نقد فدرالیسم و فضاسازی غیرمسئولانه

طرح بحث: محمد خاتمی در مورخ ۲۱/۲/۹۸ در دیدار با اعضای شورای شهر تهران گفتند: «شاید در حال حاضر از نظر سیاسی مناسب نباشد اما مطلوب ترین شیوه حکومت مردمی، اداره فدرالی است. که آن زمان هم در وزارت کشور ۱۰ منطقه مشخص کردیم، اما از نظر قانون اساسی نمی توانیم فدارتیو باشیم.»

این سخن خاتمی درباره شکل حکمرانی در ایران مورد توجه ایراندوستان و کنشگران سیاسی قرار گرفت. ولی با این اشکال که خیلی مجمل و در زمان نامناسبی ارائه شد. به نظر می‌رسد توجه به توضیحات بعدی جناب خاتمی به غنای روشنگری در موضوع مهم شیوه حکمرانی کمک می‌کند. در این نوشته کوتاه قصد دارم با شش توضیح ارزیابی خود را از فدرالیسم ارائه دهم، آنگاه، به مطالبی اشاره کنم که محمد قوچانی با انتشار آنها در روزنامه سازندگی سرگرم فضاسازی نرم و تخریب خاتمی بود.

ما می‌دانیم که – البته تا زمانی‌که محمد خاتمی توضیحات بیشتری درباره فدرالیسم و نقد شکل حکمرانی در ایران ارائه بدهد – اولاً، منظور خاتمی از فدرالیسم، فدرالیسم قومی یا تقسیم قومی و جغرافیایی علیه تمامیت ارضی ایران نبود. زیرا ما خاتمی را فقط بر اساس گفتار چند دقیقه‌ایش با اعضای شورای شهر نمی شناسیم بلکه، خاتمی چهل سال است که در ایران سخن می‌گوید و تفکر ملی و ایران دوستی مدنی او بر کسی پوشیده نیست. البته ایراندوستی او انحصار طلبانه، ایران‌شاهانه و تکثرستیز نیست بلکه، او ایران را برای همه ایرانیان می‌خواهد.

ثانیاً، فدرالیسم مورد نظر او درباره شکل حکمرانی به معنای تمرکز‌زدایی و تفویض اختیارات اداری-مالی در فرایند توسعه کشور است. زیرا او در سال ۷۶ هم در دیدار با استانداران گفته بود: «ضمن حفظ استان‌های موجود (۲۸ استان) کشور را به ۱۰ ایالت تقسیم و برای هر ایالت یک والی بگذاریم که این والی‌ها در هیئت دولت شرکت کنند.» (به نقل از مهندس حسینی استاندار بلوچستان در دوره اصلاحات)

