در دفاع از «اصلاحطلبی مضاعف» و در مذمت راهبردهای گزاف
طرح مسئله
معمولا منتقدان تحولطلب و سرنگونیطلب بنا به دو دلیل هم رویکرد اصلاحطلبی و هم اصلاحطلبان سیاسی را «نقد» و بعد «نفی» میکنند- البته پس از اعتراضات ۹۶ غیر از نفی «هو» هم کرده و معرکه هم میگیرند. دلیل اول اینکه میگویند تجربه بیستساله اصلاحات نشان میدهد که اصلاحطلبان توانایی و عرضه ندارند و نتوانستند به وعدههای خود عمل کنند. به بیان دیگر چالشها و دستاوردهای دموکراتیک این فرایند بیستساله را در ایران (مانند جدیشدن فضاهای انتخاباتی؛ تقویت فرهنگ سیاسی دموکراتیک؛ رشد رسانهها و شبکههای اجتماعی غیر حکومتی؛ تقویت نیروهای جامعه مدنی؛ حرکت به سوی جبههبندی و تحزب سیاسی؛ کند کردن ابزار زندان و شکنجه سفید؛ تقویت صدای مردم در برابر قدرت دولت موازی، شفافسازی علیه موقعیتهای فسادخیز و …) نمیبینند و چون اصلاحطلبان مالا رژیم را «تمام دموکراتیک» نکردهاند، اصلاحطلبی و اصلاحطلبان را تخطئه میکنند. حتی شیطان بزرگ آنها اصلاحطلباناند نه تندروهایی که در زندانها و دادگاهها نفوذ دارند.
دلیل دوم ارزیابی این منتقدان تحولطلب از حکومت در ایران این است که رژیم سیاسی ایران «تمامیتطلب» میدانند. و اساسا سخن از اصلاحات از نظر آنها در رژیمهای تمامیتطلب سخن بیهودهای است و آب در هاون کوبیدن و وقت مردم را گرفتن است. حتی میگویند اصلاحطلبان نه فقط چیزی را اصلاح نمیکنند بلکه اصلاحطلبان چهره خشن جمهوری اسلامی را «بزک» میکنند و به استمرار آن کمک میکنند. لذا میگویند اصلاحطلبی در شرایط کنونی یعنی کمک به استمرار یک رژیم تمامیت خواه و در زرورق پیچیده شده. درصورتیکه رژیم جمهوریاسلامی واقعا موجود (نه آن رژیمی که تندروهای افراطی در حاکمیت و در بخشهای افراطی و البته کوچک جامعه از آن دفاع میکنند) تمام ویژگیهای سنخ حکومتهای «تمامیت گرا» را ندارد بلکه حکومتی است «نیمه مردمی» و حتی اگر خیلی بدبین باشیم این حکومت به سنخ حکومتهای «اقتدارگرای انتخاباتی» نزدیک است.
با اینهمه من در این نوشته درباره کارنامه بیستساله اصلاحطلبی و اصلاحطلبان و درباره نوع رژیم حاکم بر ایران با منتقدان تحولطلب چالش نمیکنم و بحث را از مسیر دیگری دنبال میکنم. بیاییم فرض کنیم طبق نظر تحولطلبان رژیم سیاسی ایران تمامیتگرا ست. اینک سوال من این است که برای درمان این رژیم تمامیتگرا چه راهبردی را باید در پیش گرفت؟ من اول راهبرد تحولطلبان را مطرح و نقد میکنم و بعد همچنان از راهبرد اصلاحطلبی دفاع میکنم.
نقد راهبرد تحولطلبان:
البته راهبرد منتقدان تحولطلب روشن نیست. ولی میتوان راهبرد آنها را بازسازی کرد و گفت آنها از راهبرد «انقلاب خشونتپرهیز» برای تغییر سیاسی در ایران دفاع میکنند. یعنی معتقدند که تا رژیم جمهوری اسلامی هست اصلاحات در بنبست است و اساسا فرایند اصلاحات در رژیمهای دموکراتیک ممکن است نه در رژیمهای تمامیت خواه. لذا حتما باید رژیم را عوض کرد. بعد میپرسیم با چه قدرتی میخواهید رژیم را عوض کنید؟ میگویند با قدرت مردم و نباید از اعتراضات مردمی در خیابان ترسید، بلکه باید با توجه به فرصتهای مختلف جوانان معترض، زنان، معلمان، کارگران و اقوام و محذوفین سیاسی را به انجام اعتراض خیابانی مسالمت آمیز تشویق کرد تا با تجمیع قدرت مردم خواست تغییر رژیم به خواسته اصلی تبدیل شود (جالب اینکه این منتقدان نمیگویند بعد از تغییر رژیم چه نوع رژیمی میخواهند؟ رژیم جمهوری سکولار و دموکراتیک میخواهند یا سلطنت مشروطه یا سلطنت شاهی میخواهند، بلکه میگویند نوع رژیم را بعد مردم و نمایندگان آنها مشخص میکنند! گویی رژیم مثل یک کفش است که میخواهند آنرا با کفش دیگری عوض کنند! به همین راحتی!).
بعد به این منتقدان تحولطلب گفته میشود رژیم جمهوری اسلامی که رژیم «پوشالی» نیست که بایستد و تماشا کند تا سقوط کند. به بیان دیگر رژیم جمهوری اسلامی مثل رژیم کودتایی رضاشاهی و محمدرضاشاهی نیست که پنجاه سال بدون برگزاری انتخابات معنادار ادامه حیات داد ولی بعد بدون حمایت مردمی پوکید. در مقابل جمهوری اسلامی در بخشهایی از مردم ریشههای عمیق مردمی دارد و در مواقع بحرانی تا شصت درصد مردم از این رژیم دفاع میکنند. در جمهوری اسلامی رخدادهای انتخاباتی «تمام دموکراتیک» نیست اما تعیین کننده و حداقل بین پنجاه تا هشتاد درصد مردم بسته به موقعیت در آن شرکت میکنند. لذا هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی و مردم هوادار این حکومت نمینشینند تا عدهای بخواهند با قدرت خیابانی رژیم را عوض کنند. بعد منتقدان تحولطلب برای رفع این اشکال چند پاسخ میدهند. در دوره دوم اصلاحات (در دهه هشتاد) پاسخشان این بود که خوب است اصلاحطلبان زحمت بکشند و این کار را بکنند! و مردم را به خیابان بیاورند. بعد دیدند اصلاحطلبان به عواقب رفتار سیاسی خود آگاهاند و این کار نمیکنند. در دهه نود گفتند جامعه ایران با چنان معضلاتی روبرو است که اگر از طریق رسانههای ماهوارهای مردم را برای تغییر رژیم به خیابانها دعوت کنیم کار درست میشود. ولی تجربه اعتراضات مردمی بعد از انتخابات ۸۸ و جنبش سبز نشان داد مردم در یک فرایند انتخاباتی به اینکه «رای من کو» اعتراض میکنند ولی مردم در فرایند اعتراضات تغییر رژیم فعال و پر تعداد نیستند مثل اعتراضات دیماه ۹۶ و اتفاقا به عکس مردم برای تغییرات در انتخابات پر شور ۹۲، ۹۴ و ۹۶ شرکت میکنند.
پس از انتخابات پرشکوه ۹۶ منتقدان تحولطلب جاخوردند و سکوت پیشه کردند ولی دست از تخطئه اصلاحطلبی و اصلاحطلبان برنداشتند. بعد از اعتراضات دیماه ۹۶ و خصوصا بعد از رویکار آمدن ترامپ در آمریکا و تشکیل گروه خطرناک بی و خروج یکطرفه ترامپ از برجام و تهدید ایران، منتقدان مخالف اصلاحطلبان «خیز» برداشتند و جامعه ایران را در آستانه انقلاب «ارزیابی» کردند و در رسانههای ماهوارهای تبلیغ کردند که جمهوری اسلامی و اصلاحطلبان عنقریب رفتنی هستند و فقط به یک «فشار» مردم نیاز هست. و تا توانستند شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» را (که در اعتراضات دیماه توسط بخشی از مردم داده شده بود) پژواک دادند و دوپینگ رسانهای کردند و تا توانستند اصلاحات و اصلاحطلبی را تخریب کردند و رسما گفتند تا اصلاحطلبان تخطئه نشوند امکان تغییر رژیم نیست. ولی اینک که دو سال است که از اعتراضات دیماه ۹۶ میگذرد چیزی «تموم» نشد و اتفاقا سه نکته مهم «معلوم» شد. اول اینکه متاسفانه منتقدان تحولطلب و سرنگونیطلب مردم ایران را تنها گذاشتند و تحریمهای کمرشکن و جنگطلبی ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان را محکوم نکردند حتی به اثرگذاری آن بر تغییر رژیم امیدوار بودند-به این پدیده میتوان گفت «مردهخواری در سیاست». دوم اینکه برخلاف جوسازی سرنگونیطلبان اصلاحطلبان از روز اول تحریمها و جنگطلبی ترامپ و نتانیاهو را محکوم کردند و با صدای بلند به گروه بی و دشمنان ایران با صراحت اعلام کردند که برای حفظ سرزمین ایران در کنار حاکمیت، دولت و نیروهای مسلح کشور هستند. سوم اینکه اتفاقا تجربه دو سال اخیر هم نشان داد که جمهوری اسلامی به اصلاحات نیاز دارد ولی رژیمی پوشالی نیست و میتواند تهدیدات خارجی و داخلی را مدیریت کند. خوشبختانه الان پس از دو سال بجای «دیگه تمومه» صدای شکستن استخوانهای گروه بی به گوش میرسد و کسانی که امیدوار بودند که خیابانهای ایران را همچون خیابانهای عراق، سوریه و لیبی خونین ببینند در حال ناامیدی و افسردگی مجدداند.
به بیان دیگر منتقدانی که از تغییر رژیم دفاع میکردند غیرمسولانه به دو سوال پاسخ نمیدادند. یکی اینکه گفتیم جمهوریاسلامی رژیمی پوشالی نیست و در بخشی از مردم هوادار جدی و پایکار دارد و اگر با اجرای راهبرد انقلابی تحولطلبان در خیابانهای ایران شاهد درگیری مستمر میان هوادران جمهوری اسلامی و هواداران سرنگونی میشدیم چه بلایی بر سر ایران و جامعه ایران میآمد؟ سوال دوم بر فرض محال اگر منتقدان و سرنگونیطلبان در نبرد خیابانی پیروز میشدند و رژیم را شکست میدادند ولی تا تعیین رژیم جدید (که البته معلوم هم نبود که آن رژیم شاهی است یا جمهوری است) ایران با پدیده «دوره بیدولتی» در منطقه لغزنده خاورمیانه و با دشمنانی چون نتانیاهو و بناره چه میکرد؟ منتقدان تحولطلب و سرنگونی در این دو سال به این دو سوال غیر مسولانه پاسخ ندادند اما اصلاحطلبان به این هر دو سال پاسخ صریح دادند و مردم را نسبت به خطر «سوری شدن» آگاه کردند خطری که فوقالعاده حائز اهمیت بود. ولی متاسفانه این منتقدان خطر سوری شدن ایران را به سخره گرفتند.
متاسفانه این روند مسولیتناشناسی منتقدان سرنگونیطلب همچنان بجای درس گرفتن از وقایع دو سال اخیر ادامه دارد و بر «توهم گرایی» خود اصرار دارند (۱).
در دفاع از اصلاحجویی مضاعف
اگر راهبرد تغییر رژیم سراب است راهبرد عملی و قابل دفاع چیست؟ راهبرد قابل دفاع تداوم همان اصلاحات دولتمحور یا انتخاباتی و اصلاحات جامعهمحور و مبتنی بر پیشروی آرام در جامعه است. اصلاحات یعنی التزام به تغییرات تدریجی، آرام، خشونتپرهیز، قانونی، در عمل ممکن بودن و عدم تخطئه تغییرات کوچک در حاکمیت، دولت و جامعه. تغییرات اصلاحی حوصلهبر است ولی «عملی» است و سراب نیست و برای اجرای آن لازم نیست ایران را به خطر بیاندازیم. اصلاحات یعنی از هر تغییری در حکومت و جامعه مدنی که به کاهش مشکلات مردم کمک کند دفاع کنیم. پیروزی رفتن زنان به ورزشگاه ظاهرا خواسته کوچکی است ولی تحقق این پیروزی از طریق اصلاحجویی و نه نبرد خیابانی بدست آمد، نمونه یک تغییر در جامعه مدنی است. تصویب لایحه شهروندی مادری پس از چند سال تلاش نمونه یک اصلاحات سیاسی و دولتمحور است. اگر پایگاه اصلاحجویی در ایران تقویت شود حتی اصلاح ساختارها و ساختارهای قانونی هم از طریق استمرار بر حرفها و سیاستهای درست فراهم میشود. من معتقدم یک «سیاست یا سخن اصلاحی درست» وقتی که مطرح میشود ابتدا تندروها در برابر آن مقاومت میکنند ولی با اصرار بر حرف و سخن درست با یک تاخیر زمانی و بدون نیاز به یک نبرد خیابانی مورد قبول بخش سخت قدرت قرار میگیرد. بعنوان مثال راه حل مشکل سیاست خارجی ایران با آمریکا در شرایط فعلی این است که «همه قدرت نظامی و مقاومت کشور در خدمت دیپلماسی و مذاکره در موقع مقتضی با آمریکا» قرار گیرد در صورتیکه تندروها معتقدند که راه حل سیاست خارجی این است که «دیپلماسی در خدمت قدرت نظامیان باشد و نظامیگری تداوم یابد». ولی در سال جاری همه شاهد بودیم که ابتدا تندروها مقاومت کردند ولی با اصرار بر سیاست خارجی درست این روزها شاهدیم که راه اول و راه دیپلماسی برای حل بحران سیاست خارجی دنبال میشود. بنابراین راه نجات کشور تداوم اصلاحطلبی در دولت و در جامعه مدنی است. اتفاقا عواقب ناخواسته حمله منتقدان تحولطلب و سرنگونی طلب علیه اصلاحات و اصلاحطلبان کمک به تغییر امور کشور به نفع مردم نیست بلکه آنها در عمل چپق تندروها در هسته قدرت را چاق میکنند.
بر اساس رویکرد فوق اصلاحطلبان با قبول نقدهای وارده به عملکرد اصلاحطلبان و بر خلاف جوسازی سرنگونیطلبان فرصت انتخابات اسفند ۹۸ را برای تغییر امور جدی تلقی میکنند زیرا از طریق مشارکت فعال و اجماعی میتوان هم به اصلاحات دولت محور و هم جامعه محور کمک کرد و هم مردم را به جان هم نیانداخت و هم سرنوشت ایران را در خطر قرار نداد (۲).
پینوشتها:
۱- بطور مثال در نشست اخیر گذار از جمهوری اسلامی (که تلویزیون ایراناینترنشال که با دلارهای عربستان اداره میشود، این نشست را کامل خبررسانی کرد!) حسن شریعتمداری رئیس این نشست به سیم آخر زد و وعده «تقسیم قومی ایران» را به ایرانیان داد!
۲-من برخلاف جوسازی سرنگونیطلبان در نوشتههای دیگری از نتیجه مشارکت مردم در انتخابات ۹۲، ۹۴ و تکرارهای خاتمی در انتخابات ۹۶ دفاع کرده و میکنم. همین دولت روحانی که اینقدر زیر فشار نقد است عملکرد اقتصادیاش (غیر از خطای ارز ۴۲۰۰) در دوره این تحریم سنگین قابل دفاع است. ببینید دولت احمدی نژاد هشتصد میلیارد در آمد ارزی داشت ولی صندوق ذخیره ارزی را خالی تحویل روحانی داد. الان دولت روحانی بدون فروش میلیونی نفت و در شرایط تحریم «ذخائر ارزی» کشور را حفظ کرده، و در یک سال گذشته بیشتر از کل دوره احمدی نژاد اشتغال ایجاد کرده، فازهای پارس جنوبی بیشتر از همه دورههای قبل را تکمیل کرده و بهرهبرداری ایران از منابع حوزه پارس بیشتر از قطر شده است. همینطور در زمینه حفظ منابع آب گامهای موثری برداشته شده است و سیاستخارجی هم مقهور نظامیگری نیست. یا در موارد دیگر الان در شورای شهر تهران و شهرداری شهرفروشی نمیشود، شهرداری با درآمدهایش شهر را اداره میکند و قرضهایش را میدهد، روزهای با هوای پاک تهران بیشتر شده، شفافیت نهادی در شهرداری تعمیق یافته، مدیریت شهری انسانیتر شده، حوزههای عمومی در شهر افزایش یافته است، شبی دویست تاتر و مراسم هنری در تهران برگزار میشود و کسی شهرداری را برای رئیس جمهور شدن دکان نکرده و غیره. پایان