است که مردم محذوف در انتخابات گذشته پیروز شدند و هسته قدرت با تقویت دولت موازی در برابر رای مردم ایستاد، ولی در میانمدت به لحاظ نظری بنیانهای «اقتدارگرایی انتخاباتی حکومت» زیر سوال رفته و اینک فرایند هویت و تشکیلات آن در حال تغییر است و با استمرار انتخابات در ایران میتوانیم به سوی «جمهوری برای همه ایرانیان» حرکت کنیم. البته، اگر هسته قدرت فرصت پیدا کند؛ دوست دارد اساس انتخابات ریاست جمهوری را ریشهکن کند و نظام را به حکومت اسلامی تبدیل کند، ولی تاکنون جز مهندسیهای انتخاباتی (به قیمت کند کردن فرایند رشد و توسعه ایران) دستاوردی نداشته است.
اما دلیل دوم مخالفت من با رایندادن و تحریم این است که در «زمینه کنونی» جمهوری اسلامی چهار ایراد دارد و فرایند عقیمی است.
ایراد اول اینکه تحریم کنندگان فکر میکنند جمعیت میلیونی «راینداده» بلوک قدرت آنها برای چالش با نظام است. این خطاست. زیرا جمعیت راینداده یک بلوک رای و یک «بلوک قدرت ماندگار» نیست. توجه کنیم این جمعیت به خاطر خود انتخابات که برگزار میشود، شکل میگیرد نه به خاطر کار اپوزیسیون. و بعد از اتمام انتخابات این جمعیت متفرق و فراموش میشود. مثلا در تهران ۸۰درصد مردم در انتخابات ۹۸ شرکت نکردند، بعد این جمعیت چه عملی توانست انجام دهد؟ ولی نمایندگان ۲۰درصدی تهران در اعمال محدودیت بر مردم (مثل حذف نامزدهای شورای شهر) بیکار نبودند.
۲-ایراد دوم اینکه فکر کنیم جمعیت «راینداده» تبدیل به پدیده جدی میشود. مثلن فرض کنید در انتخابات ۱۴۰۰ شصت در صد مردم در انتخابات شرکت نکردند ولی اولا این جمعیت شصت درصدی پکپارچه و یک کاسه نیست بلکه یک جمعیت ذرهای، چند تکه و دارای متولیان گوناگونی است، امکانی است که صد صاحب دارد. مثلن تحریمیها به هواداران میرحسین و آن دسته از اصلاحطلبان که در انتخابات فعال نبودند حمله میکنند که شما نماینده مردم تحریمی نیستید و اصلاحطلبان تحریمیها را مثل پسر شاه و مسیحعلینژاد که مدعی رهبری مردم معترض هستند را به حق سخره میگیرند. و از آن طرف خود مردم راینداده به نخبههای سیاسی راینداده احترام نمیگذارند و بیاحترامی میکنند. کافی است به واکنش شهروندان راینداده به نخبگان سیاسی همراه تحریم را در فضای مجازی مورد توجه قرار دهید.
۳-ایراد سوم این است که تحریمیها پس از انتخابات حرفی برای مردم ندارند و بجای آن مجبورند که به «سیاست مبتنی بر هویت»، یا سیاست مبتنی بر «رسواسازی» و «نامشروع سازی» حکومت روی بیاورند و بدینسان برای خود هویتی در عرصه سیاسی بسازند تا فراموش نشوند. بدین سان آرزو خواهند کرد تا دولت فشل شود و دیگر ظرفیتی برای خدمات رسانی نداشته باشد.
به بیان دیگر، تحریمگران در عمل بین دو انتخابات بیتوجه به سرنوشت و زندگی هشتاد میلیون ایرانی میشوند. در صورتیکه نیروی سیاسی که در انتخابات مهندسی شده شرکت میکند و حتی میبازد میتواند برنامه مبتنی بر «سیاست حل مساله مردم» را به اطلاع مردم برساند. و بعد از انتخابات میتواند بر مبنای آن برنامه دولت پیروز را بدون رسواسازی مورد نقد سازنده قرار دهد.
