پیامد یک نظریه ورزنشده

به نظر می‌رسد توجه به مضمون اصلی دو سخنرانی اخیر دکتر سروش (که در واقع جمع‌بندی سی جلسه قبلی ایشان درباره دین و قدرت است و در کانال تلگرامی ایشان @DrSoroush قابل دسترس است) شایسته توجه اصلاح‌جویان کشور است.زیرا در سه دهه گذشته یک ادعای مهم نواندیشی دینی این بوده که در برابر اسلام «خشمانی» مرحوم آیت‌الله مصباح، ما اسلام «رحمانی» هم داریم. ولی دکتر سروش در سخنرانی‌ مذکور می‌گوید اسلام در ابتدا (خصوصا در زمان تاسیس) یک دین اقتدارگرا و خوفی بوده و پیامبری عارف و مسلح داشته است. 

دکتر سروش در این چهار دهه چهار «جهش تئوریک» داشته: بسط و قبض معرفت دینی؛ بسط تجربه نبوی؛ رویاهای رسولانه و این جهش آخری، یعنی بررسی اسلام و پیامبر آن از منظر نهاد دین و قدرت. به نظر می‌رسد بین پیامدهای این جهش چهارم و پیامدهای جهش‌های قبلی ناسازگاری هست.مثلا در گذشته اتهامات خشونت‌آمیزی که به اسلام و پیامبر نسبت داده می‌شد، سخن سروش این بود که این‌ها مربوط به زمینه و زمانه پیامبر است و به ذات دین اسلام مربوط نیست؛ بلکه عرضی اسلام است. اما ظاهرا در جهش چهارم به نظر می‌رسد اسلام اقتدارگرا به ذاتیات دین نزدیک می‌شود. در جهش چهارم این تاکیدات در سخنان دکتر سروش هست: تفکیک «اسلام» از «ایمان قلبی» و معنای اسلام، همان تسلیم به قدرت حکومت پیامبر است؛ اسلام دینی خوفی و خدایش سلطانی مقتدر و پیامبرش اقتدارگرا است؛ بال رحمت و محبت در میراث اسلامی بعدها توسط عرفا و صوفیه تقویت شده است؛ لذا اگر قرآن «خوف‌نامه» است، مثنوی «عشق نامه» است؛ البته اسلام به معنای نهاد قدرت لزوما امر مذمومی نیست.ضمنا او تصریح می‌کند که تحقق اسلام اقتدارگرا وظیفه پیامبر اسلام بوده است و با ختم نبوت پیامبر اسلام (ص) ابنا بشر چنین وظیفه‌ای ندارند.

اما سروش پاسخ نمی‌دهد اگر مسلمانان مثل پیامبر (ص) برای تقویت اسلام (و تسلیم پیروان مذاهب دیگر و دگراندیشان) احساس وظیفه بکنند، چه باید کرد؟

سه جهش اولی دکتر سروش بحثی در رشته کلام، الهیات و فلسفه بود که متواضعانه عرض می‌کنم من در این رشته‌ها نه خبره هستم و نه حتی «اهل اصطلاح» هستم.ولی درباره این جهش چهارمی که به قول خود ایشان یک بحث تاریخی، سیاسی و جامعه‌شناسانه است، باز خبره نیستم؛ ولی «اهل اصطلاح» و یک مقداری آشنا هستم. و ارزیابی‌ام این است که سخن دکتر در جهش چهارم ورز نکرده است.زیرا دکتر در جهش چهارم تقریبا حرف مستشرقین رو درباره اسلام و پیامبر اسلام می‌زند که می‌گفتند اسلام و پیامبر معرف یک دین اقتدارگرا است. (البته تا اینجا اشکالی ندارد، فقط گویی سه دهه هست که خوانندگان نواندیشی دینی به حقیقت مضمون مطالعه مستشرقان بی‌توجه بودند).ولی تحقیقات پسامستشرقین (مانند تحقیقات جودیت اشکلار) حرف دکتر را درباره اسلام تاریخی تایید نمی‌کند. به بیان دیگر، دفاع از دعاوی سروش در جهش چهارم نیازمند بکارگیری به‌جای مفاهیم سیاسی و جامعه‌شناسانه و مبتنی بر مستندات تاریخی است.در حالی در همین سخنرانی‌ حتی به تفاوت «قدرت»، «اقتدار» و «زور» و تفاوت «حکومت در قدیم» و «حکومت در دوران دولت ملت» کمتر توجه شده و به‌جای هم به‌کار گرفته شده است.

به نظر می‌رسد ادعای دکتر سروش خام و به تحقیقات بیشتر تاریخی (بر اساس منابع عربی، فارسی، عبری و یونانی) نیاز دارد.غیر از ضعف پژوهش تاریخی، این سخن جدید دکتر سروش ناظر به غایت مفیدی هم نیست. این صحبت غیرمستند ایشان، نواندیشی دینی در ایران را تقویت نمی‌کند.حرف نواندیشان دینی مبتنی بر تفسیرهای رحمانی از دین بود. چهل سال نوع حکومت دینی ایران، دین را در چشم جوانان با مشکل روبرو کرده، حالا دکتر می‌گوید این دین از ابتدا خوفی بوده است.

اگر جوانان بخواهند این بحث دکتر را جدی بگیرند (که بعید است جدی بگیرند زیرا، جوانان امروز برخلاف چهار دهه پیش تحت تاثیر عقلانیت مبتنی بر هزینه و فایده هستند) شاهد چالش و جبهه بندی جدیدی در سیاست ایران خواهیم بود: چالش و تخاصم بین «جریان اسلامی و ضداسلامی» که این برای دموکراسی‌خواهی ایرانیان بهداشتی نیست. زیرا ایران بین «انقلابیون اسلامی و انقلابیون سکولار» در نوسان قرار خواهد گرفت و در این تخاصمات مذهبی، رمق ایران گرفته می‌شود.

برابر سخنان دکتر، متاسفانه عده‌ای ترغیب می‌شوند که بگویند: رویش شخصیت‌هایی مثل امام خمینی و خامنه‌ای (و سازمان بسیج و سپاه) و مرعوب جمهوری‌خواهی نشدن (و دنبال حکومت اسلامی بودن) را از بستر فرهنگ اسلامی ایران طبیعی است؛ نه یک رویداد «ممکن» تاریخی. لذا هدفی مانند داشتن یک جامعه و حکومت فرا‌دینی و دموکراتیک بر اساس امکانات و پویایی‌های درون جامعه ایران، یک هدف غیرتاریخی و غیرطبیعی است!

حتی می‌توان بگویند نیروی اقتدارگرای حاکم در ایران هنوز لطف داشته است و از همه ظرفیت‌های کنترل و قدرت اسلام استفاده نکرده و در شرایط بحران می‌تواند مانند اسلام رادیکال در منطقه از اقدامات نوع طالبانی علیه مردم استفاده کند! متاسفانه اگر ارزیابی دکتر در حوزه نخبگان فکری جایگیر شود (که البته بعید است) می‌تواند در برابر نیروی اقتدارگرای موجود و مستقر (که توسعه همه‌جانبه و پایدار و عادلانه کشور را به تاخیر انداخته است)، زمینه‌ساز تقویت نیروی «سکولار تهاجمی» و «دین‌ستیز و وابسته به خارج» شود.

بطور مثال، چند سالی است که تئوری‌پردازان این سکولارهای تهاجمی می‌گویند درست است سلطنت‌طلبان متکی به حمایت نیروی خارجی‌اند، ولی تنها نیروی رقیب وضع موجود ایران هستند و می‌توانند قدرتی واقعی در برابر بلوک قدرت اقتدارگرایان وطنی را تشکیل دهند. می‌گویند سلطنت‌طلبان مثل اسلام‌گراهای اقتدارگرا در ایران ریشه تاریخی دارند و ادعای دموکراسی هم ندارند؛ ولی ادعای برقراری امنیت و روابط سکولار با داخل و خارج را دارند. 

حتی می‌توان نگران‌تر بود. براساس ارزیابی منفی فوق (که امیدوارم خطا باشد یا تحقق نیابد)، لابد مردم عادی و بدنه اصلاح‌جوی کشور باید قدر همین جمهوری اسلامی را بدانند و دنبال اصلاح ساختارهای تبعیض‌آمیز آن نباشند. چون هر جریان مدعی تغییر یک «هسته کانونی» می‌خواهد. فعلا هسته‌های کانونی قدرت در ایران همین «هسته اقتدارگرایان اسلام‌گرا» هست و در مقابلش کانون و هسته «اصلاح‌جویان» با حمایت بخشی از نواندیشان دینی، اصلاح‌جویان مذهبی‌ها و روحانیون معتدل، است. کانون اصلاح‌جویی که از دوسو زیر فشار است. از سوی اقتدارگرایان وطنی و در آینده از سوی سکولارهای تهاجمی وابسته به خارج. 

در پایان حدس می‌زنم در آینده این تز اخیر دکتر سروش از سوی دین‌شناسان، مورخین، عالمان علم سیاست و جامعه‌شناسان مورد نقد قرار خواهد گرفت و به غنای بحث‌های نواندیشی دینی کمک خواهد کرد و بهترین نحوه مواجهه با هر تز‌ جدیدی همین نقادی عالمانه آن است.

حمیدرضا جلائی پور وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *