ایران در چشمانداز کوتاهمدت
دربارهٔ یک سال آینده دو ارزیابی قطبی و سفید و سیاه در حوزه عمومی قابل شناسایی است. اول، ارزیابی حاکمیت و اصولگرایان تندرو است که معتقدند روزهای سخت ایران در حال اتمام است. ارزیابی دوم مربوط به سرنگونیطلبان است که ایران را در معرض شورشهای غیرقابلکنترل و آبستن بیگبنگ و تغییرات بنیادین غیرقابل پیشبینی میبینند. هدف این نوشته بررسی این ارزیابیها است.
ارزیابی نگارنده برآمده از پاسخ به دو پرسش اصلی است:
۱- جامعه چه معضلات یا بحرانهای اصلیای دارد؟
۲- نیروهای دارای عاملیت تاثیرگذار در جامعه چه نسبتی با این بحرانها دارند؟
جامعهٔ ایران «با معضلات چندگانهٔ همزمان» روبرو است. حداقل به شش معضل اصلی میتوان اشاره کرد:
اول، معضل «معیشت» بیش از نیمی از شهروندان. دهکهای بهرهمند در التهاب این هستند که چگونه ارزش ثروت خود را حفاظت کنند و هر روز شاهد بیارزش شدن پول ملیاند. کافی است به التهابات بازار ارز، طلا، مسکن، زمین و بورس نگاه کنیم. بخش بزرگتری از جامعه هم برای امرار معاش روزانه به تنگنا افتاده است. سه دهک محرومتر وضعیت بدتری پیدا کرده اند (به نمودار «سیسال رشد و نابرابری اقتصاد ایران» از امیر کرمانی در کانال نگارنده مراجعه کنید).
دوم، معضل نگرانی از آثار کرونا برای سلامتی شهروندان است. متاسفانه یک «وحشت جمعی و خاموش» خصوصا در میان میانسالان در جامعه در حال شکلگیری است و چند میلیون شهروند هم در اثر شیوع کرونا بیکار شدهاند. با نزدیک شدن پاییز و وضعیت فعلی حکمرانی در مبارزه با کرونا بعید است مبتلایان و مرگ کرونا افزایش نیابد و تا تولید و توزیع فراگیر واکسن و داروی کرونا هم شاید بیش از یکسال طول بکشد.
سوم، معضل تداوم «توهین سیاسی» از بالا به شهروندان است. این توهین را در انتخابات مجلس یازدهم دیدیم. میزان مشارکت مردم تهران حدود بیست درصد بود و نشان داد حاکمیت به گشایش سیاسی فکر نمیکند و نگرانیها و توهمات دیگری دارد.
چهارم، معضل تکرار «ناامنی»های داخلی و خارجی است. از جمله آتشسوزیها، انفجارها، حمله به تاسیسات نطنز و نگرانی مسافران هواپیمای ماهان در آسمان لبنان و سوریه.
پنجم، معضل تداوم تخریب شدید محیط زیست ایران است و در برابر فرسایش جبرانناپذیر آن نیروی موثر کنترلکنندهای وجود ندارد. فعالان محیط زیست هم با سیلی نهادهای امنیتی روبرو بوده و تعدادی از آنها هنوز در زنداناند.
معضل ششم (به نظرم مهمتر از همهٔ معضلات قبلی) این است که حاکمیت (مهمترین نهادی که میتواند از تبدیل «معضلات جامعه» به «وضعیت بحرانی غیرقابل کنترل» جلوگیری کند) ظاهرا ارادهای برای حل معضلات پیشگفته ندارد.
در برابر این جامعه و شرایط بحرانی به نظر من سه نیروی دارای عاملیت تاثیرگذار در کوتاهمدت وجود دارد. به ترتیب اهمیت: نیروی حاکمیت، نیروی پاپولیستها و نیروی اصلاحطلبان و میانهروها. باید ببینیم این سه نیرو چگونه میخواهند با توجه به بحرانهای کشور جامعه را از این وضعیت عبور دهند؟ روشن است هر نیرویی که «برنامه» و از آن مهمتر «توان اجرا» داشته باشد در یک سال آینده موثرتر است.
حاکمیت در ایران هم دولت (وزارتخانهها) و نهادهای انتخابی و هم جامعهٔ مدنی را در کنترل خود گرفته است. طبقه متوسط فرهنگی و بخش بزرگی از اقشار فرودست و فرادست در ایران حاکمیت ایران را نامقبول، ناکارآمد و رانتی میداند و معتقد است سیاستهای کلان این حاکمیت در بعد داخلی و خارجی پرهزینه و روند توسعه درونزا و بروننگر ایران را آهسته کرده است. با اینهمه، حاکمیت بهخاطر امکانات و سازمان بروکراتیکی که در اختیار دارد مهمترین نیروی موثر برای عبور جامعه از وضعیت بحرانی کنونی است. خود حاکمیت این تصویر انتقادی از خود را قبول ندارد و معتقد است در یک سال آینده ایران از گردنهٔ ترامپ و تحریمهای حداکثری او خواهد گذشت. حاکمیت سعی میکند بحران اقتصادی و بحران ناشی از کرونا را با هر مصیبتی که شده در چهار ماه آینده مدیریت کند و حاکمیت را یکپارچه و مقتدرتر سازد. میگوید قوهقضاییه و قوهمقننه را یکپارچه کردیم و با گرفتن قوه اجراییه در انتخابات۱۴۰۰ این فرآیند را به پایان میبریم. البته، از اکنون روشن نیست حاکمیت میخواهد رییسجمهوری۱۴۰۰ را بدون انتخاباتی پرشور به دست تیپی مثل رییسی بدهد یا با یک انتخابات پرشور، رییسجمهوری را به دست تکنوکراتی پخته و کاربلد و دارای پایگاه اجتماعی بدهد.
به نظر میرسد حاکمیت از توسعهستیزی بین سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۰ کمی دور شده و به دنبال توسعهٔ آمرانه، ولو کند، است (هنوز به توسعه سبک چینی و اقتضائات آن نزدیک نشده، ولی ممکن است پس از انتخابات۱۴۰۰ نزدیکتر شود).
به هر تقدیر، بعضی از این معضلات ششگانه در جامعه ایران در یک سال آینده ممکن است به «بحران» تبدیل شود: مثل بحران معیشت و بحران کرونا. با این همه میتوان حدس زد، ایران سختترین شرایط را گذرانده و در صورت پیروزی بایدن در انتخابات آمریکا در چهار ماه آینده از شدت بحران «معیشتی» و «کرونایی» ایران به تدریج کاسته خواهد شد.
ممکن است گفته شود ارزیابی فوق تهدیدات نظامی اخیر علیه حاکمیت ایران نادیده گرفته است. میتوان گفت ضربه به تاسیسات نطنز از سری اقدامات دو سالهٔ اسرائیل علیه مواضع طرفداران ایران در سوریه و نقاط دیگر است و در چهار ماه آینده ممکن است اینجا و آنجا ادامه پیدا کند، ولی بعید است در چهار ماه آینده حاکمیت ایران دست به واکنش رادیکال با پیامدهای نامعلوم برای بقای خود و ایران بزند.
اگر این خویشتنداری حاکمیت در نزد هوادارانش سوالاتی پیش بیاورد، حاکمیت تحمل میکند و برای توجیه آن از ابزار ایدئولوژیک مذهبی استفاده و صداوسیما هم کاملا همراهی میکند. بعدا در زمان مناسب حاکمیت فرصت دارد پاسخ حملات اسرائیل را از طریق حاملان نیابتی بدهد و برای حاکمیت مهم نیست این پاسخ به تاخیر بیفتد. البته این حرکتهای ایذایی در سوریه و ایران محتمل است موجب بازبینی میزان سودمندی راهبرد فعلی سیاست خارجی (که خارج از وزارت خارجه دنبال میشود) نیز بشود. این بازبینی احتمالی میتواند فرصت جدیدی برای همین حاکمیت و رییسجمهور بعدی ایران (چه فردی مثل رییسی و چه یک تکنوکرات اقتصادی) بسازد. حتی این تغییرات در دیپلماسی را بهصورت نانوشته و اعلام نشده در شش ماه گذشته در منطقه میتوانیم ببینیم. یکی از مشکلات تحلیلگران پندارگرا و عجول این است که به ابعاد تو در توی حاکمیت ایران توجه ندارند. اگر حاکمیت از پیچ ترامپ در چهار ماه آینده عبور کند، به هوادران تندرو اش روحیه میدهد. اگر حاکمیت با اقدامات نسنجیدهاش دست به واکنش عجیب بزند (که قاعدتا نمیزند) آنگاه ایران ناامن میشود و حتی در این شرایط هم شبکهٔ هواداران حاکمیت (از جمله بسیج محلات و روستاها به فرماندهی سپاه) در سراسر کشور تعیینکننده خواهند بود. در چنین شرایطی قاعدتا طبقه متوسط (که ماشین، خانه و اخیرا سهام بورس بهنامش هست و مریض کرونایی هم دارد) هم سکوت میکند. حتی اگر در سال جاری «شورش بیقراران» اتفاق بیفتد، مالا باز این بسیج و سپاه خواهند بود که در این صحنهها تعیینکننده هستند، نه سرنگونیطلبان.
بهیاد داشته باشید حاکمیت ایران اعتراضات مردمی ۹۶ و ۹۸ را بدون نیاز به فرماندهی مستقیم سپاه مدیریت کرد. این سپاه از نزدیک در ده سال گذشته شاهد یازده میلیون جابجایی جمعیت و ششصد هزار کشته در سوریه بوده است و کسی هم نتوانسته است به داد مردم بیچارهٔ سوریه برسد.
نیروی پاپولیستها
جامعه ایران با انواعی از بحرانها روبهروست و در هر جا میتوانیم حضور «شهروند ناکام و بیقرار» را با چشم مستقیم ببینیم. چنین جامعهای شخصیتها و نیروهای مردمانگیز و پاپولیست را به وسوسه میاندازد تا در همدردی با مردم، شعارهای جذاب (ولی غیر عملی) بدهند. فرض کنید در ماههای آینده تعداد فوتیهای کرونا زیاد شود، وضعیت شاخصهای اقتصادی مثل تورم و بیکاری از این هم بدتر شود یا بورس با شصت میلیون ذینفع سقوط کند، آنگاه زمینه برای افزایش تاثیر و فعالیت دو نیروی پاپولیست فراهمتر میشود.
یکی از آنها جریان احمدینژاد است که دو سال است دارد شعار میدهد. اول لاریجانیها را هدف قرار داد. بعد به دولت روحانی گفت چرا نمیروی؟ برو! اخیرا هم به مردم میگوید من از اول دوستدار شجریان، اصفهانی، داریوش و هنر والا و کوچهبازاری بودم و به پادشاه عربستان نامه مینویسد.ولی احمدینژاد برای استفاده از وضعیت بحرانی جامعه ایران دو مشکل دارد. یکی با دیوار بتونی حاکمیت روبرو است و هواداران تندروی حاکمیت او را جریان انحرافی میدانند. و دیگری بیاعتمادی طبقه متوسط فرهنگی به او است. طبقه متوسط فرهنگی احمدینژاد را یکی از مسئولان بیتدبیری در هزینهکرد هفتصد میلیارد درآمد نفتی میداند، او را نماد تخریب بوروکراسی و سیاست خارجی ایران و کسی میداند که با شعارهای گزاف دست ایران را به زیر ساتور قطعنامههای شورای امنیت برد و سپاه را بیش از پیش وارد امور اقتصادی ایران کرد. نیروی پاپولیست دوم بعضی از نیروهای خارج از کشور هستند که در شوراهای خودخواندهٔ «گذار» و از راه دور به مردم وعده میدهند که اگر «رژیم عوض شود» همهٔ مشکلات حل میشود! فکر میکنند که رژیم «کفش» هست که بشود با چهارتا نمایش تلویزیونی آن را عوض کرد.
همهٔ امید این مردمانگیزان به شورش شهروندان عاصی در ایران و حمایت خارجی از آنها هست. به نظر میرسد هر چه به پایان دوره ترامپ نزدیک میشویم بوقوکرنای این نیروی مردمانگیز هم کم میشود. چهبسا تلویزیونهای ماهوارهای آنها با کمبود بودجه هم روبهرو شوند! چون دولتهای خارجی برای مدت طولانی شاید خرج گزاف نکنند.
نیروی اصلاحطلبان و میانهروها
چنانکه اشاره شد، مهمترین نیروی تاثیرگذار در یک سال آینده خود حاکمیت است و بنا به سه دلیل اصلاحجویان در یک سال آینده نیروی تاثیرگذاری نخواهند بود. اول اینکه، حاکمیت در بیست سال گذشته با تقویت «دولت موازی» در برابر «دولت منتخب» نگذاشت که «انتخاب مردم» در انتخابات اثرگذار باشد. طبق نظرسنجیها هم مردم هم نسبت به حاکمیت و هم نسبت به اصوگرایان بیاعتمادند (و این بیاعتمادی را در انتخابات مجلس یازدهم با عدم مشارکت خود نشان دادند) و هم نفوذ اصلاحطلبان در افکار عمومی کم شده است. دوم اینکه، شرط تحقق اصلاحات در کشور این است که حاکمیت به «اصلاحات دائمی» از طرق قانونی گردن بنهد و تا کنون نداده است و در تبلیغات از شعار «انقلاب دائمی» دفاع کرده است. سوم اینکه، اصلاحطلبان پس از اعتراضات دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ تاکنون در بازسازی گفتمانی و تشکیلاتی خود موفق نبودهاند. لذا اصلاحطلبان در یک سال آینده قاعدتا نیروی چندان تاثیرگذاری نخواهند شد.
البته در اینجا لازم است به دو نکته اشاره شود:
اول اینکه بازسازی گفتمانی اصلاحجویان به سوی تاکید همزمان بر «دموکراسی و عدالت» (و مخالفت با انواع تبعیضهای سیاسی، اقتصادی، مذهبی و جنسیتی) ممکن است آثار مثبتی بر عرصه سیاست و اقشار ضعیف داشته باشد که هنوز به دقت میزان تاثیر آن روشن نیست. دوم اینکه در انتخابات ۱۴۰۰ با توجه به وضعیت بحرانی جامعه (و با توجه به عدم مشارکت مردم تهران در انتخابات مجلس یازدهم) ممکن است حاکمیت از یک انتخابات «مقداری گشوده» حمایت کند و در چنین حالتی اصلاحطلبان ممکن است از طریق انتخاب یک کاندیدای تکنوکرات و ضد فساد بر فرایند سیاسی ایران اثر مثبت بگذارند.
چشمانداز میان مدت:
پیشبینی دقیق آینده هر جامعهای از جمله جامعه ایران ممکن نیست. ما تنها میتوانیم براساس شواهد و قرائن موجود حدسهایی واقعنگرانه بزنیم. گفتیم برخلاف ارزیابی سرنگونیطلبان جامعه ایران در یک سال آینده بعید است با بحرانهای «غیرقابل کنترل» روبهرو شود. اما اگرچه حاکمیت قادر است بحرانهای یکساله را مهار کند ولی قادر نیست با تداوم سیاست «اقتدارگرایانه» خود جامعه ایران را در مسیر توسعه پایدار، همهجانبه و عادلانه (به مقصد حل معضلات و بحرانهای جامعه) قرار دهد. قبلا تجربهٔ حاکمیت یکدست دوره احمدینژاد را دیدهایم. احتمالا دولت انقلابی این حاکمیت در سال آینده مثل همین مجلس انقلابی یازدهم خواهد شد! دیدیم این مجلس در همین زمان کوتاه دو پست و مسئولیت مهم را به دو فرد «نامربوط» (به لحاظ تخصص و پیشینهٔ خدمتی) سپرد و درحالیکه شعار فساد میداد، تاکنون حوالههای قیر، که مجلس دهم بخاطر فسادخیز بودنش از بودجه حذف کرده بود، را احیا کرد! اگر حاکمیت همچنان در تغییر سیاستهای داخلی و خارجی مقاومت کند در میانمدت چه میشود؟ با توجه به رخدادهای نامنتظره به دقت نمیدانیم چه میشود. تنها میتوان حدس زد در میانمدت نیروهای جامعه مدنی به تدریج حاکمیت را در محاصره مدنی قرار میدهند.
در شرایط پیشرو نیروهای جامعه مدنی ایران سه ویژگی دارند:
اول اینکه این نیروها چند لایه هستند. از یک طرف ما با گروههای بزرگ اجتماعی ناراضی روبرو هستیم که همه موبایل بهدست هستند و از اخبار بیخبر نیستند. دوم اینکه در این جامعه مدنی مطالباتی و ناراضی پویشهای مبتنی بر پیشروی آرام در میان معلمان، کارگران، زنان و در شبکههای اجتماعی شکل گرفته است. سوم اینکه چون ایران تجربه پیامدهای انقلاب ۵۷، هزینههای جنگ تحمیلی و تجربه نگرانکننده سوری شدن کشورهای عربی را دارد، لذا حتیالامکان اکثر ساکنان شهرها از راههای تغییر پرهزینه و خشونتآمیز دوری میکنند.
بااینهمه، بیتوجهی حاکمیت به لزوم اصلاحات مستمر زمینهساز این میشود که حکومت فرادینی و دموکراتیک و عادلانه (در برابر حکومت ایدئولوژیک اقتدارگرای انتخاباتی) جذابیت پیدا کند و به تدریج در جامعه «قدرت بی قدرتان» تقویت شود. ما قبلا در ایران «قدرت بیقدرتان» را در انتخابات ۷۶، ۸۸، ۹۲ و ۹۶ دیده بودیم. و اخیرا برخلاف انتظار همه و در شرایط رکود کرونایی اعتراض یازده میلیونتوییتی را به حکم اعدام سه جوان دستگیر شده در اعتراضات آبان۹۸ را دیدیم. اگر در برابر اصلاح امور مقاومت شود، جامعه دست از اعتراض مستمر و آرام خود بر نمیدارد و نارضایتیها افزایش مییابد و تغییرات پیشبینیناپذیر میشود. نمیتوانیم مسیر رخدادهای جامعه را از قبل به دقت پیشبینی کرد. در واقع جامعه ایران به یک «توافق سیاسی» نوشته یا نانوشته میان حاکمیت و نیروهای جامعه مدنی مبنی اصلاح ساختاریِ سیاستهای داخلی و خارجی نیاز دارد. حاکمیتی که تن به اصلاحات دائمی ندهد نباید انتظار داشته باشد در محاصره مدنی شهروندانش قرار نگیرد. و دائم باید نیروهای امنیتیاش در شرایط آماده باش باشد و در این فضای آماده باش دیگر فرصتی برای حرکت جامعه به سوی توسعه فراهم نمیشود.