به بیان دیگر نیروی سیاسی مشارکت کننده در انتخابات میتواند «سیاست مبتنی بر حل مساله» را به حاکمیت آموزش دهد. بله حکومت این سیاست مساله محور را نمیپذیرد و بر سیاست هویت رسمی خود در صدا و سیما میدمد. ولی با اینهمه مواجهه با رژیم بر اساس سیاست حل مساله، نه سیاست رسوازی، سازنده است. همچنان که در مناظرات همین انتخابات ۱۴۰۰ نامزدهای اصولگرایان تندرو بجای دفاع از گفتمان ارزشی و مقاومت به پارهای از مسائل مردم اشاره میکردند. البته آنها به علل ساختاری وقوع این مسائل که یکی از آنها اقتدارگرایی انتخاباتی رژیم است اشاره نمیکردند.
۴- ایراد چهارم اینکه فرض کنید سه ایراد فوق مسموع نباشد. و روزی و در بزنگاهی تحریمگران بتوانند با قدرت اجتماعی مردم راینداده و مردم معترض را یک بلوک قدرت واقعی در برابر رژیم قرار دهند. سوال این است پیامد این وضعیت در صورت وقوع چیست؟
به نظر من، اگر مردم در برابر رژیم دست به اعتراض قدرت ساز خیابانی بزنند محتملترین احتمال در خاورمیانه آشوبناک این است که اقتدارگرایی رژیم در ایران بیشتر میشود، نهادهای امنیتی بودجه بیشتری برای کنترل میگیرند و فرایند توسعه کشور مختل میشود. جامعه کشته میدهد و فقیر میشود و یکی از پیشزمینههای دموکراسی در ایران (که وجود حداقلی از رفاه است) ضعیف میشود. احتمال دوم وقوع انقلابی دیگر است. ولی ایران انقلاب کرده میداند که وقوع انقلاب، ایران را در منطقه آشوبناک خاورمیانه با «بیدولتی» و ناامنی مستمر روبرو میکند.
جمعبندی
همه میدانیم که متاسفانه انتخابات دموکراتیک، سالم و منصفانه نیست و انتخابات به شدت مهندسی میشود و رژیم به رژیمهای اقتدارگرای انتخاباتی نزدیک میشود. با این همه در فرازهای فوق نشان دادم اگر ما شهروندان و نیروهای سیاسی برنامهدار در انتخابات شرکت فعال داشته باشیم، ما در کوتاهمدت ثمرهای نداریم؛ ولی در میانمدت تغییرات نظری، هویتی و تشکیلاتی به حکومت وارد میکنیم و رژیم به سود مردم آغوشش باز میشود. این تغییرات تدریجی با مشارکت فعال شهروندان و نیروهای سیاسی به مراتب قابل دفاعتر از تغییرات تقابلی است که تحریمیها و گذاریها دنبال میکنند. به نظر من، عمده تحریمگران نسبت به جامعه و حکومت ایران توهم دارند. به خطا فکر میکنند مردم ناراضی و تحریمی ایران بفرمان آنها هستند و فکر میکنند حکومت در ایران یک ماشین فرسوده و در آستانه اسقاط است، بیخبر از آنکه در ایران به شدت شبکههای حکومتی با شبکههای مردمی در جامعه بههم تنیده شده است، و همین حکومت یکی از عناصر حفاظت از ایران در خاورمیانه آشوبناک است و حتی وقوع انقلاب موفق و آرام پیامد مثبتی برای ایران ندارد. تازه و از همه مهمتر تغییرات ساختاری را در ایران شایسته است با هماهنگی حکومت و جامعه مدنی از مسیر توافق و از مسیر عرصه عمومی نقد و زنده پیش برد. لذا من همچنان فرصتهای انتخاباتی را در ایران بهار سیاسی در فرایند دموکراسی خواهی ایران میدانم و تحت تاثیر جاذبه تحریم انتخابات قرار ندارم.