اصلاحجویی نستوه و دموکراتیک و انتخابات اسفند 1398
حمیدرضا جلاییپور عضو شورای مرکزی حزب اتحاد همچنان از گفتمان اصلاحطلبی دفاع میکند و فراتر از آن، راه نجات کشور را پذیرش اصلاحات میداند.
📌او معتقد است ما حداقل دو نوع اصلاحطلبی داریم، یکی همین اصلاحطلبانی که از خلل و فرج موجود استفاده میکنند و بهعنوان اعضای حلقه سوم و چهارم اصلاحطلبان در انتخابات شرکت میکنند و صندلیهایی را کسب میکنند و دیگری اصلاحطلبانی که هدفشان از حضور در صحنه سیاست فقط کسب صندلی نیست بلکه به پیشبرد دموکراسی در جامعه فکر میکنند و ناگزیر ممکن است بهجای صندلی سروکارشان به زندان هم بیفتد! با این اوصاف، وضعیت رخوتناک سیاسی نشان میدهد روز به روز اعتماد مردم به جناحهای سیاسی موجود کاهش پیدا کرده است. در این میانه پرسش اینجاست که چه کسانی در بیاعتمادی مردم نقش دارند و مشکلات معیشت مردم را چه کسانی باید رفع و رجوع کنند و جناحهای سیاسی و مجلس که بخش بزرگی از آن اصلاحطلبان است چه کار ویژهای انجام دادهاند.
📌بخشهایی از مصاحبه احمد غلامی سردبیر روزنامه شرق با حمیدرضا جلائیپور را در زیر می خوانید:
امروزه در حکمرانی و سیاست هم اقلیت مهمه و هم اکثریت. در یک جامعه دموکراتیک نیرویی که در انتخابات شکست میخوره خودش یک پایه سیاست و حکمرانی است. چون این نیرو پس از شکست میره تو مجلس، یا تو احزاب و یا تو سایر نهادهای مدنی و نقش «ناقد» دولت حاکم را بازی میکنه و چه بسا این اقلیت شکست خورده بتونه در انتخابات بعدی پیروز بشه و به اکثریت تبدیل بشه. به بیان دیگه دموکراسی یک راهی که شما از طریق اون از تعارضات جامعه (مثل تعارض اقلیت و اکثریت) استفاده مثبت در اداره جامعه میکنید.
حالا در ایران ما یک «مشکل غامض» داریم که داره کهنه و بدتر میشه. و اون اینه که بلوک و هسته قدرتی که پس از انقلاب در سیاست رسمی ایران شکل گرفته به رعایت «کامل» قواعد دموکراتیک در رقابت میان اقلیت و اکثریت اعتقادی نداره ولی دوست داره «بنام اکثریت و بنام مردم و دموکراسی» حکومت کنه (و اسمشم میذاره دموکراسی دینی). به بیان دیگه اون بلوک قدرت خودش عملا یک «اقلیت» هست و بین ده تا پانزده درصد در بین مردم پایگاه داره ولی سعی میکنه خودش رو با انجام «انتخابات کنترل شده» و «تکرار حضور خیابانی» (و غیر قابل شمارش مردم) بخشی از مردم را بعنوان نماینده همه مردم جا بیاندازه. لذا در برابر بلوک قدرت در ایران بطور واقعی یک اقلیت شکست خورده در انتخابات نیست بلکه یک اکثریتی است که به درستی در حکومت و سیاست رسمی ایران نمایندگی نمیشه و همین نیرو هست که جامعه ایران را در برابر حکومتش به یک جامعه مطالباتی و جنبشی تبدیل کرده است.
📌این مشکل کهنه باعث شده ایران در توسعه همهجانبه و پایدار درجا بزنه و به اهداف سند چشم انداز بیست ساله نرسه. ولی بلوک حاکم (و در اصل در اقلیت) برای ایران بدون توجه به ارزیابی انتقادی از اینکه چرا ایران در بیستسال گذشته به اهداف سند چشمانداز نرسیده، سند پنجاه ساله برای رسیدن ایران به تمدن جهانی با قرائت خاص شیعی ارائه میده. به بیان دیگر در عمل یک اقلیت در ایران بنام اکثریت حکمرانی میکنه و در شرایطی که کشور معدل رشد اقتصادیاش دو درصد بوده و در یک رکود مستمر تورمی به سر میبرد بنام جهان سخن میگوید. اتفاقا این نوع سیاست ورزی از دموکراسی دور میشه و استفاده از نام «دموکراسی دینی» به اثرگذاری مثبت دین در تقویت اخلاقی جامعه لطمه میزنه و سیاست ایران را عملا به «سیاست نیمه دموکراتیک» و یا حتی به سیاست مبتنی بر «اقتدارگرایی دموکراتیک» نزدیک میکنه.
متاسفانه ما در ایران با نظام سیاسی دو لایه روبرو هستیم. در تعیین وضعیت یک لایه با یک چهارم قدرت رای اکثریت موثر است و در لایه دوم و لایه زیرین و اصلی سهچهارم قدرت هست که «اقلیت» بنام اکثریت حکومت میکند. در بیست سال گذشته چالشهای انتخاباتی فقط برای لایه بیرونی قدرت (هیئت دولت و مجلس) بوده و تازه هر وقت نتایج انتخابات باب میل اقلیت مسلط نبوده کارشکنی شده است. شما دیدید برجام تا امضا شد هنوز جوهرش خشک نشده بود آزمایش موشکی (با نوشتن شعار نابودی اسرائیل با خط عبری بر روی آن) و آنهم با تبلیغات انجام شد و عدهای راه افتادن سفارت عربستان آتش زدند. برجام امضا شد و بعد گفتند ما با آمریکائیها کار اقتصادی نمیکنیم. سیاست خارجی آمریکاستیز که سیاست خارجی منتخبان مردم نبود.
سوال سوم، غلامی: آقای دکتر، نمیخواهم مته به خشخاش بگذارم، اما واقعا شما همه مشکلات را به مفهوم کلی به نهادههای رسمی کشور نسبت میدهید. بعد از گذشت نزديك به دو دهه از دولت اصلاحات الان دیگر اینگونه قضاوت نزد مردم مقبولیت ندارد. اگر تصمیمات نابهنگامی گرفته شده کسانی که در برابر آن تصمیمات حتی سکوت کردهاند یا با مصلحتاندیشی سخن گفتهاند به یک اندازه پاسخگو هستند. لطفا تصویری دقیق از وضعیت کنونی بدهید، تصویری هم از موقعیت اصولگرایان و اصلاحطلبان در سیاست. از اشتباهات استراتژیکشان بگویید. انتظار دارم از اشتباهات محوری دولت آقای هاشمی تا روحانی بگویید البته بدون برونفکنی؟
جلائیپور: درست میفرمایید پدیدههای سیاسی-اجتماعی (در اینجا وضع کنونی کشور) پدیدههای تک علتی نیستند. ولی علتی که در بالا اشاره کردم، یک علت اساسی برای توضیح نقاط ضعف کنونی است. نمیشود از کنار این علت گذشت و تحلیل سیاسی کرد. مردم و همون اکثریت که در بیستسال گذشته رای دادند از کجا ضدروحیه دریافت کردند. وقتی لایه اصلی قدرت در برابر رای مردم مقاومت کرد و نگذاشت مردم احساس موفقیت از رایی که دادند بکنند. حالا میفرمایید مردم این نظر و ارزیابی من را قبول نمیکنند. ولی این باعث نمیشود که ما در ارزیابی وضع موجود به علتهای اصلی اشاره نکنیم و بگوییم انشالله گربه بود. این دولایگی در نظام سیاسی یک وضعیت خود تخریب کنندگی را بوجود آورده و کشور از حیث توسعه درجا میزند و این عارضه باید درمان شود. و یک تحلیلگر صادق نباید چون مردم دوست ندارند بشنوند موضوع را لاپوشانی کند.
اما نقد به گذشته، من از دهه اول شروع میکنم. البته این نقد من ممکنه از زمانپریشی یک مقدار رنج ببره ولی نقد من معطوف به عبرتگیری برای آینده است. اول اینکه در دهه اول اشغال سفارت آمریکا از سوی دانشجویان خط امام برای دو الی سه روز قابل تحمل بود و نگهداری دیپلماتهای یک کشور برای بیش از یک سال یک ضربه اساسی و جبرانناپذیر به منافع ملی بود. دوم اینکه تداوم جنگ پس از آزادسازی خرمشهر قابل دفاع نبود. خطای سوم بازنگری قانون اساسی در سال۶۸ با عجله و به نفع حاکمیت برابر قانون و پاسخگویی نظام سیاسی نبود. در دوره آقای هاشمی وارد کردن سپاه و وزارت اطلاعات به امور اقتصادی خطای بزرگی بود، اینکه آقای هاشمی تمرکز را بر توسعه اقتصادی دادند و سپهر فرهنگ و سیاست داخلی و خارجی را در حاشیه قرار دادند و کار به میکونوس رسید یک خطای بزرگ بود. در دوره خاتمی در مجموع کارنامه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور خوب بود، اما شخص خاتمی سازماندهی سیاسی را دستکم گرفت و اینکه نیروهای حامی خاتمی در سال ۸۴ با چند کاندیدا وارد مبارزات انتخاباتی شدند و انتخابات به احمدینژاد واگذار کردند، این خطا بود. در دوره روحانی دو خطای عمده رخ داد اول اینکه او به «برجام یک» اکتفا کرد و در برابر خطی که سفارت عربستان را آتش میزد عقب نشست. خطای دوم روحانی این بود در دور دوم انتخابش با پایگاه بیستوچهار میلیون رایش قطع ارتباط کرد و بجای اینکه به معاون اولش برای هدایت اقتصادی قدرت بدهد از افراد معمولی چون جناب نوبخت استفاده کرد. به بیان دیگر روحانی به سرمایهاجتماعی انتخاباتیاش پشتکرد و ظریف اینکه این کار روحانی به چشم دولت موازی نیامد.
قصه اصولگرایان که قصه دیگری است. ما تقریبا بیست سال است که بطور واقعی اصولگرا نداریم اصولگرا یعنی نیروی ارزشی و نیروی متکی به مردم نه نیروی آویزان به حکومت. اصول گرایان در بیست سال گذشته منقاد دولت موازی بودند و در سال ۹۶ هم لایه اصلی حکومت برایشان «جمنا» را درست کرد. الان سالها است که شخصیتهای برجسته و ریشهدار اصولگرایی مثل جناب ناطق نوری خانهنشین هستند. و اصولگرایان دنبال زندگیشون هستند و روی سیاست ایران به نفع مردم اثر ندارند. هشت سال دنبال احمدینژاد بودند تا او ایران را به شورای امنیت برد و دست ایران را برد زیر ساتور بند هفت. بحران انتخابات ۸۸ را ایستادند و تماشا کردند تا احمدی نژاد مردم را خسوخاشاک بنامد. مردم در سال ۹۲ کشور را از شرایط امنیتی دوره احمدینژاد بیرون آوردند و اصولگرایان مهمترین کارشان این بود که برجام را به سخره گرفتند و برای حمله کنندگان به سفارت انگلیس کف زدند. الان اصولگرایان یک نیرویی هستند که از لایه اصلی قدرت در نظام سیاسی سود میبرند و تقریبا کاری به ارزشهای انقلاب (خصوصا به ارزش آزادی) و وضعیت توسعه کشور ندارند، الان هم متاسفانه از خروج از برجام حمایت میکنند.
سوال چهارم، غلامی:گر بپذیریم که اصلاحطلبان طیفهای متفاوتی هستند که گروهی از آنها در قدرتاند و گروهی دیگر بیرون از قدرت، ميتوانيم بگوييم عدهای با قدرت نسبت سببی دارند.با این اوصاف دیدگاه اصلاحطلبان در مواجهه با انتخابات آتی اینگونه است: آنان که در قدرتاند، توصیه به شرکت در انتخابات و مشارکت حداکثری میکنند، برخی که بَر قدرتاند و تعدادشان اندک است عدم مشارکت را مطرح میکنند و باز در این میان کسانی همچون سعيد حجاریان مشارکت مشروط را پیشنهاد میدهند و باز در این طیف بهزاد نبوی حامی ایده مشارکت حداکثری در انتخابات است. به نظر شما این آشوب دیدگاهها از کجا نشئت گرفته است و از آن چه بیرون خواهد آمد؟ تاریخ سیاسی اصلاحطلبان نشان داده در بزنگاهها به مصلحتاندیشی روی آوردهاند. شاید همین مصلحتاندیشی اصلاحطلبان را به این وضعیت رخوتناک دچار کرده است. به نظر شما مرز مصلحتاندیشی و پافشاری بر اصول کجا است؟
جلائیپور: در پاسخ به سوالتان سه نکته خدمتتان عرض میکنم. اول اینکه تقسیم بندی شما درباره اصلاحطلبان دقیق نیست. مثلا جناب بهزاد نبوی اصلاحطلب راسخی است که در قدرت نبوده و نیست اما مردم را به شرکت فعال در انتخابات اسفند ۱۳۹۸ دعوت میکند.
دوم اینکه در میان اصلاحجویان در ایران که نیرویی بزرگتر از نیروی اصلاحطلبان هست و در میان نیروهای سیاسی جبهه اصلاحات «آشوب» نیست بلکه تفاوت در تحلیل از شرایط است. بر این اساس یعنی بر اساس تحلیل متفاوت از شرایط الان در میان اصلاحجویان سه گرایش هست. یک گرایش کسانی هستند که مشکلات کشور را ساختاری میدانند، تداوم نظارت استصوابی را راهگشا نمیدانند و شرکت بی قید و شرط را در انتخابات با نظارت حداکثری به صلاح نمیدانند. و میگویند نباید شرکت ما در انتخابات باعث تشویق اعمال کنندگان نظارت استصوابی حداکثری باشد. ما باید طرف مطالبات اصلی مردم را بگیریم. به بیان دیگر این گرایش به مطالبات جمعیت بیش از هفتاد در صد مردم ناراضی کار دارد. گرایش دوم گرایشی است که نگران وحشیگری ترامپ و گروهبی برای تمامیت و امنیت کشور هستند و به همین خاطر مثل دوره اصلاحات به سیاست داخلی و خارجی ایران نقد وارد نمیکنند و بیشتر حاکمیت را به پیروی از دیپلماسی مبتنی بر منفع ملی و مبتنی بر مذاکره برای حل بحرانها دعوت میکنند. آنها قوای نظامی کشور را در خدمت دیپلماسی میخواهند نه دیپلماسی را در خدمت قوای نظامی. گرایش سوم یک گرایش نستوه مثل همین بهزاد نبوی است که لزوما در برابر گرایش یک و دو نیست. این گرایش اهل ناامیدی نیست دنبال این هست که با «ابتکار عمل و پشتکار » و با کمک جامعه مدنی و دولت در کشور ایجاد وضعیت کنند و برای مهمترین مسائل کشور فعال باشند: یکیش مساله سیاست خارجی است، یکیش مسائل عدالت اجتماعی و قتصادی است، یکیش انتخابات ۹۸ است یا مسائل دیگر. بنابراین برخلاف نظر شما ما اینجا با «آشوب» روبرو نیستیم بلکه با تفاوت تحلیل روبرو هستیم.
سوم اینکه اما فرمودید کار خردمندانه اصلاحات در ماههای در پیش رو چیست؟ دو اقدام خردمندانه است. یکی اینکه فرصت انتخابات اسفند ۹۸ را باید جدی گرفت. انتخابات در ایران «بهار سیاسی» است. نهاد انتخابات محصول مشارکت و پیروزی مردم ایران در انقلاب اسلامی است. اگر تندروها میتوانستند نهاد انتخابات را محو کنند این کار را میکردند. لذا در ماههای پیش رو باید به این «نهاد» و این «بهار» توجه کرد و مسائل و راهحلها را با مردم در میان گذاشت. دوره انتخابات دوره زنده شدن حوزه عمومی است. دوم اینکه کار خردمندانه این است که اصلاحطلبان با توجه به نحوه مهندسی انتخابات از سوی تندروها از یک طرف و نارضایتی مردم از نهادهای عمومی از طرف دیگر باید باهم بحث کنند و بطور «اجماعی» درباره نحوه ورود به انتخابات تصمیم بگیرند. کار جمعی و اجماعی و به روز درباره انتخابات اسفند ۹۸ یک کار خردمندانه است و از الان نمیشود پیشبینی کرد باید رصد کرد.
سوال پنجم، غلامی:فکر میکنید امکان بازگشت سرمایههای اجتماعی وجود دارد؟ مهمتر از همه اگر بخواهید تصویری از جامعه کنونی بدهید، با چه مفاهیم و استعارههای ميتوان جامعه را تصویر کرد. راهبرد برونرفت از وضعیت کنونی که امر سیاسی به ندرت در آن اتفاق میافتد چیست؟
جلائیپور: در تحلیل وضع موجود جامعه ایران من با کاربرد این واژهها و مفاهیم تحلیلی مخالفم: اینکه جامعه ایران «در حال فروپاشی» است؛ اینکه جامعه ایران در وضع «عجیب قریب و استثنایی» به سر میبرد؛ اینکه نظامی سیاسی لب بومه و «پوشالی» است. در حالی که ایران مثل بقیه جوامع مدرن با چالشهایی روبرو است. من به سه تا از آنها اشاره میکنم. یکی چالش سیاست خارجی است یا اینکه ایران در برابر فشار تحریم همه جانبه ترامپ و گروهبی قرار گرفته است. به نظر من اگر سیاست خارجی دوره خاتمی ادامه پیدا میکرد ما به اینجا نمیرسیدیم. رویکرد اینکه قطعنامههای سازمان ملل کاغذ پاره است و رویکرد تبلیغاتی محو کشورها و خروج رذیلانه و یک طرفه ترامپ از برجام ما را به اینجا رسانده است. برای عبور از بحران راه حل مساله تاسی به دیپلماسی مبتنی بر منافع ملی از طریق مذاکره است. مشکل دوم تداوم وضعیت رکود-تورمی در معیشت مردم است. علت بنیادی این وضع این است که اقتصاد سیاسی ایران مرکانتیلیستی، حکومتی، خصولتی، غیر شفاف و غیرمالیاتی است. محیط کسبوکار رانتی و راه مراوده اقتصادی با جهان محدود است. مشکل سوم کشور دو پارهگی نظام سیاسی است که خود خنثی کننده است. بخش انتصابی حاکمیت همچنان در برابر ویژگیهای حکمرانی خوب مقاومت میکند. در برابر اصلاحات و انتخاب مردم مقاومت میکند؛ زیر بار شفافیت در موسسات بزرگ اقتصادی و خصولتی نمیرود؛ نهادهای نظامی در سیاست خارجی و در اقتصاد و در فرهنگ دخالت میکنند؛ صداوسیما وسیلهای در خدمت عرصه عمومی نقد و بررسی خیر عمومی نیست، و بوقی است در خدمت اقلیت. این سه مشکل باعث شده توسعه جامعه ایران کند شود و حل مطالبات مردم روالمند نشود و ما با یک «جامعه مطالباتی و جنبشی» روبرو شویم.
سوال ششم، غلامی: برای اینکه در بحث جای ابهامی باقی نماند روی دو پاسخ اخیر شما کمی بیشتر تامل میکنم. تردیدی وجود ندارد که بهزاد نبوی اصلاحطلب راسخی است و سر پافشاری بر اصول خود هزینههای بسیاری پرداخته است. اما اینکه بگویم ایشان در قدرت نبوده و نیست به لحاظ تاریخی صحیح نیست. اگر در قدرت بودن را صرفا در دولت بودن بگیریم که البته منظور من این نیست، بهزاد نبوی وزیر صنایع سنگین دولت میرحسین موسوی بوده است، پس ایشان زمان در قدرت بودهاند و وزارت یکی از پستهای ایشان بوده… اگر بگوییم الان در قدرت نیستند، این حرف هم درست نیست. بله ایشان الان هیچ سمت دولتی و رسمی ندارد اما حامی گفتمان اصلاحطلبیاند، جناحی که هم گفتماناش در قدرت است، و هم تاثیر بسیاری در قدرت دارد. همانگونه که صرفا بر قدرت بودن امتیازی محسوب نمیشود و بسیارند کسانی که بر قدرتاند تا به قدرت برسند. از جمله اپوزیسیون خارج از ایران. در قدرت بودن نیز مذموم نیست. شما به آشوب نگاهی منفی دارید. اما ما میتوانیم با تحلیل نظرات و دیدگاههای سیاسیون در منظومه آشوب به عمق تغییراتی که در جامعه و سیاست رخ داده پی ببریم. خودِ شما هم با استفاده از استعاره «اصلاحجویان» در این منظومه مداخله میکنید. این اصلاحجویان که بزرگتر از اصلاحطلبان هستند چه فرقی با اصلاحطلبان دارند؟ این تفاوت کَمی است یا کیفی، ظاهری است یا مفهومی؟ شما معتقدید اصلاحجویان حول سه محور تعریف میشوند: انتقاد به نظارت استصوابی، دیوانهبازیهای ترامپ و جریان داخلی مقابل آن که به دیپلماسی باور ندارد. این موارد جای بحث دارد که از حوصله این گفتوگو خارج است. میگویید گرایش سوم یک گرایش «نستوه» است. منظورتان از «نستوه» و بهکارگیری این صفت در یک عمل سیاسی چیست؟ آيا منظورتان یادآوری پایبندی به اصول است و استفاده از توان آدمهایی چون خاتمی، حجاریان، نبوی، تاجزاده و دیگراني که هنوز پایگاهی در میان مردم دارند؟ به نظر شما آیا مردم باز به اصلاحجویان اعتماد خواهند کرد. شما میگویید جامعه ایران عجیب و غیب و استثنایی نیست و در اینجا هم به مسایلی اشاره میکنید که باز ارجاع بیرونی دارد. واقعا چه کسانی در بیاعتمادي مردم نقش دارند، نقش دولتها و جناحهای سیاسی در این میان چقدر است؟ مشکلات معیشت مردم را چه کسانی باید رفع و رجوع کنند و جناحهای سیاسی به چه میزان مطالبات مردم را هم در حرف و هم در عمل جدی میگیرند و مجلس که بخش بزرگی از آن اصلاحطلبان است چه کار ویژهای انجام داده است؟
جلائیپور: در صحنه سیاسی پیدا کردن مقصر کار سختی نیست. افراد و نهادهایی که بیشتر قدرت دارند بیشتر مسول و مقصرند. بعنوان نمونه مردم به رئیسجمهور رای میدهند، او به دنبال توافق برجام میرود بعد هنوز جوهرش خشک نشده سفارت یک کشور خارجی آتشزده میشود. و بجای انجام برجام اقتصادی برجام یک (خصوصا با اقدام نابخردانه خروج یک طرفه ترامپ از برجام) هم به دستانداز میافتد. یا مردم به نمایندگان مجلس رای میدهند ولی مجلس در جریان خطیرترین امور کشور (که این روزها سیاست خارجی باشد) نیست و مصوبات مجلس با سد شورای نگهبان روبرو میشود. یا مردم به اعضای شورای شهر رای میدهند ولی این شورا توانایی ندارد برای خیابانهای شهر نامگذاری کنند. اینجا روشن است مسولیت با کسانی است که دو سوم قدرت را در دست دارند.
ممکن است شما سوال کنید، حالا که کار پیش نمیرود پس چرا اصلاحطلبان (مثل بهزاد نبوی) مردم را دوباره به شرکت در انتخابات دعوت میکنند؟ دو پاسخ دارد. یکی اینکه کشور در وضعیت ویژه و منطقه حساس خاورمیانه هست. اگر مردم در انتخابات شرکت نکنند و روی همین یک چهارم قدرت انتخابی هم اثر نگذارند وضع بدتر میشود. اگر مردم سال ۷۶ در انتخابات شرکت نمیکردند معلوم نبود بعد از یازده سپتامبر بوش پسر چه غلطی علیه ایران میکرد. اگر مردم به روحانی رای نمیدادند و روحانی از فرصت اوباما و توافق برجام استفاده نمیکرد الان همچنان دست ایران زیر ساتور بند هفت شوری امنیت (با حضور فرد نامتعادلی مثل ترامپ) بود. اگر مردم به شورای پنجم رای نمیدادند شهرفروشی دوره قالیباف ادامه مییافت و فساد عیسی شریفیها تداوم مییافت. دلیل دیگر اینکه همچنان برای تغییر امور کشور راهی که هم خشونتپرهیز باشد و هم ممکن باشد مثل انتخابات نیست.
بعد شما به «اصلاحطلبی نستوه» اشاره کردید. ما حداقل دو نوع اصلاحطلبی داریم. یکی همین اصلاحطلبانی هستند که از خلل و فرج موجود استفاده میکنند و باتوجه به تیغ آخته شورای نگهبان بعنوان اعضای حلقه سوم و چهارم اصلاحطلبان در انتخابات شرکت میکنند. اینها اصلاحطلبانی هستند که صندلیهایی را کسب میکنند. البته صندلیهایی که از سوی دولت موازی از قدرت و اثربخشی آنها کاسته شده است.(که گفتم حضور این افراد بهتر از حضور تندروها در این صندلیها است). اما ما اصلاحطلبانی داریم که هدف اینها فقط کسب صندلی نیست هدف آنها پیشبرد سازوکار دموکراسی در شرایط تسلط دولت موازی بر مقدرات کشور است. من به اینها میگویم اصلاحجویان نستوه و دموکراتیک. اینها ممکن است بجای صندلی سالها سروکارشان به زندان بیفتد.
باز برای اینکه شما به اهمیت کار اصلاحجویان نستوه پیببرید لازم است به این سوال پاسخ دهیم که علل اصلی که اصلاحات خوب پیش نمیرود و مردم راضی نمیشوند چیست؟ در اینجا دو علت ساختاری هست. یکی همانکه گفتم. نظام سیاسی دوپاره است در راه تغییر و اصلاح امور بخش انتصابی در برابر بخش انتخابی مقاومت میکند. دوم اصلاحات در نظامهایی خوب پیشمیرود که سران کشور با اصلاحات همراه باشند. اگر سران کشور با اصلاحات همراهی نکنند اصلاحات موفق نمیشود. مثلا در دهه چهل شاه با اصلاحات ارضی همراه بود و تاحدودی این تغییرات انجام شد. ولی پس از جنگ مقامات اصلی نظام با اصلاحات اقتصادی و سیاسی همراهی نکردند و نمیکنند و حتی نامی از ضرورت اصلاحات نمیبرند. لذا اصلاحات خوب جلو نمیرود. حالا ببینید اصلاحجویی نستوه این است که به دو مانع مذکور توجه دارد ولی برخلاف تحولطلبان برای تغییر اوضاع دنبال انقلاب و تغییر رژیم نمیرود. بلکه اولا همچنان چراغ فعالیت مدنی و دموکراتیک و خشونت پرهیز را در جامعه مدنی زنده نگه میدارد ثانیا از فرصتهای انتخاباتی استفاد میکند که تندروها همه ارکان نهادهای انتخاباتی را تسخیر نکنند و ثالثا اصلاحجویان مدافع مطالبات اقشار اجتماعی بی صدا در جامعه هستند و با ایستادگی مدنی امیدوارند نظامسیاسی روزی به این مانع تراشی پایان دهد.
بنابراین باتوجه به آنچه که اشاره شد. به یک تعبیر میتوان گفت صحنه سیاسی کشور چالشی بین دو نیروی محوری است. یکی نیروی تندرو که با پشوانه دولت موازی به دنبال «انقلاب دائمی» است و یکی هم همین نیروی اصلاحجویی است، نیرویی که در کشور چه در دولت و چه در جامعه مدنی از «اصلاحات دائمی» دفاع میکند. و بزنگاه بحث هم این است که تندروها حرفشان این است که اصلاحات بی اصلاحات! و ابایی هم ندارند که نیروهای اصلاحجو تحول طلب شوند ولی اصلاحجویان میگویند ما به راه انقلاب دیگری نمیرویم و بدون کرنش در برابر تندروها همچنان بر راه تغییر خشونتپرهیزانه و اصلاحی اصرار داریم، اگرچه این مسیر در دورهای که ایران با بحران ترامپ روبرو است از لحاظ سیاسی زیاد رونق نداشته باشد ولی راه نجات کشور همچنان پیشبرد و پذیرش اصلاحات است.