چرا جامعه‌شناسی در ایران وامدارکاتوزیان است؟

همه می دانیم جامعه شناسی سه رکن ( مساله، نظریه و روش) دارد و انتظار می رود مطالعه درباره جامعه ایران این سه رکن را لحاظ کند. کاتوزیان فارغ‌التحصیل رشته جامعه شناسی نیست، اما در مطالعات و آثار او درباره جامعه ایران این سه رکن رعایت شده است. از این رو جامعه شناسی ایران وامدار اوست. برای روشن کردن این ادعا شش توضیح را در زیر سامان داده ام. در چهار توضیح اول وامداری جامعه شناسی ایران به او بیان می شود در توضیح پنجم برای رونق جامعه شناسی تاریخی پیشنهادی را مطرح می کنم و در توضیح ششم توضیح می دهم خواندن تحقیقات کاتوزیان چه اثری بر جامعه سیاسی ایران داشته است.

یکم.
کاتوزیان در «مسأله‌شناسی» درباره ایران نوآوری کرده است. در دهه پنجاه وقتی که او مشغول نگارش کتاب تاثیرگذار «اقتصاد سیاسی» اش بود، محققان علوم اجتماعی و جامعه‌شناس دو «مسأله» درباره ایران را بیشتر برجسته می‌کردند و نظراتشان پیرامون آن شنیده می‌شد. اول محققان جامعه‌شناسان چپ  که مسأله اصلی ایران را در «شکاف طبقاتی» می‌دیدند و راه رهایی کشور را در انقلاب برابری‌طلبانه از پایین جستجو می‌کردند. دوم محققان جامعه‌شناسانِ طرفدار نظریه کلان نوسازی بودند که مسأله اصلی ایران را عقب ماندگی، «توسعه‌نیافتگی» و عمدتاً «رشد نیافتگی اقتصادی» می‌دانستند و راه نجات کشور را در اصلاحات از بالا و اجرای برنامه‌های نوسازی از سوی دولتی نوگرا – نه لزوماً دموکراتیک- می‌دیدند.

برخلاف آن‌ها کاتوزیان، مسأله اصلی جامعه ایران را نه شکاف طبقاتی و یا شکاف توسعه‌ای که در «شکاف سیاسی» یا شکاف میان حکومت و مردم یا به تعبیر امروز «ضعف توسعه سیاسی و اجتماعی» می‌دید. دقت کنید او فقط نمی گفت مساله ایران شکاف بین مردم پاک ایران زمین و حکومت های استبدادی است. بلکه می گفت خصیصه استبدای دوسویه است و جامعه هم آنرا باز تولید می کند. باز به بیان دیگر مساله او فقط ضعف «توسعه سیاسی» نبود بلکه ضعف «توسعه اجتماعی» هم بود.

این‌که در نود سال گذشته بعد از اجرای ده برنامه نوسازی و توسعه اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی از بالا (در مسیر رفع «توسعه‌نیافتگی اقتصادی» و به رغم وقوع انقلاب بزرگ مردمی از پایین در سال ۵۷ برای تحقق توسعه ای سریع و «برابری اجتماعی») ما همچنان در ایران با «توسعه بحران‌زا» روبرو هستیم و از اهمیت حکمرانی خوب بحث می‌کنیم، اهمیت مساله‌شناسی کاتوزیان را (چه در زمان مطرح شدنش و چه در حال حاضر) نشان می دهد. [به نظر من اصلاحات و توسعه‌ی سیاسی هم در دولت و هم در جامعه مدنی و بسط دموکراسی و نهادهای دموکراتیک و کاهش استبدادزدگی به همراه کارآمدتر کردن مدیریت منابع کشور هم می تواند روند توسعه‌یافتگی اقتصادی را تسریع کند و هم به بهبود زندگی فرودستان و کاهش شکاف طبقاتی بیانجامد.]

‏‎دوم.

در پاسخ به مساله فوق یا در «نظریه‌پردازی» و شناخت جامعه ایران نیز جامعه‌شناسی ایران وامدار کاتوزیان است. آثار چاپ شده‌ی کاتوزیان نشان می‌دهد که او در دو قلمروی مهم درباره‌ی جامعه ایران نظرورزی کرده است. یکی این‌که برای توضیح و تفسیر جامعه معاصر ایران در سطح کلان «سنخ‌های تحلیلی»‌ای مانند: «شبه‌مدرنیسم»، «جامعه نفتی»، «جامعه کوتاه مدت »/«جامعه کلنگی»، «دولت فراطبقاتی» و سنخ‌های تحلیلی دیگری ساخته و بکار برده است. این واژه‌های تحلیلی هم در تحقیقات رایج مراکز آموزشی علوم اجتماعی پرکاربرد بوده و هم به طور جدی وارد «حوزه عمومی» جامعه ایران شده است.

قبل از تحقیقات کاتوزیان سنخ های تحلیلی برای توضیح جامعه ایران اینها بودند: جامعه عقب افتاده، جامعه سنتی، جامعه جهان سومی، جامعه در حال گذار، جامعه فئودالی و شبه فئودالی. هم اکنون در اغلب نظرورزی‌هایی که در یک بده‌بستان انتقادی درباره جامعه کنونی ایران  صورت می‌گیرد واژه های تحلیلی پیشین به حاشیه رفته و از واژه‌های تحلیلی کاتوزیان استفاده می‌شود. برای مثال شخصا در کتاب «جامعه‌شناسی ایران»، برای توصیف و تبیین وضعیت جامعه‌ی ایران از واژه‌ی تحلیلی «جامعه کژمدرن یا مدرن بدقواره» استفاده کرده‌ام که نتیجه‌ی جدی گرفتن سنخ‌های تحلیلی کاتوزیان بوده است.
 
سوم.
نوع دیگر نظرورزی کاتوزیان طرح نظریه‌های کلان او درباره تاریخ ایران است که از حیث تاثیر در جامعه‌شناسی تاریخی و تاریخ اجتماعی ایران سرآمد بوده است. در نظریه‌های کلان جامعه‌شناسی محقق سعی می‌کند با تاکید بر یک روند محوری دوره تاریخی بلندمدتی در یک جامعه را توصیف و تببین کند. مثلاً در نظریه کلان کارل مارکس او با طرح «روند شیوه‌های تولید» یا امیل دورکیم با طرح «روند پیچیده‌شدن تقسیم کار اجتماعی» یا ماکس وبر با طرح «روند بسط عقلانیت بروکراتیک» یا تالکوت پارسونز با


طرح “روند تفکیک نهادی» سعی کرده‌اند سیر تحول جوامع غربی را از دوره پیشا مدرن به مدرن توضیح بدهند. کاتوزیان هم سعی کرده است بر همین سیاق با تاکید بر «روند پیاپی باز تولید استبداد در بالا و پایین جامعه» نگاهی کلان و تاریخی به جامعه ایران ارائه دهد.

او با نظرورزی درباره جامعه و گذشته ایران در دو زمینه فوق به جامعه شناسی ایران (و حتی به مخالفان نظریه‌هایش) و به ارتقای سطح فهم و گفتگوی علمی و عمومی در این زمینه کمکی جدی کرده است. به نظر من مهم‌ترین دلیل اهمیت نظرات کاتوزیان نه صرفا صحت‌شان که نقش کم‌نظیر او در دامن زدن به گفتگو و ارتقای سطح بحث در فضای جامعه‌شناسی تاریخی ایران بوده است. کمتر آکادمیسینی – از جمله چهره‌های برجسته‌ای همچون ارواند آبراهامیان و احمد اشرف- را می‌شناسم که نظرورزی‌هایش درباره‌ی تاریخ اجتماعی و جامعه‌شناسی تاریخی ایران به اندازه کاتوزیان مورد توجه و نقد و بررسی قرار گرفته باشد.

‏‎چهارم.
بعضی از محققان محترم مانند داریوش رحمانیان در نقد نظریات کاتوزیان از «نظریه‌زدگی» یا محمد عبدللهی از «ضعف تقلیل‌گرایی» سخن می‌گویند (رجوع كنيد به ميزگرد نقد آراي كاتوزيان در انجمن جامعه‌شناسيدر فضای آن لاین). این محققان توجه دارند که نه مورخان و نه جامعه‌شناسان، جام جهان‌نمایی که «تمام تاریخ» و یا «تمام جامعه» را به آنها به درستي نشان بدهد و تبیین کند در دست ندارند. ابزار اصلی محققان برای شناخت تاریخ و جامعه همین «مفهوم سازی»‌ها یا سنخ سازی ها و «نظرورزی»‌ها (البته با انسجام مفهومی وكفايت تجربی) است.  از این نظر علوم اجتماعی عرصه‌ای «باز» برای شناخت «واقعیت کله‌شق و لیز اجتماعی و تاریخی» است. روشن است که هر نظرورزی محدودیت‌های خودش را دارد، اما به‌قول گیدنز، نظراتی که به مطالعات بیشتر دامن می‌زنند (مثل نظریه اخلاق پروتستان وبر در توضیح جامعه سرمایه‌داری) ارزنده‌ترند. به بیان دیگر من به شدت به رای فیلسوفان علم و فیلسوفان  علوم اجتماعی ( مانند برایان فی)  معتقدم که تمام سنخ سازی ها، نظریه سازی ها( چه نظریات معمولی چه نظریات کلان و تاریخی) همه «گزینشی» و «تقلیل گرا» هستند. خداوند به ما آن توان ذهنی را نداده که همه واقعیت جامعه و تاریخ را بتوانیم در ذهنمان جذب کنیم. ابزار ما همین توان محدود مفهوم پردازی ( در قالب سنخ سازی و نظریه سازی) است. به بیان دیگر جامعه شناسان نه می توانند از تاریخ جامعه «عکس» بگیرند و نه « فیلم واقعی» آن را تهیه کنند بلکه تنها می توانند با سنخ ها و نظریه های که می سازند «پنجره ای» بر روی تاریخ باز کنند. لذا ایراد « تقلیل گرایی» و « نظریه زدگی» ناشی از بی توجهی به ماهیت علوم اجتماعی متعارف است.

گفتم چه بخواهیم چه نخواهیم، هم «نظریه های کلان تاریخی و جامعه شناسانه» و هم «سنخ سازی» در جامعه شناسی  «گزینشی» (و به نحوی تقلیل گرایانه) است. اشاره کردم ما در جامعه شناسی «جام جادویی همه چیز نما» در دست نداریم.  جامعه شناسی در دوره «پسا اثباتی» قرار دارد و توانش برای شناخت جامعه و تاریخ تنها در محدوده همین «نظریه ها و سنخ سازی های گزینشی» است. در جامعه شناسی برای شناخت «همه چیز» پدیده های اجتماعی امکانات ذهی نداریم بلکه با نظریه پردازی «ابعادی» از پدیده ها را می شناسیم. با این همه تاکید می کنم جامعه شناسی پسا اثباتی به وادی «نسبیت گرایی معرفتی» نمی افتد زیرا کوشش می کند همین نظریه ها و سنخ ها را با واقیت تجربی محک بزند. لذا ما در واقع نظریه ها و سنخ های با کفایت و بی کفایت تجربی داریم و از این نظر جامعه شناسی رشته علمی «باز» بر روی واقعیت اجتماعی است. عدم توجه به خصیصه تجربی و «باز» بودن نظریه ها و سنخ بندی های جامعه شناسی باعث می شود جامعه شناس از «تواضع معرفتی» دور شود. اتفاقا اینجا می خواهم از روش شناسی کاتوزیان دفاع کنم. همچنان که گفتم نظریات کلان کاملا منطبق بر واقع نیست و از تمام واقعیت « عکس » نمی گیرد، بلکه پنجره ای بر روی واقعیت باز می کند. اما ما نظریه با کفایت و بی کفایت داریم. نظریه ای با کفایت است که هم با « انسجام مفهومی» و هم با «شواهد تجربی» بیان شود. و کاتوزیان واقعا به این دو معیار پایبند بوده است و روی هوا حرف نزده است دایم خود را در برابر سوالات پاسخگو دانسته است.

پنجم.
ذکر یک توصیه روش شناسی است. ما از زحمات نظرورزانه کاتوزیان و دیگر محققان تشکر کنیم و از اینکه با نظریات و تحقیقات خودشان چشم ما را به گذشته ایران باز کردند و با تحقیقات خود به تحقیقات درباره ایران دامن زدند سپاسگزار باشیم. برنامه مطالعاتی من «جامعه شناسی تاریخی» نیست (من بیشتر روی رابطه متقابل نیروها و ساختارهای جامعه مدنی و حکومت ایران در دوره کنونی ایران کار می کنم). ولی اگر می خواستم روی جامعه شناسی تاریخی ایران کار کنم از منظر جامعه شناسی تجربی اجرای توصیه های زیر را جدی می گرفتم:
 
۱- همچنان ما به نظریه پردازی های کلا
ن راجع به تاریخ ایران نیاز داریم چون به دیدن تاریخ ایران از پنجره های گوناگون نیاز داریم- و این نظریه ها البته قصه های کلان نیست. لذا سعی می کردم قبل از اینکه تئوری های کلان را تخطئه کنم نسبت به «فهمیدن» آنها کوشش کنم. به بیان دیگر بجای اینکه پنجره ای به روی تاریخ ایران را ببندم سعی می کردم آن پنجره را «تمیز» کنم تا دانشجویان از آن پنجره خوب گذشته ایران را ببینند- اگرچه دیدن از هر پنجره ای، دیدنی کامل نیست و همچنین گستره دید هر پنجره ای هم یکسان نیست.

۲- برای نقد روشمند نظریه های کلان (  و آماده کردن زمینه برای رویش نظریه های کلان با کفایت تر) ما حداقل به چند مقدمه نیاز داریم. اولا اینکه باید دوره بندی های گذشته تاریخ ایران را بر اساس شواهد تجربی تفصیلی تر و متعددتر کنیم- سه دوره تاریخ باستان و تاریخ پس از ورود اسلام و دوره مدرن دوره بندی مختصری است. ثانیا اینکه کوشش کنیم بر اساس شواهد و اسناد موجود برای تفسیر بهتر هر دوره یک «سنخ تحلیلی» معرفی کنیم- چون این دوره ها با هم متفاوتند. ثالثا اینکه کوشش کنیم در هر دوره تاریخی «مسائل گوناگون جامعه» را با « تبیین تعلیلی یا با برد متوسط» توضیح دهیم. رابعا اینکه چون در مطالعه تاریخ ایران، با مشکل کمبود اسناد و مدارک روبرو هستیم، کوشش کنیم «برنامه پژوهشی» خود از تاریخ را، از تاریخ  معاصر ایران یعنی از قرن بیستم به طرف قرن ۱۹ و  ۱۸ به عقب ببریم. رعایت چنین ملاحظاتی ما را در نقد نظریه های کلان موجود قوی تر و زمینه را برای تدوین نظریات با کفایت تر تجربی فراهم می کند.

ششم.
به دو اثر از خواندن اندیشه های کاتوزیان بر جامعه سیاسی ایران اشاره می کنم. اول اینکه خواندن کتاب های کاتوزیان خصوصا کتاب اقتصاد سیاسی او یکی از منابعی (در کنار کارهای دکتر سروش، بشریه و ترجمه های فولادوند) بود که به تقویت گفتمان دموکراسی به شیوه اصلاح طلبانه در دوره اصلاحات کمک کرد. دوم اینکه نظریه استبداد-آشوب-استبداد کاتوزیان بر عقلانیت استراتژیک کنشگران دموکراسی جوی ایران اثر جدی گذاشته است. بطوریکه این کنشگران در بزنگاههای سیاسی _ اجتماعی  (یا در موقعیتهای جنبشی) در جامعه ایران به هواداران خود توصیه به هر کاری نمی کنند.

به بیان دیگر این کنشگران سیاسی فقط ناقد وضع موجود و نفی کننده به هر قیمتی نیستند، بلکه به شدت به آنچه باید «ایجاد» شود ( یعنی تقویت سازوکار دموکراسی) حساس اند. بعنوان نمونه ما این پختگی و عقلانیت سیاسی را در میان کنشگران سیاسی هم در جنبش دانشجویی 78 و هم در روزهای تحصن پایان مجلس ششم و هم در جریان جنبش انتخاباتی سال ۸۸ دیدیم. این کنشگران به شدت به «وضعیت ناامنی» حساس بودند و «اغتشاش» خط قرمز آنان بود. گویی این کنشگران علاقه دارند که دموکراسی خواهی آنها ایران را از بازتولید تاریخی چرخه استبداد-آشوب- استبداد دور کند نه اینکه مبارزات آنها خود منجر به ظهور استبداد دیگری شود.

بنابر توضیحات فوق جامعه‌شناسی در ایران مرهون کاتوزیان اقتصاددان، مورخ و سعدی‌شناس است، چون او پنجره های قابل توجهی بر جامعه و گذشته آن باز کرده است.و مطالعات او خود یکی از زمینه‌های جدی تلقی شدن گفتمان مردم‌سالاری، توسعه سیاسی- اجتماعی و ضرورت «حکرانی خوب» بوده است.

حمیدرضا جلائی پور وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *