زیدآبادی و راهبرد «عقیمش» (ده کاستی تحلیلی سخنان او در مناظره با تاج‌زاده)

طرح مسئله

اصلاح‌جویان به طور کلی و اصلاح‌طلبان به طور خاص در آینده و در سال جاری «چه باید» بکنند یا «چه می‌توانند» بکنند؟ پاسخ به این دو سوال جدی در جامعه سیاسی ایران، موضوع بحث داغ مصطفی تاج‌زاده و احمد زیدآبادی در 98/7/30 بود (این گفت‌گو در کانال‌های تلگرامی از جمله در کانال‌ امتداد @emtedadnet در دسترس است). نگاه و راهبرد اصلی زیدآبادی در پاسخ به این سوال این بود: که هدف اعلام شده اصلاح‌طلبان تقویت دموکراسی در ایران است ولی آنها در این راه دستاوردی نداشته و نخواهند داشت، و حتی آنها مآ‌لا مانع تحقق گشایش سیاسی و دموکراسی بود‌ه‌اند. لذا راه نجات کشور این است که اصلاح‌طلبان تلاش برای حضور «در دولت» را رها کنند و به فعالیت «در جامعه» بپردازند-مثلا به کار خیریه. زیدآبادی برای اینکه بحثش را بیشتر تثبیت کند، تاکید کرد نه فقط اصلاح‌طلبان در بیست سال گذشته خطا کرده‌اند و دردسر درست کرد‌‌ه‌اند، حتی اگر میرحسین موسوی هم در انتخابات ۸۸ پیروز می‌شد، همین ناکامی‌های دوره احمدی‌نژاد (مثل صدور قطعنامه شورای امنیت علیه) در ایران ادامه داشت. او حتی گفت من ابایی ندارم که بگویم که بازرگان و مصدق هم که حضور در دولت را به نحو خاصی دنبال کردند خطا کردند. برخلاف زیدآبادی در این گفت‌گو تاجزاده از راهبرد ایجابی‌ «حضور فعال اصلاح‌طلبانه در عرصه سیاست و انتخابات ایران» دفاع کرد؛ به نقاط ضعف و دستاوردهای اصلاح‌طلبان در بیست سال گذشته اشاره کرد و فراز به فراز ضعف ارزیابی‌های جناب زیدآبادی را نشان داد (به متن گفت‌گو مراجعه کنید). جالب اینکه روز بعد زیدآبادی ارتدوکس‌‌وار دوباره بر ادعا و راهبرد خود در نوشته «دولت و جامعه» و «داستانی پر آب چشم» (در کانال @ahmadzeidabad) تاکید کرد. اینک هدف من در این نوشته تکرار عین دلایل تاج‌زاده در نقد سخنان جناب زیدآبادی نیست، بلکه هدفم این است که نشان دهم در ارزیابی زیدآبادی از کارنامه اصلاح‌طلبان، سیاست و جامعه ایران و سوال «چه می‌توان کرد» حداقل ده کاستی «تحلیلی» وجود دارد که توجه به آنها در هنگام تحلیل جامعه ایران می‌تواند مفید باشد.

ده کاستی:

۱-یکی از هدف‌های اصلی اصلاح‌جویان و اصلاحات در ایران «تقویت سازوکارهای دموکراسی» در ایران است. ولی جامعه سیاسی ایران (و از جمله اصلاح‌طلبان) هنوز به «وضعیت تثبیت شده دموکراتیک» نرسیده‌اند. خصیصه‌های وضعیت دموکراتیک در جامعه ایران فقط یک خصیصه نیست و خصیصه حقوقی یا رسیدن به حقوق‌ برابر شهروندی یکی از آنها است. شفافیت و پاسخگویی دولت در برابر شهروندان و حکومت قانون؛ جامعه مدنی قوی؛ نظام رقابتی حزبی؛ مطبوعات و شبکه‌های اجتماعی آزاد؛ انتخابات آزاد، منصفانه و سالم و دوره‌ای و داشتن قانون انتخابات حزبی؛ اصل اساسی تفکیک قوا و قاضی مستقل؛ دولت متکی به مالیات نه رانت نفت و تقویت فرهنگ سیاسی مبتنی بر همزیستی (در برابر فرهنگ سیاسی حامی‌پرور) از دیگر خصیصه‌های «وضعیت دموکراتیک» است. اولین کاستی این است که فکر کنیم یک جریان سیاسی (یا حتی یک دولت) می‌تواند این «وضعیت دموکراتیک» را ناگهان از پشت ابرها بیرون بیاورد و ایجاد کند. بلکه تجربه فرایند پر چالش دموکراتیک شدن کشورها نشان می‌دهد این فرایند با تلاش مستمر نیروهای سیاسی و با حمایت شهروندان و مخالف و موافقت دولت‌ها به تدریج این خصیصه‌ها تکوین می‌یابد و ساخته می‌شود. اتفاقا برخلاف نظر زیدآبادی اصلاح‌طلبان در بیست سال گذشته به درستی در جهت تقویت خصیصه‌های «وضعیت دموکراتیک» تلاش کردند. در این فرایند بیست‌ ساله اصلاح‌طلبان خطا داشتند و در زمینه دستاورد حقوقی دستاورد زیادی نداشتند (با سد شورای نگهبان روبرو بودند) ولی در سایر خصیصه‌ها، دموکراسی را تقویت کرده‌اند. روشن است که راه دموکراتیک کردن کشور این نیست که اصلاح‌طلبان عرصه سیاست و «دولت» را رها کنند و به «جامعه» پناه ببرند تا روزی تندروها در حاکمیت به قبول خصیصه‌های وضعیت دموکراتیک رضایت دهند!! این راهبرد جناب زید عقیم و منفعلانه است.

۲-اینکه زیدآبادی توجهی به تجربه بیش از سی‌ کشور که در چهار دهه گذشته در تثبیت خصیصه‌های وضعیت دموکراتیک تا حدودی موفق بوده‌اند، ندارد. این تجربه نشان می‌دهد که کشورهایی در زمینه دموکراتیک شدن موفق شدند که در حاکمیت این کشورها دو نوع سیاستمدار (سیاستمدار مردمی‌تر و اصلاح‌گرا و سیاستمدار محافظه‌کارتر و اقتدارگرا) وجود داشته است.این چالش میان این دو نوع سیاستمدار در جوامع به تغییرات دموکراتیک با هزینه کمتر کمک می‌کند- نگاه کنید به تجربه اروپای مرکزی مثل کشور چک- در مقابل در کشورهایی که حاکمیت با مدیران اقتدارگرای یکدست روبرو بوده بجای تقویت فرایند دموکراسی، تلاش مردم به بی‌ثباتی و واژگونی حاکمیت منجر شده است و بجای دموکراسی جهنم درست شده است -نگاه کنید به تجربه خاورمیانه مثل کشورهای افغانستان، عراق و لیبی- اتفاقا اصلاح‌طلبان و بخشی از شهروندان بر خلاف نظر زیدآبادی در بیست سال گذشته با حضور مسئولانه و مدنی در عرصه سیاست در «مسیر درستی» حرکت کرده‌اند و از حضور الیت مردمی و اصلاح‌گر در دولت دفاع کرده‌اند. درست است که تا تثبیت خصیصه‌های دموکراتیک در ایران راه درازی در پیش داریم ولی اصلاح‌‌طلبان در «مسیر» حرکت کرده‌اند. آنها از یک طرف در سال‌های ۷۶، ۸۰، ۸۴، ۸۸، ۹۲، ۹۴ و ۹۶ یکی از بازیگران «جنبش‌های انتخاباتی» با حضور بیش از پنجاه در صد شهروندان واجد حق رای بود‌ه‌اند از طرف دیگر خطر بی‌ثباتی سیاسی و ناامنی ایران را پس از ۱۱سپتامبر در ۱۳۸۰ (که آمریکا به افغانستان و عراق حمله کرد و قصد حمله به ایران را داشت) و دو جنگ دیگر دور کرد‌ه‌اند. اگر اصلاح‌طلبان توصیه زیدآبادی را در ترک سیاست‌ورزی انتخاباتی گوش می‌کردند گویی از تجربیات جهانی دموکراسی‌خواهی بی‌خبرند و مردم ایران را هم با سیاستمداران اقتدارگرا تنها می‌گذاشتند و آنها می‌توانستند پروژه دولت جوان حزب‌اللهی را در برابر جمهوری اسلامی زودتر پیش ببرند. همه شاهد بودیم که وقتی اصلاح‌طلبان در سال ۸۴ خطا کردند و با چند کاندیدا وارد مبارزات انتخاباتی شدند و صحنه دولت را به احمدی‌نژاد و یکدست شدن الیت اقتدارگرا در دولت باختند چه بر سر کشور آمد -بعنوان مثال دست ایران زیر ساتور قطعنامه‌های شورای امنیت رفت-

۳-نگاه زیدآبادی این است که تصور واقع‌نگرانه‌ای هم از اوضاع کشورهایی که وارد وضعیت «تثبیت شده‌ دموکراتیک» شده‌اند، ندارد و از چالشهای این جوامع مدرن و متاخر غافل است و غیرمنصفانه یقه نیروهای دموکراسی‌خواه و اصلاح‌طلب را می‌گیرد. بعنوان مثال تعداد زیادی از کشورهای غربی دهه‌ها است که وارد مرحله «تحکیم دموکراسی» شده‌اند و دارای همه خصیصه‌های «وضعیت دموکراتیک» هستند ولی در همان حال تعداد قابل توجهی از این جوامع با خطر ظهور پاپولیسم و حتی فاشیسم روبرو هستند-مانند ظهور ترامپیسم در آمریکا، برکزیت در انگلیس، لوپن‌ها در فرانسه- به بیان دیگر یکی از شرایط توسعه متوازن و پایدار جوامع، تثبیت «خصیصه‌های دموکراسی» است ولی اگر بطور همزمان اقتصادسیاسی این جامعه پاسخگوی نیازهای اساسی شهروندان نباشد، یا جامعه مدنی این کشورها از تعارضات هویتی، ارزشی و سبک زندگی در میان شهروندانش رنج ببرد، یا فرسایش محیط زیست به این جوامع امان ندهد دیگر ظهور ترامپیسم را نباید فقط در میان نیروهای دموکراسی‌خواه و اصلاح‌جویان این کشورها جستجو کرد. بنابراین بر خلاف نظر زیدآبادی نه با ترک سیاست انتخاباتی از سوی اصلاح‌طلبان خصیصه‌های دموکراسی در ایران تقویت می‌شود، نه با ترک سیاست انتخاباتی امکان حضور الیت میانه‌رو در دولت فراهم می‌شود و نه حتی اگر خصیصه‌های دموکراسی در ایران تثبیت شود باز سایه تهدید موج‌سواری پاپولیستی ایران را رها می‌کند. همیشه حتی در دوره تثبیت دموکراسی هم باید از خصیصه‌های وضعیت دموکراتیک دفاع کرد. نباید در تحلیل سیاسی ساده‌اندیش و تک علت‌بین بود. اتفاقا برخلاف نظر زیدآبادی شایسته است اصلاح‌جویان هم در دولت، هم در پارلمان و هم در شوراها و هم در جامعه مدنی حضور فعال داشته باشند، اگر چنین کنند تازه یکی از شرایط حرکت به طرف وضعیت پایدار و متعادل در جامعه فراهم شده است. (مثلا یکی دیگر از مولفه‌هایی که به شرایط پایدار و متعادل جامعه کمک می‌کند غیر از اقتصادسیاسی مولد و مالیات‌ده، داشتن استراتژی امنیت ملی موثر برای دفاع از امنیت کشور در خاورمیانه لغزنده است، که متاسفانه این وجه مهم جایی در ارزیابی‌های «رمانتیک» جناب زیدآبادی ندارد. فرض کنید اگر استراتژی دفاعی و موشکی ایران توانمند نبود معلوم نبود گروه بی و ترامپ، نتانیاهو و بن‌سلمان چه بر سر ایران می‌آوردند).

۴-زیدآبادی که اصلاح‌طلبان را به ترک تلاش انتخاباتی برای حضور در دولت و مجلس و شوراها و انتخابات توصیه می‌کند، به نظر می‌رسد این توصیه‌اش سطور نانوشته‌ای دارد. زیدآبادی به لحاظ مفهومی برداشت واقع‌نگرانه‌ای از مفهوم دولت و جامعه در ایران ندارد. ظاهرا او فکر می‌کند که چون به «لحاظ تحلیلی» در تحلیل اوضاع ایران می‌توان مفهوم «دولت» را از مفهوم «جامعه» جدا در نظر گرفت، پس گویی در عالم واقع هم دولت و جامعه در ایران واقعیت‌هایی جدا از هم و مثل دو جزیره مستقل از هم ادامه حیات می‌دهند. و لذا ایشان ساده‌انگارانه به اصلاح‌طلبان توصیه می‌کند که فعالیت در جزیره «دولت» را رها کنند و برای فعالیت به جزیره «جامعه» کوچ کنند! در صورتیکه در عالم واقع دولت و جامعه ایران به شدت در هم تنیده‌اند و زندگی مردم از این درهم‌تنیدگی اثر می‌گیرد و متقابلا دولت در معنای وسیع آن ارتباط گزینشی با بخش‌های مختلف این جامعه درهم‌پیچ برقرار می‌کند. این درهم‌تنیدگی آنقدر عمیق و وسیع است که می‌توان گفت به لحاظ تحلیلی جامعه ایران یک «جامعه دولتی» است نه یک «جامعه متعادل» با یک جامعه مدنی قوی و یک دولت با اندازه مناسب، شفاف و پاسخگو. شما بعنوان مثال تصور کنید از بیست و چهار میلیون کل خانوارها در کشور (با احتساب بازنشسته‌ها) ده میلیون خانوار به نحوی حقوق‌بگیر آپاراتوس دولت به معنای وسیع آن هستند. حاکمیت و نظام سیاسی در ایران نه فقط در قلمروی امنیت، معیشت و قیمت‌گذاری و مالکیت، آموزش، بهداشت و درمان که در مدیریت قلمروهایی از نوع پوشش لباس تا مدیریت افکار، احساسات، عواطف و نمادهای مردم دخالت می‌کند و برای هر بخشی چندین سازمان و رویه تعبیه کرده است. آنگاه جناب زیدآبادی نسنجیده در چنین «جامعه دولتی» به اصلاح‌جویان توصیه می‌کند که دولت را رها کنید!! غافل از اینکه در چهار دهه گذشته هر وقت در دولت نیروهای میانه‌رو و اصلاح‌جو بیشتر حضور داشته‌اند جامعه و نیروهای جامعه مدنی بیشتر نفس کشیده‌اند. به بیان دیگر برخلاف نظر زیدآبادی با حذف اصلاح‌جویان و میانه‌روها از ارکان دولت، جامعه قوی نشده است.

۵-ارزیابی زیدآبادی گویی مبتنی بر پیش فرض تلقی ساده و مکانیکی از واقعیت «دولت» است. ظاهرا او فکر می‌کند دولت همچون ماشین بزرگی است که فقط یک راننده دارد و آن راننده هم اجازه دخالت در سرنوشت این ماشین را به منتخبان مردم نمی‌دهد و اصلاح‌طلبان هم نقشی در عملکرد این ماشین نداشته و نخواهند داشت.حتی اگر اصلاح‌طلبان نقشی در این ماشین داشته باشند، آن نقش در هدایت این ماشین به نفع مصالح و امور روزمره مردم نیست، بلکه تنها اثری که دارد همان مشروعیت سازی برای این ماشین «تبعیض‌ساز» است. در نقد زیدآبادی می‌توان گفت: این برداشت مکانیکی از هر دولتی و از جمله از دولت در ایران خطا است. دولت نه موجودی مثل ماشین «یکپارچه و منسجم» است نه مثل یک موجود زنده با یک روح مسلط تداوم حیات می‌دهد. در واقع دولت ماشین نیست بلکه «میدان و عرصه‌ای» است که نیروهای گوناگونی جامعه در آن رقابت، خدمت و پیگیر منافع خاص و عام هستند. درست است که در دولت به معنای وسیع کلمه تعدادی از اشخاص، سازمان‌ها و نهادها قدرت بیشتری دارند ولی برآیند کلی عملکرد دولت در اراده یک فرد و سازمان نیست. اتفاقا تجربه چهار دهه دولت در ایران نشان داده که در مبارزات انتخاباتی بسته به اینکه مردم چه کسانی را انتخاب کرده‌اند عملکرد این دولت در تامین خیر عمومی «تغییر» کرده است. از این رو معنای توصیه زیدآبادی به اصلاح‌طلبان برای ترک سیاست انتخاباتی این است که میدان پر چالش دولت را به شخصیت‌ها و نیروهای «اقتدارگرا» که به برابری حقوق شهروندی باور ندارند واگذار کنیم!

۶-توصیه زیدآبادی این است که او به پیامد حرفش برای تعادل جامعه و دموکراسی آن توجه ندارد. فرض کنیم که اصلاح‌طلبان و شهروندان فعال جامعه (مثلا همین پنجاه در صد ایرانیان که حداقل محتمل است در انتخابات اسفند ۱۳۹۸ شرکت کنند) حرف زیدآبادی را گوش کنند و مشارکت انتخاباتی و دولت را رها کنند و بدین‌سان از مشروعیت دولت بکاهند آنگاه چه می‌شود؟ آیا نیروهای رادیکال در دولت موازی که دنبال یک دولت جوان (از نوع فروغی در برابر فردوسی‌پور) هستند پس از مدتی آماده می‌شوند که دموکراسی و توسعه کشور را تقدیم جامعه کنند؟! روشن است چنین نمی‌کنند. باز فرض کنیم اگر مردم ایران اصلاح‌جویی و مشارکت انتخاباتی را واقعا ترک کنند در جامعه چه اتفاق می‌افتد؟ اگر چنین اتفاقی بیفتد تازه جامعه «دوقطبی» می‌شود و اگر این دو قطبی تداوم یابد یا باید منتظر یک انقلاب برای تغییر رژیم باشیم یا جامعه با فروپاشی و ناامنی همراه می‌شود. همه می‌دانیم در شرایط انقلاب و یا فروپاشی هرچه در جامعه یافت شود تقویت دموکراسی در آن یافت نمی‌شود. جناب زیدآبادی از این تغییر «آگاهی تاریخی» در ایران غافل است که این در دهه چهل و پنجاه بود که الگوی تغییر انقلابی یک «الگو و اسطوره رهایی» بود و بیش از سه دهه هست که ایران به لحاظ فکری تغییر کرده و وارد «انقلاب آگاهی» شده است و مدافع تغییرات اصلاحی است، حتی اگر اصلاح‌طلبان بی عیب و نقص نباشند.

۷- در ارزیابی زیدآبادی به یکی از خصائص اساسی رویکرد اصلاحی در برابر رویکرد انقلابی توجه نمی‌شود. در رویکرد اصلاحی شرط سیاست‌ورزی یک اصلاح‌طلب میزان بالای مشروعیت دولت نیست بلکه مهمترین دغدغه یک اصلاح‌طلب این است که اگر با شیوه‌های غیرخشونت‌آمیز و رای مردم بتواند در مسولیت‌های اداری و دولتی قرار گیرد این کار را برای افزایش خیر عمومی انجام می‌دهد و از همکاری با دولت رویگردان نیست. در صورتیکه سیاست‌ورزی در رویکرد انقلابی، مشروعیت رژیم یک شرط کلیدی است و تنها پس از تغییر رژیم نامشروع و تشکیل حکومت مشروع است که می‌توان در سیاست انتخاباتی شرکت کرد و از آپاراتوس دولت برای خدمت به مردم استفاده کرد. البته بارها زیدآبادی گفته نگاهش انقلابی و براندازانه نیست ولی وقتی سیاست انتخاباتی و اصلاح‌طلبانه را تخطئه می‌کند راه را برای تغییرات غیر اصلاحی هموار می‌کند (البته خوبی جامعه کنونی ایران این است که همه نسل‌های آن آماد‌گی برای سیاست‌ورزی پرهزینه را ندارند).

۸-در همین مناظره و در دو نوشته بعدی‌اش جناب زیدآبادی خیلی سرسری خطی هم بر روی «جنبش سبز» در سال ۸۸ می‌کشد و می‌گوید: «فقط همینقدر بگویم که من شانسی برای پیروزی جنبش سبز قائل نبودم و همان روز ۲۳ خرداد چند ساعت قبل از دستگیری‌ام، این نظرم را در مصاحبه با دویچه‌وله و صدای آمریکا نیز مطرح کردم!». این ارزیابی جناب زید نشان می‌دهد که ایشان برداشت درخوری از پدیده جنبش‌ها هم ندارد. وقوع جنبشها نشان توانایی متراکم جامعه است و با نظر این و آن راه نمی‌افتد و باز نمی‌ایستد و به واقع یک پدیده به شدت جمعی است و هیچ حکومتی نمی‌تواند جلوی تعمیق مطالبات یک جنبش را حتی اگر آن را سرکوب کند، بگیرند. دولتها می‌توانند تحقق مطالبات یک جنبش (مثل رای من کو) را به تاخیر بیاندازد اما سرمایه‌ای که در یک جنبش اجتماعی در جامعه ایجاد می‌شود پودر نمی‌شود و به هوا نمی‌رود و مطالبه‌گری مردم تداوم پیدا می‌کند که کرد.

۹-زیدآبادی در این مناظره توصیه‌ای به دبیرکل حزب اتحاد (دکتر شکوری‌راد استاد پزشکی تهران) می‌کند که از موضع دموکراسی‌خواهی خیلی سطحی‌نگرانه است. زیدآبادی می‌گوید اگر دبیرکل این حزب برود چهار تا بیمار در مناطق فقیر را مداوا کند، بهتر از این است که وقتش را برای دبیرکلی یک حزب سیاسی تلف کند. ظاهرا زیدآبادی متوجه نیست که یکی از راه‌های تقویت سیاست، دموکراسی، دولت و حکمرانی در ایران این است که اتفاقا نیروهای نخبه کشور در همه رشته‌ها به امر عمومی و سیاست توجه کنند و فقط دنبال کارهای خاص، خانوادگی و تامین منافع خصوصی نروند. بر خلاف ساده‌نگری زیدآبادی مرحوم بازرگان در سال ۱۳۲۷ یکی از علل عقب‌ماندگی کشورهای اسلامی و از جمله ایران را در این می‌دانست که نیروها و نخبگان کشور در امور عمومی، سیاسی و دولت فعال نمی‌شوند و منزه‌طلبانه به گوشه‌ای می‌روند و تسبیح می‌اندازند! و اینک زیدآبادی در واقع این آموزه سیاسی و درست بازرگان را پس از هفتاد سال به سخره می‌گیرد! در ضمن زید‌آبادی چون به راحتی بر روی اصلاحات بیست ساله خط می‌کشد، توجه ندارد که در بیست سال اخیر روند «تمایز‌یابی سیاسی» در جامعه ایران از «محفل‌گرایی سیاسی» به طرف «تشکل‌یابی و تحزب سیاسی» (که یکی از شرایط دموکراسی است) در حرکت است. لذا او اساسا متوجه نیست که دکتر شکوری‌راد گزینش شده غیردموکراتیک شورای نگهبان نیست بلکه منتخب دموکراتیک نمایندگان دویست واحد حزبی در سراسر کشور است.

ایران حزب قدیمی و صدساله ندارد و حزب صدساله هم یک شبه بر آسمان ایران نازل نمی‌شود لذا اشاره زیدآبادی به تغییر شغل دبیرکل یک تشکل سیاسی ریشه دار در ایران کمکی به تحزب‌یابی و دموکراسی در ایران نیست بلکه نشاندهنده «بی‌مسولیتی و بی‌خیالی در تحلیل سیاسی» است. 

۱۰- زیدآبادی سیاست انتخاباتی و دولت‌محور را تخطئه می‌کند در صورتیکه اولا سیاست دولت‌محور و سیاست جامعه‌محور در جامعه ایران در برابر هم قرار ندارد بلکه مکمل یکدیگر است؛ ثانیا زیدآبادی پس از تخطئه سیاست‌ انتخاباتی اصلن به مخاطب خود توضیح نمی‌دهد که در جامعه برای تقویت دموکراسی «چه می‌توان کرد؟» و البته پاسخ به سوال«چه باید کرد؟» پیشکش. گویی از نظر زیدآبادی مشکل اصلی کشور اصلاح‌طلبان هستند و اگر آنها سیاست انتخاباتی را ترک کنند اتوماتیکمان اوضاع کشور خوب می‌شود! سخنان او نمونه‌‌ای روشن از سخنان سیاسی به ظاهر زیبا، رمانتیک و غیرواقعی است و مروج «بی‌مسولیتی سیاسی» و تقبیح فعالیت ارزشمند حزبی است.

خلاصه اینکه بنابر ده کاستی فوق نگاه جناب زیدآبادی به دولت، جامعه و فرایند اصلاحات ایران با ضعف‌های جدی روبرو است و راهبرد و توصیه او به اصلاح‌طلبان مبنی بر ترک سیاست انتخاباتی و اصلاح‌طلبانه برای آینده کشور راهبردی منفعلانه و عقیم است. هر چند در ظاهر توصیه او در «پشت کردن به انتخابات و دولت» به ظاهر برای عاصیان سیاسی جذاب است.

حمیدرضا جلائی پور وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *