پارادوکس طلاق و خانواده در جوامع مدرن و ایران
طرح بحث
در روز های گذشته وقتی خبر ذیل درباره پنج میلیون طلاق در یک گروه اصلاح طلب به اشتراک گذاشته شد، موجی از نظرات مثبت و منفی درباره خانواده، ازدواج و طلاق در گروه راه افتاد. به عبارت دیگه بحث روی این خبر گروه رو ترکوند. خبر این بود:
«رئیس شورای فرهنگی اجتماعی زنان با اعلام اینکه پنج میلیون مطلقه در کشور داریم، گفت: بحران ازدواج هر سال شدیدتر میشود. وجود ۱۱ میلیون جوان مجرد و حدود ۵ میلیون مطلقه از مشکلات جامعه است و هر ساله نیز این بحران شدیدتر میشود که اگر فقط بخواهیم به خدمات و حمایتهای دولت اتکا کنیم، هیچ گاه نتیجه نمیگیریم و ازدواج نمیتواند دولتی شود.»
در این بحث داغ عده ای از اعضا تاکید داشتند که نباید طلاق را تابو کرد و باید با آن همچون مشکلات و فرصت های تغییر شغل روبرو شد و عده ای از دوستان آن را علامت نگران کننده و فروپاشی خانواده و جامعه می دانستند. بحث بدون اجماع به پایان رسید. نکات زیر هم بخشی از حرف های من در این گفت و گو بود.
نکات من
۱)وجود بحث های چالشی و موافق و مخالف درباره طلاق (که اجماع درباره آنها به راحتی امکان پذیر نیست) در جامعه ایران و در گروه های تلگرامی نشان می دهد که جامعه ایران مدرن شده و ایران با مشکلات «جوامع مدرن» روبرو است. درست است که بخشی از ابعاد جامعه ایران منحصر بفرد است ولی بخش قابل توجهی از ابعاد جامعه ایران همان روندها و تجربه هایی است که در دیگر جوامع مدرن تجربه می شود. و این مهم است که ما ( چه در سطح خرد و فردی و چه در سطح کلان و جمعی و ملی) بدانیم جوامع دیگر برای مشکلاتشان چه می کنند. این طور نیست که آسمان باز شده باشد و یک دفعه یک جامعه استثنایی همچون ایران به زمین ارسال شده باشد.
۲)یکی از این روند ها و مشکلات « جوامع مدرن متاخر» عدم امکان حفظ وفاداری در روابط زن و مرد در بلند مدت و یا ناپایداری روابط زن و مرد و میزان بالای طلاق است که این روند به انسجام خانواده ضربه می زند. این روند با سرعت کمتر در بحث طلاق در ایران قابل رویت است. هم اینک جامعه ایران حسابی مدرن شده و «طلاق های سابقا پنهان» به «طلاق آشکار» تبدیل می شود. قبلا این «جدایی پنهان» توسط طرفین ( اعم از زن و مرد و خصوصا از سوی زنان) تحمل می شد ولی حالا به علل گوناگون تحمل نمی شود. [به عبارت دیگر می توان گفت در دو دهه گذشته در جامعه ایران مهمترین شکاف روی روابط بالایی ها با پایینی ها (شکاف سیاسی) بود. حالا و در دهه آینده پا به پای این شکاف سیاسی، شکاف و بحران روابط زن و مرد هم به آن اضافه شده است. و این دو شکاف با بقیه شکاف ها مخلوط شده همان «جامعه مدرن بقواره» را در ایران درست کرده است.( برای تفصیل بحث می توانید نگاهی به کتاب« جامعه شناسی ایران: جامعه کژ مدرن» به قلم اینجانب بیاندازید).]
۳)الان خانواده در« جوامع مدرن متاخر» به یک بحث جدی پارادوکسیکال تبدیل شده است. پارادوسیکال یعنی هر طرف بحث را می گیری هم نکات مثبت و هم نکات منفی دارد. بعد به همین دلیل ارزیابی و تصمیم گیری را در مورد خانواده و روابط زن و مرد و طلاق و ازدواج مشکل می کند.
۴) شما ببینید در غرب یک طرف بحث خانواده این است که تعداد قابل توجهی از زنان و مردان استقلال مالی و آگاهی و عاطفی پیدا کرده اند، فردیت گرایی خود محورانه رشد کرده، لذا تداوم زندگی با هم ( یا خانواده) در شرایط عدم توافق و عدم وفاداری زن و مرد دیگر توجیه ندارد. لذا خانواده سفید یا غیر ثبت شده رشد کرده( سی در صد)، عمر خانواده کم شده، بچه کمتر تولید می شود چون دردسر دارد( یا همان بحران فعلی جامعه آلمان). لذا الآن مهمترین عامل پیوند بین دو جنس دوست داشتن زن و مرد است ولی همین دوست داشتن پس از چندی سرد می شود و عمر روابط زن و مرد و خانواده کوتاه می شود. لذا عده ای می گویند این روند را باید پذیرفت و قانونی و اخلاقی تلقی کرد و دائم سر « واقعیت طلاق» عزا نگرفت و با تابو کردن آن جامعه را عذاب نداد.
۵) از طرف دیگه در برابر روند فوق (بند ۴) یک عده بر اهمیت تداوم رابطه و خانواده تاکید می کنند. آنها برای حفظ انسجام جامعه، برای ترمیم و بقای جمعیت جامعه، برای حمایت از تربیت بچه ها و حمایت از«فرد تنها» به درستی نگران هستند. آن ها می گویند وقتی زن و مرد های مجرد به چهل سالگی می رسند چگونه بحران معنا، هویت و تنهایی( در برابر افراد دارای خانواده نرمال) پیدا می کنند و از این موضوع نگران اند. اینها آن قدر خوب بحث می کنند و می گویند که چگونه وقتی یک خانواده «مبتنی بر وفاداری» و با سه بچه درست می شود چگونه یک پروژه عالی و مشترک بین زن و مرد برای مدت پنجاه سال شکل می گیرد. اینها می گویند گرمای زندگی در «دنیای سرد و حتی تراژیک مدرن » از دل خانواده ( البته از نوع «مدنی اش») بیرون می آید و گرنه سر جمع زندگی به رغم زرق و برقش «کوفت» می شود.
۶) در جوامع غرب نیروهای طرفدار هر دو بند ۵ و ۴ در جامعه فعال هستند. در بین جوانان طرفداران بند چهار و در بین بخشی از جوانان و میان سالان طرفداران بند پنج فعال هستند. ولی اغلب نخبگان و دلسوزان جامعه روند فزاینده طلاق و بحران خانواده راقبول دارند و کلی نیروهای آموزشی و مهارتی جامعه را برای مهار این بحران بسیج کرد ه اند. خصوصا این مشکل در نسل دهه هفتادی ها و اخیرا هشتادی ها در دنیا مثل اینکه سرعت بیشتری دارد. نسلی که «خود کنترلی» کمتری دارند.
۷) جامعه ایران ما هم پا به پای جوامع مدرن دیگر دارد این تجربه طلاق و بحران و پارادوکس خانواده و روابط زن و مرد را البته با سرعت کمتر تجربه می کند. هر دو نیروی بند ۴ و ۵ در ایران فعال هستند و این دو نیرو را راحت نمی توان با سنخ های تحلیلیه مذهبی/ سکولار یا اصلاح طلب/ اصول گرا توضیح داد. برای همین قضاوت در مورد خانواده و روابط زن و مرد در ایران امروز خیلی مناقشه انگیز شده است. مهم این است که شما به کدام یک از نیروها( بند ۴ یا ۵) نزدیک باشید ارزیابی و داوری تان درباره طلاق فرق می کند. اختلاف نظری که در گروه تلگرامی ما هم به وضوح قابل رویت بود.
۸) من خودم به لحاظ ترجیحی و ارزشی طرفدار نیروی بند ۵ ام ولی به لحاظ توصیفی می دونم که نیروی بند ۴ یکی از نیروهای تعیین کننده در موقتی تر شدن روابط زن و مرد و افزایش طلاق است. همین نیرو است که آرام و بدون صدا هویت اجتماعیی اقتدارگرایان مذهبی در جامعه ایران ( که مبتنی بر قبح طلاق ساخته شده و می شود) زیر سوال برده و می برد و آنان بی جهت جیغ بنفش می زنند.
۹) لذا من با توجه به وجه پارادوکسیکال طلاق و خانواده در ایران دو توصیه در سطح کلان و خرد دارم. در سطح کلان و جمعی حکومت و جامعه مدنی نباید دائم روی« قبح طلاق» تاکید کند بلکه باید روی « ازدواج آگاهانه ومبتنی بر وفاداری» تاکید کند، خصوصا روی «ازدواج مجدد » پس از طلاق تکیه کند؛ روی توسعه و رفع بیکاری بعنوان مهمترین مانع ازدواج تاکید کند؛ روی رعایت ضوابط اخلاقی ( نه فقط ضوابط فقهی) در روابط قبل از ازدواج تاکید کند. اما در سطح خرد و فردی برای افرادی که می خواهند ازدواج کنند باید خودشون را برای یک کار اساسی و اخلاقی ( و نیازمند گذشت) و مبتنی بر وفاداری متقابل آماده کنند. و از آگاهی از توصیه های مشاوران و استفاده از تجربیات دوستان و آشنایان غافل نشوند.
۱۰) باز از لحاظ فردی اجمالا توصیه ام این است که : رومانتیک ( یا تراژیک)ازدواج نکنید، از اول همه چیز باید صادقانه گفته بشود و تست بشود، عجله نشود، علاقه جنسی اول و آخر همه رابطه زن و مرد نباشد و یا ملاحظات اقتصادی نباید تعیین کننده اصلی باشد و چیزهای مهم دیگر هم هست. در ضمن کسانی که طلاق گرفتند نباید عزا بگیرند و با این تجربه می توانند زندگی بهتری بسازند.
۱۱)دوستان زندگی تحت تاثیر عمل دو «محفظه » است. یکی اونچیزی که در محفظه کله ما( یعنی قوه عقل و تشخیص) است و یکی اونچیزی که در محفظه بیرون ( یا نیرو های درون جامعه) است. دوستان بدانید ما برای تغییر« محفظه بیرون» نقش داریم و دست بسته نیستیم ولی فعال مایشا هم نیستیم ولی دوستان کنترل ما بر «محفظه کله و عقل» بالا است. اجازه ندهید «طلاق » کنترل شما را بر محفظه کله و عقل ضعیف کند. ما با همین کله و واقع بینی تا نفس آخر می توانیم برای یک زندگی بهتر کوشش کنیم. من همیشه می گویم و خداییش راست هم می گویم نا امیدی در قاموس اصلاح طلبی و اصلاح جویی نیست.
۱۱) دوستان علاقه مند به این بحث می توانند بحث خانواده گیدنز را در چاپ هفتم کتابش ( کتاب جامعه شناسی گیدنز) بخوانند که مفید است. او بعنوان یک جامعه شناس مدرن اما منتقد مدرنیته می گوید طلاق را نباید «تابو » کرد ولی راه پست مدرنها را توصیه نمی کند و «خر تو خری» را رواج نمی دهد و بر اهمیت روابط مبتنی بر وفاداری و خانواده تاکید می کند او معتقد است که در سطح کلان «ازدواج » و «ازدواج مجدد» باید تسهیل شود. او به خوبی و خیلی مستند مکانیزم و آثار بحران خانواده را در مدرنیته متاخر نشان می دهد.
۱۲)دوستان دیروز تو گروه تلگرامی بحث داغی بود ولی این بحث یکی از بحث های داغ دهه آینده ایران هم هست.