تفسیر و تبیین اعتراضات شهری دیماه ۱۳۹۶
(منتشرشده در روزنامهی سازندگی، ۲۴ اسفند ۹۶)
طرح بحث
هفتم دیماه ۱۳۹۶ ابتدا از سوی مالباختگان موسسههای اعتباری در مشهد یک «اعتراضی جمعی» به راه افتاد. شعارهای این اعتراض در ابتدا علیه ناتوانی دولت روحانی بود ولی، به سرعت و در کمتر از یک ساعت، سوگیری شعارها و اعتراض به سمت کل نظام سیاسی تغییر کرد. اخبار این اعتراض در طول همان روز در شبکههای اجتماعی (علیالخصوص تلگرام) منعکس شد و پس از فراخوان یکی از کانالهای تلگرامی حامی تغییر نظام شب بعد در بیست شهر دیگر و در چند شب بعد از ان در بیش از ۸۰ شهر ایران ادامه پیدا کرد و اخبار آن در رسانههای ایرانی و جهانی انعکاس وسیع یافت. تحلیل آن هم به موضوع اصلی رسانههای آنلاین، شبکههای اجتماعی و تلویزیونهای فارسی زبان ماهوارهای تبدیل شد.
هدف این نوشته این است که در شش فراز زیر به توصیف، تفسیر و تبیین اعتراضات جمعی فوق که به اعتراضات شهری دیماه ۹۶ معروف شد بپردازد. درسهایی که میتوان از این اعتراضات گرفت نیز مرور خواهند شد و این نوشته با جمعبندی و پیشنهاداتی اصلاحجویانه به انتها میرسد. در این نوشته توصیف ها مبتنی بر مشاهدات نویسنده، اخبار رسانهها، اظهارات مسولان وزارت کشور، استانداریها و مسئولان قوه قضائیه و نظرسنجیهای انجام شده توسط ایسپا است. در تفسیر و تبیین این اعتراضات همچنین از ذخائر مفهومی جامعهشناسی سیاسی کمک گرفتهام.
توصیف اعتراضات
دامنة اعتراضات دیماه در مدت کمتر از ده روز به حدود هشتاد شهر ایران گسترش یافت. حدود دویست و پنجاه نقطهی اعتراضی (با تجمعاتی از پانزده نفر تا پانصد و حتی پنجهزار نفر) شکل گرفت. جمعیت معترض سه لایه داشت. لایهی اصلی (حدود ۷۰٪) آن را جوانان ناامید از آینده و عمدتاً متولد دهة هفتاد تشکیل میدادند. لایة دوم که در روزهای اول درصد بیشتری را به خود اختصاص داده بود مالباختگان صندوقهای اعتباری بودند. لایة سوم را هم افراد محدودی تشکیل میدادند که در اعتراضات شرکت داشته و به دنبال تخریب (مانند آتش زدن) اموال عمومی و پایگاههای نمادین حاکمیت بودند و به ارسال محتوای خبری در فضای آنلاین میپرداختند.
اکثر لایههای اعتراضی به موبایل، اینترنت و شبکههای اجتماعی، به ویژه تلگرام دسترسی داشتند و برای همرسانی اخبار اعتراضات از آن استفاده میکردند. شعارهای معترضان گوناگون و به لحاظ شکل و قافیه “مردمی” بود. در مجموع میتوان گفت حدود 30% از شعارها اعتراض به وضعیت اقتصادی و مابقی شعارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود که در برابر کل نظام سیاسی قرار میگرفت (۱). در این اعتراضات حدود 4000 نفر از معترضین دستگیر شدند. حدود 75% آنها زیر سی سال و 60% آنها زیر بیست سال سن داشتند. تنها 30% دستگیر شدهگان بالای پنجاه سال و تنها 6% دستگیرشدگان زن بودند.کارتهای اعتباری بیشتر دستگیر شدگان کمتر از صدهزار تومان موجودی داشته و میانگین سطح سواد آنها دیپلم بوده است. این اعتراضات حدود 80 زخمی و 25 کشته از بین مردم معترض داشت و این آمار در نیروهای انتظامی به حدود 340 نفر زخمی و حداقل 2 کشته میرسد. قابل توجه است که در طول اعتراضات، بدنهی اصلی اقشار بزرگ شهرها (چه طبقه متوسط اقتصادی و چه فرودستان فرهنگی) به این اعتراضات نپیوستند و اکثر معترضان از طبقهی متوسط کمدرآمد شهری و دارای دسترسی به شبکههای اجتماعی بودهاند.
تفسیر اعتراضات
این اعتراضات را با چه سنخ یا چه واژههای تحلیلی جامعهشناسی سیاسی میتوان توصیف و تفسیر کرد؟ سخن من این است که این اعتراضات را با واژه های تحلیلی “شورش”، “انقلاب”، “انقلاب آرام”، “جنبشهای جدید اجتماعی” نمی توان تفسیر کرد. اول اینکه این اعتراضات «شورش» یا «اغتشاش» نبود. شورشها عمل جمعی احساسی و بدون هدف مردم معترض هستند. نزدیکترین رخداد شورشی در خاطرة ما ایرانیان تیرماه ۱۳۸۶ و اعتراض رانندگان متقاضی بنزین در دولت احمدینژاد به هنگام اعلام سهمیة جدید است که به آتش زدن بیش از پنج پمپ بنزین در تهران توسط رانندگان معترض منجر شد. اما اعتراضات دیماه کل نظام سیاسی را هدف گرفته بود و حاملان این اعتراضات در بازنمایی و اعلام این نارضایتیها نقش داشتند. به بیان دیگر این اعتراضات نه تنها عاطفی، کور و شورشی نبود بلکه به اهداف گوناگونی نظر داشت. دوم اینکه تعدادی از شبکههای ماهوارهای چند روز پس از وقوع این اعتراضات از تعبیر «انقلاب ملی» ایران استفاده کردند، اما این اعتراضات شورش که نبود یک «انقلاب» هم نبود. انقلابها پدیدههایی نادر در جوامع هستند که حداقل چهار ویژگی دارند: اکثر اقشار شهری و معترض جامعه خواهان خلع حکومت میشوند در انقلابها وحدت و یکپارچگی گفتمانی، سازمانی و رهبری وجود دارد. انقلابها حاصل تجمیع قدرت جامعه در برابر قدرت سیاسی حاکمیت است- درست مثل رخداد انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران. اما در اعتراضات دیماه اقشار اصلی شهرها شرکت نکردند و معترضان دارای شعارها و گفتمانهای گوناگون و فاقد رهبری متمرکز بودند.
سوم اینکه اعتراضات دیماه «انقلاب آرام» هم نبود. زیرا انقلابهای آرام همان ویژگیهای انقلابها را دارند بعلاوه اینکه معترضان در مسیر مبارزه «خشونتپرهیز»اند. نمونهای از انقلابهای آرام، انقلاب یوگسلاوی بود که مردم بعد از پیروزی اجازه ندادند رئیس صدا و سیمای یوگوسلاوی از مردم کتک بخورد و او را به خانهاش رساندند. همچنین رئیسجمهورشان (میلوسویچ) را برای محاکمه تحویل دادگاه دادند. بر خلاف یوگوسلاوی، در اعتراضات دیماه ایران شاهد خشونت و تخریب امکانات عمومی توسط بخشی از معترضان بود. بعضی از مفسران نیز حرکت اعتراضی مردم را در شرایط کنونی در قامت یک انقلاب نمیدانستند ولی آن را مقدمهی یک «انقلاب ملی» در آینده میدانستند. سخنی که لزوما قابل دفاع نیست، زیرا أولا در عرصة عمومی و گفتمانی جامعه امروز ایران بر خلاف سال 56 اساساً «گفتمان انقلابی» گفتمان مسلط و هژمون نیست. ثانیاً ممکن است در آینده حاکمیت و دولت از اعتراضات دیماه درس بگیرد و تن به اصلاحات بدهند. و به طور سرراست و ساده نمیتوان شرایط سال ۱۳۹۶ ایران را شرایط پیشاانقلابی ارزیابی کرد. چهارم اینکه رخداد دیماه یک جنبش اجتماعی جدید هم نبود.
در جنبشهای جدید اجتماعی معترضان خواستههای مشخصی دارند و در قلمرو جامعه مدنی (حوزه غیر حکومتی) فعالیت میکنند و به کل نظام سیاسی کار ندارند و به دنبال مطالبات محدود خود هستند. مثل جنبشهای زنان یا محیط زیست یا ضدجنگ در کشورهای غربی یا جنبش (مبتنی بر پیشرفت آرام) زنان در ایران که به دنبال سرنگونی کل نظام سیاسی نیستند. شعارهای ضد کل نظام سیاسی اعتراضات دیماه نشان داد که این جنبش اعتراضی از نوع جنبشهای اجتماعی جدید هم نبود.
اگر اعتراضات دیماه شورش، انقلاب، انقلاب آرام یا جنبش جدید اجتماعی نبود پس چه بود؟
به نظر نگارنده در شرایط فعلی برای تفسیر و معنا دادن به اعتراضات دیماه نمیتوانیم از چهار سنخ و واژه تحلیلی بالا استفاده کنیم ولی بر اساس توصیف خود رخداد می توانیم بگوییم این اعتراضات حرکت جمعی و اعتراضی جوانان ناامید از آینده، بخشی از طبقه متوسط فقیر، محذوفان و دیدهنشدگان بود. این تجربه اعتراضی از جهاتی شبیه اعتراضات بهار عربی در مصر بود که البته در ایران با استقبال سایر اقشار شهری همراه نشد.
تبیین اعتراضات
چه عللی باعث شکل گیری اعتراضات دیماه شد؟
به نظر میرسد به پنج علت میتوان اشاره کرد. سه علت بلندمدت و همیشه حاضر است. سه علتی که جامعه ایران را با تجمیع ناراضی مواجه کرده و زمین جامعه ایران را مستعد اشتعال و اعتراض کرده است. و دو علت هم کوتاهمدت یا علل شعلهورکننده و تمامکننده هستند. علت اول «عدم توازن در فرایند توسعه» ایران یا همان علت قدیمی و آشنای نارضایتیساز است که حد اقل ۹ دهه سابقه دارد و پس از انقلاب تشدید هم شده است. دولت در ایران با اجرای بیش از ده برنامه رشد و توسعه اقتصادی- اجتماعی به تغییرات اقتصادی گستردهای دامن زده است ولی متوازن با این تغییرات فرایندهای توسعه سیاسی را تقویت نکرده است. وضع معیشت مردم تغییر کرده، ولی ساماندهی جامعه مشارکتی، شفاف و پاسخگو و مبتنی بر حقوق برابر نیست. همچنان در ایران عدالت قضایی، سیاسی، اقتصادی، قومی و جنسیتی نهادمند نیست و أنواع تبعیضهای ناراضایتیساز موجود است. البته مشارکت و رقابت سیاسی پس از انقلاب نسبت به قبل از انقلاب پیشرفت کرده ولی همچنان با اعمال نظارت استصوابی عدالت سیاسی و با سیاسی بودن هسته ادارهکننده دستگاه قضایی، عدالت قضایی و سیاسی با مشکل روبرو است و ناراضیساز است. به بیان دیگر حتی با وقوع انقلاب مردمی و اسلامی ۱۳۵۷ این عدم توازن در فرایند توسعه درمان نشده بلکه با رشد اقتصادی ناپایدار محیط زیست و اقلیم ایران هم تخریب شده و به علل تولید ناراضایتیها افزوده است.
عامل دوم و همیشه حاضر در ایران «وضعیت کلان اقتصاد» است که نابرابریساز و ناراضیساز است. منابع اقتصادی ایران در شرایط برابری فرصتها و بر اساس قانون، رقابت عادلانه و شفافیت توزیع نمیشود. اقتصاد ایران اقتصادی حکومتی، خصولتی، رانتی-نفتی، غیر شفاف و غیر مولد است. این اقتصاد برای افرادی که به منابع رانت دسترسی موثرتری دارند سودآور و مرکانتیلیستی است و به شکاف طبقاتی دامن میزند و ناراضی خلق میکند. چپ ارتدکس و حتی انتقادی در ایران اقتصاد ایران را به خطا «نئولیبرالیستی» مینامند. با این تصویر دولت روحانی حامی نئولیبرالیسم میشود و تندروها در دولت موازی ایران ضدنئولیبرالیسم و طرفدار عدالت میشوند! اما در شرایط فعلی دولت موازی مهمترین حافظ «اقتصاد تیولدارانه مدرن ایران» است و اتفاقاً دولت موازی بزرگترین عامل نابرابریساز و ضدعدالت اجتماعی است. نئولیبرالیستی خواندن اقتصاد ایران یک آدرس غلط دادن است، گرچه پارهای از جهتگیری و سیاستهای اقتصادی دولت و کمتوجهی آن به کاهش فقر شدید و بازتوزیع عادلانهتر ثروت شایستهی نقد است.
عامل سوم و همیشه حاضر عامل سیاسی یا عامل مهندسی انتخاباتی در ایران است. نزدیک بیست سال است که مردم در انتخابات مشارکت گسترده می کنند ولی دولت موازی با تکیه بر امکانات عمومی و حاکمیت در برابر انتخاب مردم ایستادگی میکند و سعی دارد به مردم الغا کند که شما دوبار به خاتمی یا روحانی رأی دادید ولی بدانید که چیزی عوض نشده است. یا اینکه انتخابات پیش از انتخابات مهندسی میشود و شخصی مانند هاشمی رفسنجانی را که شناسنامه انقلاب و جمهوری اسلامی بود رد صلاحیت میکنند. بعنوان نمونه مردم با امید دوبار به روحانی رأی دادند تا شرایط اقتصادی کشور بهبود یابد ولی دولت موازی در حین تست موشک (گرچه همه می دانیم تقویت قدرت موشکی حق دفاعی هر کشوری است) بر روی موشک به زبان عبری دربارهی نابودی اسرائیل شعار مینویسد و در روند اجرای سیاستهای سرمایهگذاری دولت ایجاد مانع میکند. این کارشکنی مستمر در برابر انتخاب مردم در جامعه سرخورده و معترض خلق میکند. (البته دولت موازی این کارشکنیهای خود را در چارچوب ضرورت انقلابدائمی و اهداف جهانی و تمدنی انقلاب اسلامی توجیه می کند، غافل از اینکه اهداف فراملی انقلاباسلامی وقتی قابل اجرا است که کشور ایران و منابع آن در داخل کشور درست اداره شود.)
سه عامل نارضایتیساز فوق میتواند در ایران دائما ناراضی تولید کند ولی اعتراضی در سطح شهرها دیده نشود. به عبارتی دیگر سه عامل فوق زمینهساز نارضیاتیها هستند ولی وقتی دو عامل کوتاهمدت علیالخصوص عامل چهارم دخیل میشود و عامل پنجم هم به کمک میآید، کار را تمام می کند و اعتراضات در سطح ملی و جهانی دیده می شود. عامل چهارم همان فرصتی بود که مخالفان دولت روحانی برای اعتراض در مشهد و در نقطه امن جلوی حرم فراهم کردند. آنها فکر میکردند مردم مالباخته مرگ بر روحانی میگویند و شب هم صدا و سیما آن را به خوبی و خوشی پخش میکند. غافل از اینکه این اعتراض به سرعت از کنترل خارج شد و به اعتراض علیه نظام تبدیل شد (۲).
عامل پنجم هم «قدرت ارتباطی و شبکههای آنلاین ایرانیان» بود. جامعه ایران در دوره دولت روحانی از لحاظ زیرساختهای فضای آنلاین و مجازی قویتر شده است. کثیری از مردم (بیش از چهل میلیون) به موبایل هوشمند و اینترنت، شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای موبایلی (مثل تلگرام) دسترسی دارند. لذا پیام اعتراضی مردم مشهد به سرعت در فضای مجازی و به دست خود مردم بازنمایی و در شهرهای دیگر همین اعتراضات بازآفرینی شد. بنابراین عامل چهارم مثل کبریتی بود که زمینه نارضایتی مردم (بخاطر حضور همیشگی سه عامل نارضایتیساز در جامعه) را مشتعل کرد و شبکههای ارتباطی آن را به سایر شهرها کشاندند.
چرا اعتراضات دی ماه بعد از ده روز فروکش کرد؟
با اینکه پاسخ دادن به این سوال هدف این نوشته نیست، اجمالاً به چهار علت که میتواند خاموش شدن کنونی این اعتراضات را توضیح دهد اشاره کرد. اول اینکه این اعتراضات در مواردی به خشونت کشیده و پرهزینه شد (مثلا چند بانک، دادگستری، حسینیه، پایگاه بسیج و مسجد آتش زده شد). این آتشزدنها در شبکههای ماهوارهای پرمخاطب فارسیزبان و کانالهای تلگرامی خشونتپرور مثل آمدنیوز و ریاستارت در روزهای اعتراضات بزرگنمایی و تکرار شد. این جو ناامنی مردم حسابگر ایران (و حتی بخشی از خود معترضان) را وحشتزده کرد. آگاهی مردم از سرنوشت شوم ناامنیها در افغانستان، عراق، لیبی و از همه مهمتر سوریه در این ترس بیتاثیر نبود. عامل دوم اینکه اگرچه این اعتراضات بازار داغ رسانهای داشت ولی اقشار اصلی طبقه متوسط و فرودست شهری به این اعتراضات نپیوستند.
عامل سوم اینکه برخلاف تبلیغات رسانههای سرنگونیطلب، جمهوریاسلامی، علیرغم همهی ضعفها و آسیبهایش، یک حکومت پوشالی و بی قدرت نیست و حکومتی نیمه مردمی و نیمهدموکراتیک است که هم ریشه در بخشی از مردم دارد و هم از بوروکراسی امنیتی- اطلاعاتی برخوردار است. در نتیجه، حاکمیت در طول ده روز توانست اعتراضات را کنترل کند و متقابلاً چند برابر جمعیت معترضان دیماه مردم را به حمایت از جمهوری اسلامی و محکومکردن خشونت معترضان به خیابانها بکشاند. چهارم اینکه پیشران بخشی مهمی از اعتراضات دیماه فضای آنلاین بود و تجربه ده سال گذشته اعتراضات مجازی نشان میدهد که معمولاً چنین اعتراضاتی عمر کوتاهی دارند و «موجی» هستند.
درسهای اعتراضات
برای رصد و شناخت جامعه معمولاً محققان از نظریهها و نظرسنجیها استفاده میکنند. اما وقتی یک حرکت اعتراضی و جمعی در جامعه رخ میدهد گویی پنجرهای باز میشود که از طریق آن هم حاکمیت، هم دولت و هم جامعهمدنی میتوانند فعل و انفعالات جامعه را مستقیم ببینند و از آن درس بگیرند. درس اولی که از این اعتراضات میتوان گرفت این است که ایران به سرعت می تواند ناامن شود. این سخن اصولگرایان که «ایران امن است»، در مقایسه با مصر و پاکستان و کشورهای خاورمیانه سخن درستی است، ولی همین ایران امن می تواند ناامن شود. همه دیدیم که در ابتدای سال ۹۶ بیش از 70% مردم امیدوارانه در انتخابات شرکت کردند ولی شش ماه بعد، شاهد اعتراض در هشتاد شهر به همراه آتش و ناامنی بودیم. دوم اینکه تصور عمومی این بود که همه اپوزیسیون ایران مخالف جمهوری اسلامی ولی خشونتپرهیز و دموکراسیخواه اند. ولی این اعتراضات نشان داد که در میان لایههای گوناگون نخبگان و اقشار مردمی اپوزیسیون یک لایة جدی خشونتگرا وجود دارد. لایهای که میتواند پس از سه روز شبکههای من و تو ، صدای آمریکا و علیالخصوص شبکة خبری حرفهای بی بی سی را به وجد و حتی ذوقزدگی و همراهی وادارد و زبان کثیری از منتقدان جمهوری اسلامی را در محکومکردن خشونت اعتراضات بند آورد.
درس سوم اینکه اصلاحطلبان در خشونتپرهیزی راسخ اند و به همین دلیل در نقد خشونت (هم از سوی حاکمیت و هم از سوی بخشی معترضان) استواری و انسجام داشتند. در این اعتراضات با اینکه شخصیتهای محبوب اصلاحطلبان در حصر و محدودیت بودند و دولت روحانی نیز پس از پیروزی انتخابات ۱۳۹۶ از آنها فاصله گرفته بود، اکثر اصلاحطلبان در دو جهت منسجم عمل کردند. یکی اینکه بجای شورش خواندن اعتراض مردم از «حق اعتراض مردم» قاطعانه دفاع کردند و دوم اینکه در عین حال هرگونه اعمال خشونت را از سوی بخشی از معترضان یا حاکمیت محکوم کردند. به بیان دیگر اصلاحطلبان در اعتراض دیماه بجای رفتار مردمانگیزانه، مسئولانه و مردمگرایانه عمل کردند. این عمل منسجم اصلاحطلبان همچون مقاومت آنها در جنبش سبز ۱۳۸۸ و رفتار پیروزیساز آنها در انتخابات سالهای ۱۳۹۲، ۱۳۹۴ و ۱۳۹۶ مطابق موازین اصلاحطلبانه بود. در این اقدام اصلاحطلبان نقش خاتمی قابل توجه بود. در انتخابات ۹۶ دوباره روشن شد که خاتمی محبوبترین شخصیت سیاسی کشور است و در طول سال ۹۶ مثل سالهای قبل زیر کنترل و محدودیت دولت موازی بود، ولی با ظهور اعتراضات دیماه خاتمی ضمن احترام به حق اعتراض مردم خشونتهای اعتراضات را با صراحت محکوم کرد. اگر خاتمی شخصیتی مردمانگیز و عوامفریب بود میبایست برای خدشه دار نشدن محبوبیت مردمیاش از کنار محکوم کردن خشونت اعتراضات میگذشت، ولی در اقدامی مسئولانه هرگونه خشونت را محکوم کرد. درس چهارم اینکه حاکمیت، دولت، نیروی انتظامی و سپاه علیرغم پارهای از خطاها، در مجموع نسب به سال ۸۸ رفتار مدبرانهتری در قبال اعتراضات داشتند. درس پنجم اینکه در این اعتراضات ائتلاف ترامپ، نتانیاهو و بن سلمان با سازمان مجاهدین، سلطنتطلبان و سرنگونیطلبان روشنتر شد. کاخسفید لحظه به لحظه اعتراضات را در جهت سیاستهای «دموکراسی کلنگی» آمریکا در خاورمیانه دنبال میکرد.
درس ششم اینکه به رغم تبلیغات متمرکز علیه اصلاحطلبان در اعتراضات دیماه، اعتراضات نشان داد از منظر کلان بیش از راههای دیگر تغییرات، اصلاحات قابلیت تاثیر بر تغییرات را دارا است. زیرا هم در بالای هرم جامعه و هم پایین آن مشکل وجود دارد. در بالا حاکمیت قرار دارد. حاکمیت برای مهار زمینههای سهگانه نارضایتیساز هنوز کارایی لازم را نشان نداده است. از این رو با مشکل محبوبیت و مشروعیت روبرو است و بیش از 75% جامعه از وضع موجود ناراضی هستند. هیات حاکمه نیز انسجام ندارد. بخشی از مسئولان در چارچوب وظائف دولت-ملت ایران عمل میکنند و بخشی در چارچوب اهداف فراملی و جهانی انقلاب و تشیع سیاسی عمل میکنند. با اینکه سازمانهای کنترلی جمهوری اسلامی همچنان کارکرد دارند ولی اگر کارایی، مشروعیتزایی و انسجام مدیریتی حاکمیت تقویت نشود در میانمدت روی توان کنترلی و امنیتساز حاکمیت نیز اثر تضعیفکننده میگذارد. در پایین هم جامعه با مشکل روبرو است چون همانطور که اشاره شد عوامل ناراضیساز سه گانه مذکور در جامعه تاثیرگذار است. با این حال جامعه شرایط انقلابی ندارد، زیرا در جامعه گفتمان، سازماندهی و رهبری انقلابی مسلط نیست. در شرایطی که در جامعه ما از یک طرف حکومت نیازمند اصلاح برای کارایی، مشروعیت و انسجام مدیریتی بیشتر است و از طرفی در جامعه هم شرایط تکوین قدرت اجتماعی انقلاب نیست، و یکی از راههای ممکن و بهینه راه برای بهبود حکمرانی و شرایط زندگی ایرانیان و کنترل فروپاشی یا ناامنی ایران تن دادن به اصلاحات است، حتی اگر حاکمیت دست کمک به سوی اصلاحطلبان دراز نکند.
جمعبندی
بر اساس آنچه در این جستار در توضیح اعتراضات دیماه ۹۶ آمد میتوان نکات زیر را برجسته کرد:
اول اینکه تا اطلاع ثانوی جامعه ایران یک جامعة اعتراضی و جنبشی است. زیرا عوامل سهگانهی ناراضیساز همچنان موثرند و رشد زیرساخت تکنولوژیهای ارتباطی و اطلاعاتی دائما وجه اعتراضی جامعه را با دادههای درست و حتی غلط بازنمایی میکند.
دوم اینکه وقوع اعتراضاتی مانند دیماه ۹۶ امر عجیبی نیست. چون بیش از دو دهه است که جامعهشناسان، اقتصاددانان و عالمان علومسیاسی به زمینههای وقوع اعتراضات اشاره کردهاند، ولی معمولاً نسخة آنها مورد بیاعتنایی “دولت موازی” بوده است. دولت موازی همچنان متکی به اصالت دیدگاه انقلابی-جهانی-شیعی خود است.
سوم اینکه اعتراضات از نوع دیماه ۹۶ به همان شکل یا با شکلهای دیگر به همان شدت یا شدت کمتر و بیشتر میتواند در آینده دوباره تکرار شود. چون آن عوامل سهگانه و همیشگی نارضایتیساز همچنان در جامعه در عصر رسانههای اجتماعی وجود دارد. مگر اینکه حاکمیت، دولت و جامعه مدنی جامعه ایران را در مسیر توسعه پایدار، همهجانبه، درونزا و جهاننگر کمک کنند. حاکمیت برای بالا بردن کارایی، مشروعیت و انسجام خود باید بتواند به ابرچالشهای اقتصادی کشور پاسخ دهد و این فرایند بدون ایجاد گشایش نهادی در سیاست داخلی و خارجی ممکن نیست. ایرانی که سه و نیم میلیون بیکار فعال دارد حاکمیتش قادر نخواهد بود اهداف ایدئولوژیک-جهانی خود را در برابر چنین وضعی در داخل دنبال کند. اصرار بر سیاست های فراملی، ایران را با انقلاب روبرو نمی کند، بلکه زمینهساز ناامنی و فرسایش بیشتر اجتماعی میشود. دولت روحانی نیز شایسته است که به حاکمیت در جهت گشایش سیاسی با جدیت بیشتری کمک کند.
چهارم اینکه همچنان که اشاره شد در چنین وضعیتی نیروهای جامعهمدنی نیز وظیفه خطیری بهعهده دارند (در اینجا منظور از نیروهای مدنی نیروهای غیرحکومتی است وگرنه همه آنها رفتار قانونی و خشونتپرهیز ندارند). امروز برای پاسخگویی به مطالبات جامعه جنبشی ایران نیروهای جامعه مدنی سه پاسخ میدهندکه نگارنده از پاسخ سوم حمایت میکند.
-پاسخ اول پاسخ سرنگونیطلبان است. این نیرو معتقد است ما در شرایط بن بست اصلاحجویی هستیم و تا جمهوری اسلامی ساقط نشود اصلاحجویی و بهبود و توسعه ایران ممکن نیست. متشکلترین این نیرو همان سلطنتطلبان و سازمان مجاهدین خلق هستند و آمریکای ترامپ، نتانیاهوی اسرائیل و بنسلمان عربستان نیز از حامیان این سرنگونیاند. کانال آمدنیوز، شبکه من و تو و صدای آمریکا ابزارهای اصلی رسانهای این جریان هستند. به عبارت دیگر این نیرو که دههها انقلاب اسلامی را به سخره میگرفته و خطا میخوانده خودش به دنبال این است که انقلاب دیگری روی دست ملت ایران بگذارد. ولی همانطور که در این نوشته اشاره شد در شرایط فعلی ایران شرایط انقلابی ندارد. این نیرو گرچه از انجام انقلاب ناتوان است ولی میتواند ایران را ناامن کند (خواست بلند مدت نتانیاهو و بن سلمان هم چند تکه کردن ایران است).
-پاسخ دوم متعلق به طرفداران رفراندوم است.
آنها خود را اهل تغییر خشونتآمیز رژیم در ایران معرفی نمیکنند، ولی ادعا میکنند که رژیم در شرایط بن بست قرار دارد، پس باید به مردم مراجعه کنیم و با انجام رفراندوم از آنها بخواهیم راجع به نوع نظام سیاسی رأی بدهند. اشکال این نیرو آن است که نمیگوید از چه راهی که توام باخشونت و سرکوب نشود میخواهد رفراندوم نوع نظام را به حاکمیت بقبولاند. در این زمینه سخن واحدی از این نیرو شنیده نمیشود. معمولاً میگویند با مقاومت مدنی یعنی مثلا با تظاهرات، ایجاد ترافیک، نپرداختن پول قبض آبوبرق و اعتصاب در کارخانهها و إدارات میتوان حکومت را به تمکین وادار کرد. سخن این نیرو هم عملا به سخن سرنگونیطلبان نزدیک میشود، چون بدون قدرت اجتماعی ناشی از انقلاب نمیتوان حکومت را وادار به رفراندوم کرد. این نیرو اولاً توجه ندارد که جمهوری اسلامی رژیمی نیست که بنشیند تا آنها مقاومت مدنی و انقلاب کنند بلکه در واکنش به این جریان ضمن سرکوب ، نیروهای سیاسی و اجتماعی خود را وارد عمل میکند و در این چالش بعید است دموکراسی در ایران تقویت شود، ولی ایران ناامنتر میشود و توسعهی اقتصادی و سیاسی آن هم عقب میافتد و روزنههای اصلاحهم بستهتر میشود. ثانیاً شرایط مدنی اصلاح ساختاری و رفراندوم نیازمند دو پیششرط است: اول شرایطی فراهم شود که در حوزه عمومی و علیالخصوص در صدا و سیما بتوان دربارهی معایب نظام سیاسی بحث کرد و به اجماع رسید. دوم بین بین نیروهای جامعه مدنی و حکومت اجماعی برای برگزاری رفراندوم شکل بگیرد. از طریق تجمع خیابانی و در شرایط مخالفت حکومت با رفراندوم نمیتوان برای تغییر ساختار رفراندوم انجام داد. به نظر میرسد تمهید مدنی چنین مقدماتی در ایران امروز ممکن نیست.
-راه حل سوم همان التزام به راه اصلاحی است(در اینجا بحث من راجع به اصلاحات است نه اینکه نیروی اصلاحات گل بی عیب و نقص اند). اتفاقاً در همین نوشته نشان دادم شرایط کلان جامعه ایران برای اصلاحات مناسبتر است. در اینجا اصلاحات به دو معنای مرتبط به کار میرود. یکی اصلاحطلبی به معنای جریان سیاسی موسوم به جبهه اصلاحات در برابر جبهه اصولگرایان که در بیست سال گذشته در جامعه سیاسی ایران با فراز و نشیب ایفای نقش کرده اند. دیگری اصلاحطلبی به معنای عام کلمه: احیا و توسعة همه جانبه و درونزا و پایدار ایران. در پنج سال گذشته اصلاحطلبان روحانی را هم حمایت و هم نقد کردهاند. عبور از روحانی به بهانة این اعتراضات ضربهای مهلک هم به اصلاحطلبان و هم به کشور میزند. مشکلات اصلاحطلبان با عبور از روحانی حل نمیشود. معضل ضعف سازماندهی موثر در شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان (شعسا)، عدم گشایش در حاکمیت نسبت به اصلاحات و احیانا کم توجهی از شکاف اصلی در جامعه از جمله مشکلات اصلی اصلاحطلبان است که عبور از روحانی کمکی که به حل آنها نمیکند. به نظر می رسد صفآرایی اصلی کشور اصلاحطلب/اصول گرا و یا مدرنیست/ سنتی و یا غنی/ فقیر و یا مرکزگرایان/ پیرامونیان و یا اصلاحطلب/ برانداز نیست. صف بندی اصلی میان نیروهای عقلگرا، اجماعگرا، شفافگرا و تعاملگرا با کشورهای دنیا در برابر انسدادباوران، مخالف شفافیت و تقابلگرایان در سیاست داخلی و خارجی است. در این دوگانه، دولت روحانی و اصلاحطلبان و بخشی از نیروهای جامعه مدنی همه در یک جبههاند. عبور از روحانی سخنی نسنجیده ولی به ظاهر زیبا در بخشی از فضای آنلاین و مورد علاقه دولت موازی است. اصلاحطلبان (و خاتمی) از سال ۹۲ معمار ائتلاف نیروهای اصلاحجو و توسعهگرا و تعاملگرا و امیدوار به گشایش بودهاند و شایسته است بدون شرمندگی از براندازان و رفراندومطلبان به راه خود ادامه بدهند تا حاکمیت و دولت و جامعه مدنی به تدریج به اصلاحات و تغییرات مورد نیاز جامعه پاسخ دهند. نکات مذکور به این معنا نیست که در پاسخ به اعتراضات دیماه اصلاحات خودش به اصلاحات نیاز ندارد. حتماً نیاز دارد. سخن این است که راه درمان مشکلات جامعة اعتراضی و جنبشی ایران همچنان التزام به اصلاحطلبی است. برای نمونه محمدرضا جلائیپور در نوشتهی «شانزده اصلاح در «اصلاحات ۲»: «اصلاحطلبی اصلاحشده» (https://t.me/jalaeipour/3141) به پارهای از ضعفهای اصلاحجویان پرداخته است که رفع آنها میتواند در دستور کار نیروهای اصلاحطلب قرار بگیرد.
پینوشتها
۱-سید محمود نجات حسینی، جامعهشناس، مضامین شعارهای گوناگون این اعتراضات را در کانال خود دستهبندی کرده است (@smnejatihosseini). او در تحلیل خود ذکر کرده که: «یک نگاه اولیه به شعارهای ابرازی معترضان در ناآرامیهای دی ۹۶ تهران و شهرستان به خوبی نشان میدهد که این شعارها در چند سویه سیاستهای مختلف حکومتی و دولتی را نشانه رفته اند : سیاستهای اقتصادی حکومتی، سیاستهای فرهنگی حکومت، سیاست داخلی حکومت، سیاست خارجی حکومت.» او برای هر کدام از این سیاستهای مزبور که مورد مخالفت و اعتراض مردم در ناآرامیهای خیابانی در تهران و شهرستان قرار گرفته و از سوی تظاهرکنندگان تکرار شده، شاهد مثالی بدین شرح آورده است: «ملت گدایی می کند ،آقا خدایی می کند »(اعتراض به سیاست اقتصادی)؛ «فلسطینو رها کن، فکری به حال ما کن »(اعتراض به سیاست خارجی)، «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران » (ابراز سیاست منافع ملی و نفی ایدئولوژی انقلابی/حکومتی )، «مملکت که شاه نداره، حساب و کتاب نداره» (اعتراض به سیاستهای داخلی و اقتصادی)، «استقلال،آزادی، جمهوری ایرانی» (ابراز سیاست هویتی/ فرهنگی/ ملی و مخالفت با سیاست فرهنگی/ انقلابی/ حکومتی)،«آخوندا، حیا کنین، مملکتو رها کنین» (مخالفت با سیاست فرهنگی/ انقلابی/ حکومتی ).
۲- مشابه همین اقدام نسنجیده را دولت موازی در انتخابات ۸۸ انجام داد. در روز انتخابات درحالی که هنوز یک ربع از پایان رایگیری نگذشته نبود (برخلاف انتظار و روال همیشگی) رسانههای وابسته به دولتموازی پیروزی احمدینژاد را در برابر موسوی با بیستوچهار میلیون رأی اعلام کردند. این نتیجه زود هنگام مردم ایران را از یک طرف در شوک فرو برد و به اعتراض میلیونی «رأی من کو» دامن زد و از طرف دیگر اصولگرایان و هستة اصلی قدرت هم پشت نتیجة اعلامی ایستادند که به تداوم یک سالة جنبش سبز دامن زد.