مردم را در یک کاسه نریزید
جبهه اصلاحطلبان ایران در انتخابات ۱۴۰۰ از راهبرد شرکت فعال انتخاباتی دفاع کرده است. در مقابل، مخالفان این راهبرد به نارضایتی گسترده مردم اشاره میکنند و میگویند با این مردم ناراضی شرکت در انتخابات مهندسیشده چه معنا دارد، باید کار اساسیتری کرد.
این نوشته در پاسخ به منتقدان و خصوصا تحریمیها میگوید وقتی راجع به مشکلات و حتی تنفر «مردم» از سیستم حرف میزنیم، ما در واقع راجع به هشتاد میلیون ایرانی حرف میزنیم؛ نه راجع به تعدادی تندرو در حکومت.
اینکه گفته میشود مردم ناراضی و متنفرند، حرف غلطی نیست؛ ولی سخن دقیق و سنجیدهای هم در ربط با انتخابات ۱۴۰۰ نیست و شایسته است آن را روشن کنیم. تندروهای مشتاق قاپیدن قوه مجریه اتفاقا طرفدار گسترش این ارزیابیهای منفی هستند. چون دوست دارند با مشارکت کم مردم در انتخابات، قوه اجرایی را راحتتر به دست بگیرند.
اما یک ارزیابی تا حدودی مشخصتر از نحوه مشارکت مردم در انتخابات ۱۴۰۰ به ما میگوید:
۱) ۱۰درصد از مردم ایران، پایگاه هسته اصلی قدرت هستند و حتما به کاندیدای آنها رای میدهند و مطلقا از انتخابات متنفر نیستند و مانند یک جشن در آن شرکت میکنند.
۲) ۱۰درصد رای مردم پایگاه اصلاحطلبان هست. و آنها ممکن است با سیمایی ناراحت به نامزد اصلاحطلبان رای دهند، مثل گذشته.
۳) ۱۰درصد را هم تقریبا پایگاه تحریمیها تشکیل میدهد که مطلقا رای نمیدهند.
۴)حدود ۳۰درصد هم هیچوقت در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنند و در ۱۴۰۰ هم شرکت نمیکنند. آنها حتی حاضر نیستند برای تغییرات سیاسی در کشور یک گام کوچک تا دم ایستگاه اخذ رای بردارند.
۵) اما ما به ۴۰درصد باقیمانده مردم ایران میگوییم «جمعیت سیال خاکستری». این جمعیت در انتخابات تنفری و احساسی عمل نمیکند و اتفاقا مبتنی بر «عقلانیت و کنش فایده محور» شب انتخابات تصمیم میگیرد که آیا رای بدهد یا ندهد.
جمعیت خاکستری
ما از الان برخلاف ارزیابی مبهم و کلی تحریمیها نمیدانیم این چهل درصد جمعیت خاکستری که تعیینکننده سرنوشت انتخابات و کشور هستند، در روز رایگیری چه خواهند کرد؟ باید در دو ماه آینده مرتب نظرسنجیها را دید.خصوصا روند گشایش برجام و واکسن کرونا و میزان رقابتی بودن انتخابات را رصد کرد و بعد ارزیابی کرد. اینکه بطور مجمل از الان بگوییم مردم شرکت نمیکنند، حرف درستی نیست. توجه کنید آن جمعیت خاکستری از انتخابات ۷۶ تا حالا در سرنوشت کشور اثرگذار بودهاند.
ولی بر اساس شواهد و نظرسنجیهای موجود میتوانیم کف مشارکت در انتخابات ۱۴۰۰ را حدس بزنیم که تقریبا هم حدود ۵۰درصد است. (بر اساس نظرسنجی اسفند۹۹ ایسپا و الگوی رفتار انتخاباتی مردم ایران در یازده انتخابات گذشته، که مشارکت از ۵۰درصد کمتر نبوده است).
بنابراین، بهجای اینکه رفتار مردم را در یک کاسه بریزیم (و خصوصا آن را پیشاپیش در سبد ۱۰درصد تحریمیها بگذاریم) خوب است تلاش کنیم در انتخابات آتی «یک تیم» با برنامه عقلانیتر و سالمتر رای بیاورد. این یک کار ممکن و مفیدی هست (البته یک کار رادیکال و جذاب در فضای مجازی نیست که برایش سوت کف بزنند).
در تجربه چهل ساله گذشته روشن شده که در «کیفیت اداره کشور» فرق است بین اینکه چه کسی (هاشمی، خاتمی، روحانی، احمدینژاد) رییسجمهور باشد. این گزاره را ممکن است ناراضیان تحریمی قبول نکنند؛ ولی عقل جمعی آن جمعیت خاکستری این تفاوت رییسجمهورها و نقش آنها را در زندگی روزمرهاش بخوبی میفهمد. حداقل تا حالا این طور بوده است. انتخابات ۱۴۰۰ هم سه ماه دیگر انجام میشود.
راستیآزمایی ادعای این نوشته
اگر در نزدیکی انتخابات، نظرسنجیها نشان داد مردم به میزان ۵۰درصد در انتخابات شرکت نمیکنند و مثلا ۲۰درصد شرکت میکنند. آن موقع ارزیابی این نوشته غلط است و ارزیابی منتقدان و تحریمیها درست است.
با این همه، اگر در انتخابات ۲۰درصد مردم هم شرکت کنند به شرط آنکه اصلاحطلبان نامزد اصلاحطلب داشته باشند، حتما در انتخابات شرکت میکنند و البته میبازند. ولی با این کار اصلاحطلبان اولا، برنامه خودشان را برای اداره بهتر کشور به مردم معرفی میکنند (یا دفاع از گفتمان سودمند در اداره کشور). ثانیا، به نهاد انتخابات در ایران احترام گذاشتهاند و در آن شرکت میکنند چون دموکراسی با انباشت تجربههای انتخاباتی درست میشود. ثالثا، در فردای انتخابات اصلاحطلبان زندگی سیاسی را ادامه میدهند تا اینکه روزی در ایران نظارت استصوابی حداکثری نباشد. ( البته باید امیدوار باشیم تا روز انتخابات اتفاق غیرمنتظرهای نیفتد و مثل انتخابات 88 حتی قبل از انتخابات احکام دستگیری اصلاحطلبان را امضا نکنند).
انتخابات و تمثیل تشککشتی
در سه ماه آینده زمین سیاسی ایران مثل «یک تشک کشتی» است. یک طرف این تشک همین تندروها هستند (یعنی مخالفان برجام، مخالفان فضای مجازی، مدافعان سیاستخارجی آمریکاستیز و طرفداران تحمیل یک سبک زندگی به ایرانیان) که مهمترین ابزارشان حذف از طریق شورای نگهبان و تبلیغ از طریق لشگر سایبری هست، تا قوه اجرایی را راحت ببرند. طرف دیگر این تشک هم مردم ایران با دست خالی هستند. و طرفین دارند روی سر و گردن هم کار میکنند و هنوز کشتی گرم نشده، اوج کشتی در دو هفته مانده به انتخابات است. منظورم از مردم همان چهل درصد جمعیت خاکستری است که در جریان انتخابات کیلویی عمل نمیکند و روز آخر محاسبه میکند رای بدهد یا ندهد. همین جمعیت بود که پس از ردصلاحیت هاشمی رفسنجانی به روحانی که محبوبیتش فقط هفت درصد بود در سال ۹۲ رای داد و او را به پیروزی رساند (و در دور دوم، روحانی با این رایدهندگان خوب تا نکرد). من حدس میزنم در این تشک دوباره این مردم مچ تندروها را بگیرند. حتی در این تشک اصلاحطلبان شکست هم بخورند مثل مرحوم تختی شکست میخورند، ولی امید پیروزی هم هست. زیرا تندروها الان از «سیاست مشارکت حداکثری» مقام رهبری ناراحتند. رسما تندروها میگویند که مشارکت حداکثری خطر امنیتی دارد!! چون نگرانند اگر مشارکت از پنجاه درصد بالا برود باختهاند و دوباره باید بروند و در دولت موازی در برابر دولت منتخب مانع ایجاد کنند. الان نگراناند.
نقد تحریمیها و ماهیت نظام
در برابر راهبرد مشارکت در انتخابات، گفتم تحریمیها میگویند مردم ناراضیاند و سر صندوق نمیآیند و راهبرد «بیمحلی به انتخابات» یا همان راهبرد «تحریم» حرکت درستی است. در بالا توضیح دادم همه مردم تحریمی نیستند و حالا توضیح می دهم که چرا راهبرد تحریم خطا است. در ایران چهل سال است که نیروهایی بر روی تحریم انتخاباتی کار میکنند (و حتی جو عمومی در سال ۷۶ چنان قوی بود که نهضت آزادی هم سال ۷۶ در انتخابات شرکت فعال نداشت) ولی هیچوقت در ایران تحریم انتخابات یک عمل سیاسی موثر نبوده است. تحریم یعنی مشارکت مردم به زیر بیست درصد کاهش پیدا کند. درحالیکه در کسادترین انتخابات یعنی در انتخابات ۹۸ (یعنی پس از اعتراضات مردمی ۹۸ که به خون کشیده شد و اسقاط هواپیما و درحالیکه ترامپ پایش را روی گلوی نظام، مردم و ایران گذاشته بود) چهل درصد مردم ایران در انتخابات شرکت کردند و در یازده انتخابات ریاستجمهوری گذشته هم مردم ایران بیش از پنجاه درصد شرکت کردند. من حتی حدس میزنم در انتخابات ۱۴۰۰ مشارکت مردم به بالای پنجاه درصد برسد و در این وضعیت، تحریم به امر بیخاصیتی تبدیل میشود. غیر از تجربه ایران اتفاقا مطالعات تجربی نشان میدهد انفعال (و حتی تحریم) در برابر انتخابات در رژیمهای اقتدارگرا بر اساس تجربه ۱۷۱ تحریم راهکار مناسبی نبوده است (مراجعه کنید به مقاله “چرا تحریم انتخابات گزینه نادرستی است؟” قابل دسترس در @hamidrezajalaeipour).
عامل بقا
به نظر من یکی از عوامل بقای جمهوری اسلامی (با این همه مخالف داخلی و خارجی) در چهل سال گذشته همین برگزاری انتخابات ریاستجمهوری بوده است، آن را نباید دستکم گرفت. اگر مقام رهبری در دو دهه گذشته در نهایت جانب تندروها را میگرفت و میز انتخابات ریاستجمهوری را جمع میکرد و کشور را پارلمانی میکرد، جمهوری اسلامی را با خطر جدی فروپاشی سیاسی روبهرو میکرد و نکرد. توجه کنید ما راجع به سوئیس حرف نمیزنیم. ما راجع به ایران در خاورمیانه و در همسایگی افغانستان و عراق حرف میزنیم. ولیعهد کشور نزدیک ما نامش«بن اره» هست. به نظر من هیچ نیرویی در ایران غیر از همین «جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب ۵۷» قادر نبوده است این انتخابات مکرر را در این منطقه در سراسر کشور برگزار کند. ما از منظر توسعه سیاسی هنوز سر سفره انقلاب ۵۷ نشستهایم.
متاسفانه هنوز یک عده فکر میکنند یک تعدادی بیخرد به صورت احساسی یک پدیده بزرگ و میلیونی به نام انقلاب ۵۷ را «درست»کردند. در صورتی که انقلابها بیجهت به راه نمیافتد وقتی هم به راه میافتد در بلندمدت تاریخساز میشود. ما با انقلاب ۵۷ «رژیم سلطنتی وابسته و کودتایی» را شکست دادیم و مردم و خصوصا زنان وارد حوزه عمومی شدند و البته هنوز جمهوری موجود برای همه ایرانیان نیست (و وعده جمهوری امام خمینی در پاریس که در پیشنویس اول قانون اساسی آمده بود، هنوز تحقق نیافته است). ولی اگر بشود برای توسعه جمهوری کاری کرد با اصلاحات در همین جمهوری اسلامی میشود کاری انجام داد. افق در ورای جمهوری اسلامی در خاورمیانه تیره و شبیه اوضاع مصر، لیبی و عراق است.
ما با همین جمهوری اسلامی احتمالش هست که به وضعیت دموکراتیک تری برسیم؛ ولی چهار نیروی دیگر یعنی: «براندازهای سکولار، سلطنتطلبها و مجاهدین خلق و پانها» در ایران قادر نخواهند بود حتی یک انتخابات در سطح شوراها را در ایران برگزار کنند. لذا مجبورند برای این کار به خارجیها پناه ببرند. برای همین بود که با شکست ترامپ عزا گرفتند و ما سرنوشت کشورهایی را که در بهار عربی به دول خارجی دل بستند، دیدیم. توجه داشته باشیم به همین دلیل بالا (یعنی برگزاری انتخابات مکرر سراسری)، ماهیت نظام جمهوری اسلامی یک نظام «فاشیستی-اقتدارگرا» نیست؛ بلکه یک نظام «ترکیبی» (از دموکراسی و اقتدارگرایی) است. حداقل تا حالا اینطور بوده و ما امیدواریم با تلاش مستمر اصلاحجویان وجه دموکراتیک آن بر وجه اقتدارگرای آن غلبه کند. بنابراین، انتخابات را در ایران نباید دستکم بگیریم. هم به رفتار جمعیت چهل درصدی خاکستری و هم به تجربههای ناکام تحریم انتخابات در تاریخ ایران و کشورهای دیگر توجه کنیم.
تصور «ساختمانی» از دموکراسی
تحریمیها اصلاحطلبان را به سخره میگیرند و میگویند پس دموکراسی چه شد؟ ظاهرا آنها تصور غلطی از وضعیتها و رژیمهای دموکراتیک دارند. آنها فکر میکنند که دموکراسی یک پدیده «ساختهشده» است (مثل یک ساختمان که درست میشود و بعد مورد استفاده قرار میگیرد). بعد اگر کشوری این ساختمان دموکراسی را داشت بعد انتخابات هم دارد و به عکس اگر ساختمان دموکراسی را نداشت انتخابات هم بیربط است! در صورتی که فقط در سطح تحلیلی و ذهنی ما «سنخ و ایدهآل تایپ دموکراسی» را بصورت «کامل» داریم؛ ولی در مقام عمل دموکراسیها «واقعیتی سیال وطیفی» است. در جهان هیچ ساختمان کاملی از دموکراسی نداریم. بعضی وضعیتهای سیاسی به سنخ تحلیلی دموکراسی نزدیک ترند مثل سوئیس بعضی وضعیتها دورترند مثل کره جنوبی. گفتم وضعیت ایران یک وضعیت هیبریدی (ترکیبی) است:ترکیبی از ویژگیهای رژیمهای دموکراتیک و اقتدارگرا.
آیا انتخابات در گذشته فایده داشت؟
خوشبختانه در گذشته اصلاحطلبان حرف تحریمیها را گوش نکردند و در همین جمهوری اسلامی هیبریدی انتخابات را جدی گرفتند. و خدمات موثری به کشور کردند من فقط به سه تا از آنها اشاره میکنم.
اول اینکه در هشت سال دوره اصلاحات، اصلاحطلبان کشور را به طور نسبی خوب اداره کردند؛ این را شاخصهای کلان کشور گواهی میدهد. دوم اینکه به فرهنگ سیاسی و تجربه سیاسی ایرانیان کمک کردند و هماکنون فرهنگ متناسب با تمایزیابی سیاسی در ایران شکل گرفته است. هماکنون زیربنای دو حزب اصولگرا و اصلاحطلب در قالب تجربه دو دهه کنشگری جبهه اصولگرایی و اصلاحطلبی شکل گرفته است. اگر حاکمیت فردا زیر بار قانون «انتخابات حزبی» برود، به سرعت میتوان نظام حزبی انتخاباتی را شکل داد زیرا زیربنای آن در دو دهه گذشته برخلاف نظر تحریمیان شکل گرفته است. نظام رقابتی حزبی «مبل» نیست که برویم از بیرون تهیه کنیم و به داخل خانه بیاوریم. باید در تجربههای زنده انتخاباتی آن را بسازیم، یعنی ساختن در حرکتهای انتخاباتی. (البته غیر از قانون حزبی انتخابات، جای حزب دگراندیشان در سیاست ایران هم خالی است). سوم اینکه اصلاحطلبان تا حالا ایران را کامل دموکراتیک و سوئیس نکردند؛ ولی در بیست و پنجسال گذشته اصلاحطلبان با کنشگری انتخاباتی خود دو کار مهم دیگر را «زمینهساز» شدند. پس از رخداد یازده سپتامبر و وقتی که بوش پسر برای حمله به خاورمیانه مست کرده بود جمعیت خاکستری از «ایران» با رای به خاتمی دفاع کردند (البته دفاع موشکی ایران هم بی تاثیر نبود. در غیر این صورت بوش قبل از عراق به سراغ ایران میآمد). و در شرایطی که ترامپ نامتعادل بزرگترین تحریم اقتصادی و جنگ روانی را علیه ایران به راه انداخت، اصلاحطلبها با رای به روحانی از ایران دفاع کردند-با برجام و عدم خروج از برجام. و این راه «ایرانساز» را باید ادامه داد و از حرفهای زیبای تحریمیها سیاسی کنش محصلی در نمیآید.
چرا شرکت در انتخابات بازی دوسر باخت نیست؟
روشن است که در مورد انتخابات ریاستجمهوری هم اصلاحطلبان اولا میتوانند در ۱۴۰۰ «برنامه مشخص خود را برای اداره کشور» به همراه «تیمش» به مردم ایران معرفی کنند-این حرکت نمونه آشکار یک کنش اصلاحگرایانه است. ثانیا، ضمن قبول موانعی که دولت موازی در راه انتخابات ایجاد میکند، ولی سرنوشت کار اصلاحطلبان (البته با توجه به شرایط و اطلاعات فعلی) را در انتخابات ۱۴۰۰ از دو حالت خارج نیست: یا کاندیدای اصلاحطلبان پیروز میشود یا کاندیدای اصلاحطلبان «شکست آبرومند» میخورند. در هر دو حالت زندگی سیاسی اصلاحجویانه از بعد از انتخابات ۱۴۰۰ (بدون تحمیل هزینه به شهروندان) ادامه پیدا میکند. خلاصه نسنجیده و رادیکال و بع نام مردم از تحریم نمیشود سخن گفت و در واقع تحریم نتیجهاش پایین آوردن مشارکت مردم و به نفع تندروهای حاکم است و به نفع مردم گرفتار و دموکراسی ایران نیست.