چرا با فراکسیونهای جداگانهی هر قوم مخالفم؟
من به گفتمان برابری و رفع انواع تبعیضها (از جمله تبعیض فرهنگی و دینی) در جامعه اعتقاد دارم و واقعاً معتقدم نهاد مهمی مثل مجلس شورای اسلامی از طریق قانونگذاری و نظارتها و ایجاد کمسیونها و کمیتههای کارشناسی خوب است به بسط این برابری و رهایی از زمینههایی که منجر به تبعیض فرهنگی، دینی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و جنسیتی میشود رسیدگی کند.
مثلا من مدافع تشکیل کمیسیون اقوام و مذاهب ایران (نه برای یک قوم) هستم که در این کمسیون مشکلات اقوام دولت ملت ایران و کاهش و رفع تبعیض علیه ترکها، کردها، اعراب، بلوچها و سایر اقوام ایرانی و حقوقشان محور توجه باشد. به نظرم این یک اقدام شایسته مجلس هست. همانند سایر کمیسیونها. من از این گونه اقدامات دفاع میکنم ولی مخالف فراکسیونسازی قومی برای اقوام مختلف (نه ایجاد کمسیون اقوام) هستم. این بکش بکش قومی در مجلس غیر بهداشتی است. و ناسیونالیسم شوونیستی ایران را بیدار میکند. چهار نگرانی دلایل من است برای این مخالفت.
نگرانی اول اینکه در مجلس بعنوان نماد اجتماع ملی، آرایش سیاسی و فراکسیونبندی (نه کمیسیونها و کمیتههای آن) شایسته است حول و حوش اموری باشد که همه مردم را پوشش بدهد نه این که مردم ایران را به شکل جزیزهای تقسیمبندی کند.
همین آرایش سیاسی نانوشته که الان در مجلس وجود دارد که یک طرف آن میانهروها و اصلاحجویان، شامل فراکسیون امید، اعتدالیون و اصولگرایان میانه رو و یک طرف هم مخالفان اصولگرای دولت و تندروها هستند، آرایش مناسبی است. یک طرف به دنبال اداره کشور مبتنی بر قانون، شفافیت و جدی گرفتن نظرات کارشناسی، تفاهم با سایر کشورها و دفاع از منافع ملی است، البته نه با هزینهسازی و دیپلماسی شعارگونه. یک طرف هم کسانی هستند که از دیپلماسی تقابلی به جای تعاملی، و سلطهی جریانی خاص به جای حاکمیت قانون دفاع میکنند. این شکلبندی در مجلس همه آحاد و نیروهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را در کشور در بر میگیرد.
حالا نباید به جای تثبیت آرایش سیاسی مزبور به فراکسیونسازی قومی پرداخته شود. فراکسیونها چارچوب کشاکش حقوقی نیروهای اصلی سیاسی کشور است و کمیسیونها چهارچوب کار کارشناسی نمایندگان برای بررسی معضلات کشور است. بنابر این با تشکیل فراکسیونهای قومی آرایش سیاسی مجلس قومی میشود و بازتاب این نزاع یکپارچگی اجتماعی – ملی ایران را ضعیف می کند. از سال ۱۳۸۴ به بعد سازوکارهای دموکراتیک و حزبی و بوروکراتیک کشور ضعیف شدند و در چنین خلایی است که فراکسیونسازی اقوام میتواند مطرح شود.
نگرانی دوم اینکه همه جوامع در جهان جهانیشده امروز (از جامعه سوریه تا امریکا) در معرض شکنندگی و فعال شدن شکاف های اجتماعی (با پیامدهای جبرانناپذیر سیاسی) هستند. در نهادی ملی همچون مجلس اگر به جای تکیه بر یک کمیسیون اقوام بر پیگیری حقوق همهی اقوام، برای هر قوم فراکسیونهای جداگانه بسازیم دینامیسم جدیدی برای گروکشیهای میان اقوام خلق میشود که واقعا از لحاظ ملی غیرمدبرانه است و شکافهای واگرای قوی جامعه را با دست خودمان در جهان جهانی شده فعال میکنیم، به جای کاهش و ترمیم این شکافها. اصلا ما نباید ایران را با شمال اروپا مثلاً با سوسیس یا سوئد مقایسه کنیم. ما باید کشور خود را با همسایههای خود مقایسه کنیم. ما در یک حوزه جغرافیایی و سیاسی و بافت فرهنگی تا حدودی شبیه هم قرار داریم. نگاه کنید در کشورهایی که آرام و با ثبات بودند ناگهان شکاف مذهبی و یا قومی (یا معجونی از انها) فعال شد و حتی فروپاشی سیاسی رخ داد.
شما حوادث این چند سال اخیر در سوریه را مطالعه کنید که چگونه در کمتر از یک دهه در مقابل چشم جهانیان فروپاشید. عراق هم در بلندمدت به سمت چندپارگی و چند دولت-ملت حرکت کرده است. دیدیم در سوریه حکومت نتوانست معضلات این کشور را سازمان دهد و شکافها فعال شد و تحولات سیاسی آن هم منجر به دموکراسی برای همین پارههای جداگانه نشد، بلکه منجر به فروپاشی جغرافیایی و تمامیت ارضی این کشور و کاهش امنیت و نظم و دموکراسی و رفاه و آزادی و عدالت برای همهی شهروندان سوریه (از جمله اقوام اقلیت) شد. شکافهای قومی و مذهبی جوامع را باید در کمسیونهای پارلمان بررسی و در یک فراکسیون واحد مورد توجه قرار داد تا دولت با اجرای آن به کاهش این شکافها و استیفای حقوق فرهنگی این اقوام و مذاهب (از جمله آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی و حق داشتن مسجد برای اهل تسنن و سایر آزادیهای فرهنگی و مذهبی) کمک کند، نه اینکه ارایش سیاسی درون مجلس را قومی و با سرنوشت ملی شوخی کنیم.
نگرانی سوم اینکه قبلا در برابر ایران یک مثلث قرار داشت و حالا بعد از انتخاب ترامپ این مثلث به یک مربع تبدیل شده است. قبلا مثلث اسراییل، عربستان و امریکا به دو موضوع علیه ایران امید داشتند: اول تشدید نارضایتی اقتصادی در میان مردم و دوم سو استفاده از اختلافها و مشکلات و شکافهای مذهبی و قومی در ایران (و طبق اسنادی که ویکیلیکس افشا کرده میدانیم در این زمینه با حمایتهای اقتصادی از گروههای تروریستی و جداییطلب نقش میدانی فعالی داشتهاند). حالا با آمدن ترامپ و نزیکیاش به روسیه روسیه هم اضافه شده و یک مربع در برابر ایران است. یادتان نرود که در حال حاضر روسیه قادر به انجام پرواز آزاد بر روی آسمان اسراییل است.
این مربع با هدف تضعیف به قول خودشان ایران بزرگ، به فعال شدن چند شکاف امید بستهاند؛ خوشبختانه ایران در سال ۱۳۹۲ یکی از آن شکافها را تا حدی کاست و با مدیریت خردمندانهتر و تقویت اقتصاد ملی نارضایتیهای اقتصادی به حد بحرانی نرسید. از این نظر ما باید از دولت آقای روحانی قدردانی کنیم که در حال سروسامان دادن به وضعیت اقتصادی کشور است و از آن بخواهیم به بهبود زندگی اقشار فرودست توجه بیشتری کند. یکی دیگر از شکافها شکاف مذهبی بین شیعه و سنی و بعدی قومی است. در یک سال گذشته مقامهای امنیتی مصاحبه داشتهاند و در مورد دهها مورد عملیات تخریبی و انفجاری در مناطق قومی کشور، که خوشبختانه خنثی شدهاند، گزارش دادهاند. اگر درست بررسی کنید میبینید که شبکههای تخریب یک سر کوه یخ آشکار یخ دارند که تا حالا خنثی شده ولی وقتی این شبکهها در بدنه جامعهی اروپا هم قوی و مشکلساز هستند و به ظهور مجدد راست افراطی انجامیدهاند، چرا شکلگیری آن را در ایران مفروض نگیریم؟ این شرط عقل و احتیاط است.
نگرانی چهارم تجربه تاریخ معاصر ایران است که جلوی چشم ماست. ببینید هر گاه به هر دلیلی حکومت در مرکز ایران ضعیف شده، واگرایی قومی رخ داده. رضا شاه که رفت (۱۳۲۰) جمهوری آذربایجان و جمهوری مهاباد تشکیل شد. انقلاب اسلامی که شد شاه میگفت ایران ایرانستان میشود و خودمختاریخواهی مسلحانه در کردستان آغاز شد. اگر امام و حمایت مردمی انقلاب نبود واقعا ایران ایرانستان میشد. ما که یادمان نرفته. مثل روز روشن است. نباید شوخی کرد. الان رسما حزب دموکرات کردستان ایران اسلحههایشان را روی دوششان گذاشتهاند. عربستان و اسراییل و احتمالا ترامپ به اینها امید دارند.
ایا شما زیادی نگران نیستید؟
قبول دارم به رغم وجود مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و اقلیمی در ایران در مجموع وضع ایران خصوصا از لحاظ یکپارچگی قومی و مذهبی از پاکستان، مصر و ترکیه بهتر است. ولی حرف من این است در جهان جهانی شده در اداره جامعه با امور قومی و مذهبی نباید بازی و شوخی کرد. نیروی ناشی از هویت قومی و مذهبی نباید نیروهای سیاسی ایران را به هوس بیاندازد.
ولی این به این معنا نیست که من مشکلات اقوام در کشور را درک نمیکنم. تبعیضهای متعدد علیه اقوام و مذاهب ایران پرشمار است و شایستهی اصلاح و توجه بیشتر فعالان مدنی و حکمرانان. مثلاً میدانم در آذربایجان یک کودک شش هفت ساله وقتی به مدرسه میرود برای آموزش زبان فارسی باید مشکلات بسیاری را تحمل کند. چقدر ترکزبانان به خاطر مشکلات آموزش زبان پیشرفت نمیکنند. و یا آنانی که پیشرفت میکنند استحاله میشوند و مثلا به تبریز یا اردبیل برنمیگردند. من هیچ کدام این مشکلات را کوچک و نادیده نمیگیرم. ولی حرفم به نیروهای محترم هویتطلب این است که بیاییم این مشکلات را با همکاری دولت، کمیسیون های مجلس و نهادهای مدنی و در قالب یک فراکسیون واحد مطرح و حل بکنیم. فراکسیونسازی برای اقوام مختلف اتفاقات میتواند به فعال شدن این شکافها، بیدار شدن ناسیونالیسم افراطی ایرانی و دوستیخالهخرسه در حق اقوام و ایران بیانجامد. مثلا باید ببینیم چه کار کنیم که یک کودک آذربایجانی یا عرب و کردزبان هم زبان ملی فارسی را راحتتر یاد بگیرد و هم با زبان مادری خود پرورش پیدا کند. یا مثلا چه کنیم که کردستان تبعیدگاه کارمندان غیر بومی نشود و اصل ۱۵ قنون اساسی بهتر اجرا شود.
تجربه جوامع مدرن نشان میدهد که برخلاف نظر پارسونز این جوامع چندان استوار و با چفت و بستهای محکم نیستند و میتوانند در بازهای چندساله یا چنددههای سست شوند. ببینید در جامعه امریکا چهرههای شاخص هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواهان ضد ترامپ بودند و خوشخیالانه منتظر پیروزی هیلاری بودند ولی یک جمعیت ناراضی فرصت پیدا کرد و به یک فرد دروغگو امید بست. حالا چهار تا هشت سال این جامعه افتاد تو هچل و جهان و منطقه را هم به زحمت انداختند. در همین ایران هم احمدینژاد از ناسیونالیسم شوونیستی زیاد استفاده کردند، ناسیونالیسمی که با فعال شدن شکافهای قومی دوباره میتواند بیدار شود. میانهروها که نگران حاکمیت قانون هستند باید بیایند و معضلات کشور از جمله نظام حزبی و تبعیضهای قومی و مذهبی و جنیسیتی و اقتصادی را جدی بگیرند و برای حل آن بکوشند. این فراکسیونسازی اتفاقاً مالا به ضرر اقوام ایران میشود زیرا اگر فراکسیونسازی قومی فعال شود از ان طرف ناسیونالیسم شوونیستی خفته ملی ایران فعال میشود.
اقدامات اساسی
پس ریشهیابی تبعیضها و تقویت منافع ملی چه میشود؟ منفعت ملی ما و اقتضای اخلاق سیاسی و قانون و حقوق بشر کاهش و رفع زمینههای انواع تبعیض و تهدید – جنسیتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی- قومی، مذهبی و اجتماعی – است. حال ببینید رفع تبعیضها به چه اقدامات کلانی بستگی دارد؟ من به سه اقدام اساسی اشاره میکنم.
اول اینکه ما باید برویم به طرف توسعه پایدار، درونزا و البته جهاننگر و مبتنی بر آمایش سرزمین و نه مبتنی بر رشد سرطانی شهرهای بزرگ. نباید روند توسعه را رها کنیم که متاسفانه در دوره احمدی نژاد این روند تعطیل شد.
دوم این که باید حساسیت داشته باشیم به ویژگیهای حکمرانی خوب و حاکمیت قانون. یکی از خصوصیات حکمرانی خوب این است که کشور را با «مشارکت همه مردم» اداره کنیم، همه مردم از جمله اقوام و گروههای مختلف در تمام زمینهها، باید حاکمیت قانون را پاس بدارند. به شفافیت در حکمرانی باید جامه عمل بپوشانیم. مثلا چه اشکالی دارد جزییات تمام این وامهایی که پرداخت میشوند از یک مبلغی بالاتر، به صورت عمومی منتشر شود. چه اشکالی دارد تمام این دادگاههای دارای پروندههای ویژه مشخص شود که چگونه حکمها را صادر میکنند. بنابراین باید برویم به سمت شفافیت، مسوولیتپذیری، انصاف، کارایی، قانونگرایی و پاسخگویی.
عدم غفلت از ناسیونالیسم مدنی
راه حل سوم در ارتباط با موضوع این مصاحبه اهمیت بیشتری دارد. من علاقمند هستم در مورد مساله اقوام در اینجا به یک معضل و راه حل بنیادی تاکید کنم. هر کشوری از جمله ایران به ملت شدن (و یا به ناسیونالیسم که همان اعتقاد به ملت است) نیاز دارد. این اعتقاد دو معنی دارد: یکی به معنای مدنی و دیگر به معنای فرهنگی.
برای کاهش تبعیضهای قومی و شکوفایی بیشتر ملیگرایی ایرانی حاکمیت، صدا و سیما، و آموزش و پرورش باید بر ملت به معنای «مدنی» آن تکیه بیشتری کنند. بر اساس این ناسیونالیسم «مدنی» ایرانیان شامل همهی شهروندانی میشوند که در مرزهای دولتملت ایران زندگی میکنند و کشور ایران و امکاناتش ملک مشاع همهی آنها است و از حقوق برابر قانونی برخوردارند و همه حق زندگی شرافتمندانه و شکوفا دارند و در ساختار سیاسی میتوانند نماینده داشته باشند. به این معنا همهی شهروندان ایران از هر مذهب و قومیت و زبانی جز ملت ایران هستند، انسانهایی برابر و برادر و خواهر و البته با فرهنگها و زبانها و مذاهب مختلف که همه ذیل قانون فراقومی و فرهنگ فراقومی ایران به وحدت میرسند. ناسیونالیسم مدنی بر روی تک تک افراد ایرانی به عنوان انسانهای برابر تکیه میکند و خواستار حاکمیت همهی آنها بر سرنوشتشان و برابریشان در برابر قانون است. “ایران برای همه ایرانیان”. در طول بیست سال گذشته تاکنون هنوز شعاری بهتر از این شعار پیدا نکردهام، چون نماد ناسیونالیسم مدنی است. بنابراین باید بر روی این معنا از ملتگرایی و ناسیونالیسم تاکید شود و برایش در آموزش و پرورش و رسانهها و فیلمها و سریالها و فرآوردههای فرهنگی تبلیغ کنیم. اما در برابر ناسیونالیسم مدنی، ناسیونالیسم فرهنگی قرار دارد. در زمان شاه بر ناسیونالیسم فرهنگی باستانگرای شیفتهی هخامنشی تاکید میشد که تکثرهای فرهنگی و قومی و زبانی درون فرهنگ ایرانی را جدی نمیگرفت و بعد از انقلاب هم روایتی شیعیمحور از ملیگرایی فرهنگی ترویج شد. این ناسیونالیسم فرهنگیِ مرکزگرا اتفاقا تقویتکنندهی ناسیونالیسم و هویتطلبیهای واگرایانهی قومی میشود. تریبونهای رسمی و رسانههای ملی و آموزش پرورش باید بسیار بیشتر بر روی قرائت مدنی از ناسیونالیسم کار کنند که همه ایرانیان را در بگیرد به جای تاکید بر عظمتطلبی نژادپرستانه که پیشتر دیدهایم در برابرش واکنشهای قومی ایجاد میشوند. باید یک نوجوان عرب و کرد و ترک ایرانی هم به اندازهی یک کاشانی و تهرانی به ملیت ایرانی احساس تعلق کند. میتوان به عناصر فرهنگی حوزهی تمدنیِ فراقومیِ ایران (از جمله زبان و ادبیات فارسی که باید به آن ببالیم) افتخار کرد و در عین حال همهی اقوام و زبانهای این حوزهی تمدنی را در روایت مدنیای که از ملیت ایرانی داریم پوشش داد. شاه زمانی اعلام کرد که به تمدن کوروش رسیدهایم، از ژاپن جلو افتادهایم، پنجمین ارتش قدرتمند جهان را دارا هستیم و هنوز در کشور بود که جنبشهای قومی در آذربایجان و کردستان که خود را شامل روایت پهلوی از ملیگرایی نمیدیدند به راه افتادند. باور کنید اگر انقلاب اسلامی و حمایتهای مردمی انقلاب نبود بخشهایی از کشور ضربه اساسی میخورد. بنابراین برای تامین منافع ملی باید بر روی ملت- دولت ایران و ناسیونالیسم مدنی کار کنیم. یعنی گفتمان رسمی کشور باید در برگیرنده باشد، نه خودی غیرخودیکننده. در فراکسیون واحد اقوام و مذاهب میتوان مطالبات قانونی اقوام ایرانی را مورد توجه قرار داد، ولی فراکسیونسازیهای جداگانه برای اقوام مختلف میتواند منشا فعالسازی شکافهای درونملی و تقویت هویتطلبیهای واگرایانه و ضدملی شود و دودش به چشم همهی ایرانیان – از جمله اقوام ایرانی – برود.