۲- اما چرا به‌کاربردن واژه فدرالیسم در «زمینه و زمانه» کنونی ایران مناسب نیست؟ حداقل به سه دلیل می‌توان اشاره کرد. اول اینکه در تجربه تکوین کشورهای فدرالیستی، ابتدا این حکومت‌های کوچک و جدا جدا بودند که بعد باهم هم پیمان شدند و حکومتی فدرالیستی تشکیل دادند مثل: آمریکا، آلمان، هند و نیجریه. ولی «دولت-ملت ایران» به لحاظ تاریخی یکپارچه بوده و فاقد تجربه تکه‌های سیاسی جدا از هم است. هویت ملی و سیاسی ایران سابقه‌ای ریشه دار در تاریخ دارد. در ضمن بین ماهیت حکومت‌های فدرال و دموکرات نیز ارتباط قطعی وجود نداردمثل نیجریه. لذا برای اشاره به تقویت تفویض اختیارات تصمیم گیری و مالی در فرایند حکمرانی و توسعه ایران، استفاده از عبارت «تمرکززدایی» به‌جای فدرالیسم مناسبتر است. دلیل دوم را می‌توانیم در زمینه تاریخ معاصر ایران جستجو کنیم؛ وقتی چپ لنینیستی و یا طرفداران «جمهوری خلق‌ها و ملت ها» در شوروی سابق، مدافع جمهوری ملت‌ها و خلق‌های ایران بودند و به دنبال آن در دهه بیست شمسی، شمال ایران توسط اتحاد جماهیر شوروی اشغال شد، متاسفانه بخشی از چپ‌های ایران در صدد تاسیس جمهوری مستقل آذربایجان و کردستان برآمدند. این روزها هم با تشدید تهدیدهای بین المللی علیه ایران، عده ای از سرنگونی طلبان مدافع «فدرالیستی شدن قومی ایران» هستند. اگرچه این نیروی واگرا همیشه در اقلیت بودند، ولی در بزنگاه‌های تاریخی می‌توانند در جهت «ضربه زدن به تمامیت ایران» عمل کنند. دلیل سوم این‌که تجربه ممالک محروسه در دوره قاجار و خصوصاً تجربه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، ارتباطی با تقسیم فدرالی به معنای قومی نداشته بلکه، در واقع نوعی عدم تمرکز اداری و جغرافیایی در آن زمان بوده است. در شرایط کنونی هم اگر اصلاحات ساختاری در دستور کار حاکمیت قرار گیرد (متاسفانه اصلاحات ساختاری در دستور کار حاکمیت ما نیست و بیشتر به امور تمدنی «فرا ملی»توجه دارد!) با تصویب قانون اختیارات استان‌ها و شوراهای شهر می‌توان قلمرو حکمرانی را به نفع «مناطق پیرامون» تغییر داد و همچنین واقعیت همزیستی ملی (در عین حفظ تنوع فرهنگی ایران) را در قلمرو حکمرانی تقویت کرد.

۳- در تقویت بحث بند دو در بالا، اشاره به یک اثر تحقیقی که از تجربه زنده تاریخ سیاسی معاصر بدست آمده است، مفید خواهد بود. امیر خسروی تبریزی پس از شصت سال فعالیت چپ در حزب توده و سال‌ها زندگی در شوروی سابق در تحقیق ارزنده خود با استنادات غنی، از یکپارچگی تاریخی و فرهنگی ایران دفاع کرده و «افسانه فدرالیسم قومی» را در ایران آفتابی کرده است. پی دی اف تحقیقات او تحت عنوان«مبحث ملی و بررسی اجمالی آن در ایران» در فضای آن لاین در دسترس است (Matalebe-Babak-dar-Majaleha).

۴- پس از سخنان خاتمی، دکتر سید جواد طباطبایی به نظر او واکنش نشان داد و متذکر شد: خاتمی «چه صلاحیتی دارد که چنین بحث مهم حاکمیتی‌ای را با گروهی که آنها [یعنی اعضا شورای شهر] نیز در این موارد فاقد صلاحیت هستند، در میان گذاشته» در حالیکه این سخن با ادعای لیبرال بودن طباطبایی (که قوچانی به خطا و از سر تبلیغ طباطبایی را یک لیبرال نامیده) سر ناسازگاری دارد و اتفاقاً با توجه به پنج نشانه که در ادامه به آنها اشاره می‌شود، باید نسبت به کنش نوشتاری طباطبایی علیه دموکراسی و همزیستی ایرانیان در کشور نگران بود. نشانه اول این‌که لیبرال یعنی کسی که «حقوق» محور است و به حقوق برابر همه شهروندان اعتقاد دارد. لذا از نظر یک لیبرال هر فردی از شهروندان یک کشور حق دارد درباره امور عمومی و از جمله نحوه حکمرانی نظر بدهد. حالا چه اشکالی دارد که خاتمی نه تنها به‌عنوان یک شهروند ایرانی بلکه، به‌عنوان شخصیتی فرهیخته در سیاست ایران با سوابقی مثل: چهار دهه فعالیت سیاسی در مجمع روحانیون، بیش از یک دهه نقش محوری در تشکلهای اصلاح‌طلب و تجربه حکمرانی در مسئولیت وزارت و هشت سال ریاست جمهوری در ایران، درباره شکل حکمرانی نظر بدهد؟

نشانه دوم اینکه طباطبایی در دو یادداشت (مراجعه کنید به کانال تلگرامی طباطبایی @javadtabatabai) به‌جای اینکه منظور خود را از فدرالیسم توضیح دهد و نقدش را به سخنان خاتمی بیان کند، با تبختر همیشگی‌اش با واژه هایی همچون«خیالباف، لفاظ، بی سواد، بی مبناگو و لغت باز» خاتمی را نواخته است. نشانه سوم این‌که متاسفانه در گذشته دکتر طباطبایی نه با سیاستمداران که با اندیشمندان ایرانی نیز به همین سبک برخورد کرده است. تقریباً ایشان معتقدند متفکرانی همچون محمد علی موحد، داریوش آشوری، عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، داریوش شایگان و محمد کاتوزیان و دیگران مسائل ایران را درست نمی فهمند چون نظریه ایرانشهری طباطبایی را (که مرز روشنی با ایرانشاهی ندارد) جدی نگرفته اند! به همین دلیل یکی از پژوهشگران او را فردید دوم ایران نامیده است (مراجعه کنید به کانال سروش دباغ. (@SoroushDabbagh_official)

نشانه چهارم این‌که او حتی بی پرواترین از این است و به گزاف معتقد است هشتاد سال علوم اجتماعی در ایران نوعی «ایدئولوژی پردازی» بوده است و بدون اینکه لازم بداند برای تایید ادعایش نظریه‌های جامعه شناسی را طرح و نقد کند. (به فصل اول کتاب جامعه شناسی ایران اینجانب مراجعه کنید.) نشانه پنجم این‌که اندیشه «گل گرفتن» و بستن دانشگاه‌های کشور از سوی ایشان مطرح شده است. از این رو برخلاف نظر قوچانی، کنش نوشتاری طباطبایی نه تبلیغ لیبرالیسم که می‌تواند احیا گر «فاشیسمِ اروپایی در کالبدِ سلطانیسمِ آسیایی» باشد و یادآور فحش نامه‌های فاشیستی است و هشداری برای حوزه عمومی ایران.

۵- در این میان پس از سخنان خاتمی توجه به «فضا سازی رسانه ای قوچانی» در صفحه اول روزنامه سازندگی در تاریخ ۲۹/۲/۹۸ جالب توجه است. او تیتر زده:«لیبرالیسم علیه فدرالیسم» بعد خودش یادداشتی تحت عنوان: «ایرانشهر یا ایرانستان» نوشته است. در نگاهی اولیه به این صفحه متوجه می‌شویم، سردبیر روزنامه دارد گنجشک خود را به جای بلبل به مخاطب می‌فروشد. زیرا در این صفحه به نادرستی طباطبایی محافظه کار «لیبرالیست» نامیده شده و در برابر او خاتمی را فدرالیست (که زیاد با طرفداری از ایرانستان فاصله ندارد!) الغا کرده است. چنان برچسبی که با هیچ چسبی نمی چسبد اگرچه دولت موازی را خشنود می‌کند.

این حرکت او عین ناواقع بینی و بی‌مسئولیتی یک روزنامه‌نگار است، که به دو دلیل آن اشاره می‌کنم. دلیل اول اینکه هر فرد مبتدی می‌داند دال مرکزی حرف‌های بیست ساله خاتمی «دموکراسی سازگار با دین» است نه فدرالیسم. در چهل سال گذشته برای اولین‌بار بوده است که خاتمی در حوزه عمومی درباره فدرالیسم سخن گفته است و آن هم صحبت‌هایی اجمالی. جالب این‌که براساس سابقه بحث منظور خاتمی بیشتر «تمرکززدایی» بوده نه فدرالیسم قومی یا تقسیم خاک! اما قوچانی فرصت را غنیمت شمرده و غیرمسئولانه با فضاسازی رسانه ای دوگانه، دکتر طباطبایی لیبرال و خاتمی فدرالیست را بازنمایی می‌کند!!

قوچانی خودش را به ندیدن زده و «شعار ایران برای همه ایرانیان« یا «ایران‌گرایی مسئولانه و مدنی» اصلاح‌طلبان و خاتمی را زیرسبیلی رد کرده است تا تخریبش خوب جا بیفتد. (در ضمن او در حین فضاسازی رسانه‌ای‌اش در یادداشتی میراث دموکراسی‌خواهی اصلاح‌طلبان را به بنیادگرایی قدیم و جدید وصل کرده و در هنگام تخریب دو لگد هم به استاد بشیریه و استاد ملکیان زده است – که باید گفت وا تاسفا.) دلیل دوم اینکه اصلاح‌طلبی بیست سال اخیر ایران هر ایرادی داشته باشد در ایراندوستی مسئولانه و مدنی‌اش ایرادی نبوده است.

زیرا شعار«ایران برای همه ایرانیان» که بیست سال است اصلاح طلبان به آن اعتقاد دارند، از ملی‌گرایی مدنی آنها استخراج شده و این ملی گرایی مدنی ریشه در ملی گرایی نهضت ملی و انقلاب مشروطه ایران دارد و در برابر ملی گرایی پهلوی و ایرانشاهی قرار می‌گیرد. انصافاً اصلاح طلبان مدافع درجه اول ایران‌گرایی یا ملی گرایی مدنی و مسئولانه هستند و ایران را برای همه ایرانیان می‌خواهند در حالیکه، ایران‌گرایی فاشیستی امنیت و همبستگی ملی را در معرض خطر قرار می‌دهد.) برای آگاهی بیشتر به حدود نود یادداشت تحت عنوان «از سری یادداشت‌های آگاهی از ایران و ضرورت دفاع از ایراندوستی مسئولانه و مدنی» در کانال تلگرامی اینجانب @hamidrezajalaeipour مراجعه کنید.)

۶ – متاسفانه فضاسازی قوچانی علیه خاتمی و اصلاح طلبان، مصداق دیگری می‌شود بر نقد روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب به او. این منتقدان معتقدند که در فعالیت رسانه ای قوچانی پس از زندان، به صورت نرم و غیر مستقیم سه خصیصه را می‌توان رصد کرد. اول تخریب غیر مستقیم «اصلاح طلبان پیشرو» و محمد خاتمی،جالب این‌که قوچانی کاری به کار اصلاح طلبان کشته و مرده صندلی ندارد. دوم تخریب نرم نواندیشی دینی (از سروش تا شبستری و ملکیان و دیگران…) به‌عنوان جدی‌ترین حرکت فکری وطنی ایران. سوم تخریب نرم روشنفکران سکولار و ایراندوستی که جریان نواندیشی دینی را تخطئه نمی کنند. این روزنامه نگاران اصلاح‌طلب معتقدند به خاطر همین تخریب نرم بوده که در دو دهه گذشته قوچانی می‌توانسته مستمراً از تریبون رسانه‌های کاغذی برخودار باشد.

خوشبختانه بدشانسی خط تخریب قوچانی این بوده که کارش با ظهور همه جانبهرسانه ها، کانال‌ها و سایت‌های آزاد در فضای آن لاین روبرو شد ه است و این فضای آزاد آن‌لاین تاثیر مخرب کار قوچانی را در هفته نامه شهروند و فصل نامه مهرنامه و اخیراً در روزنامه سازندگی خنثی کرده است.

خوشبختانه در فضای آزاد آنلاین فعلی نمی شود دکان دو نبش زد و هم از اصلاح طلبی سود برد و هم شرمنده‌وار از اقتدارگرایی مذهبی و عرفی-ایرانشاهی دفاع کرد. (بیجا نیست که به نکته تاسف باری اشاره کنم و آن اینکه مدتی است قوچانی به‌عنوان روزنامه نگاری اصلاح‌طلب در دفتر رسانه ای روحانی رئیس جمهور مستقر شده و بجای اینکه پایگاه آسیب دیده رأی او را در افکار عمومی ترمیم کند، مشغول تضعیف پایگاه رأی دولت روحانی و تخریب نرم جریان اصلی اصلاح طلبی و گروه‌های مرجع در جامعه است.)

حمیدرضا جلائی پور وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *