استمرار انقلاب؟

پاسخ‌های حمیدرضا جلائی‌پور به پرسش‌های صدا (شمارهٔ ۹۶، ۱۶ بهمن ۱۴۰۰) در سالگرد انقلاب ۵۷

۱- تعریف و تبیین شما از موثرترین نیروها در بروز انقلاب چیست؟ آیا از همان ابتدا، نیروهای رادیکال و مخالف مدرنیسم موتور محرکه انقلاب بودند و به همین جهت هم بود که ملی‌گرایان و لیبرال‌ها خیلی زود از صحنه کنار رفتند؟

در جریان انقلاب اسلامی نیروهای متکثری حضور داشتند از نیروهای اسلامی، ملی، مارکسیستی، هواداران سازمان‌های چریکی تا قوم‌گرا‌ها. اما مهمترین نیرو که توانست مردم تحقیرشده از سوی رژیم پهلوی را بسیج کند و یک قدرت تاثیرگذار اجتماعی علیه قدرت سیاسی حکومت شاه فراهم کند، نیروهای‌ اسلامی بودند. در پیش از انقلاب نیروهای اسلامی «هسته»‌ بسیج‌گر انقلاب را با رهبری امام خمینی تشکیل دادند و چنان قدرت اجتماعی ایجاد کردند که قدرت سیاسی شاه دیگر توان مقاومت در برابر آن را نداشت و شکست خورد. من در فصل دوم کتاب جامعه‌شناسی سیاسی ایران به دقت این بسیج انقلابی را از ابتدا تا پیروزی توضیح داد‌ه‌ام – مجال تکرار آن نیست.

البته نیروهای اسلامی یکدست نبودند و حداقل سه نوع بودند. مهمترین و پیشروترین بخش آنان، نواندیشان دینی یا شاگردان بازرگان، شریعتی و طالقانی بودند. سپس متاثر از این جریان روحانیان انقلابی شاگرد امام بودند مثل آیه‌الله منتظری، شهید مطهری، بهشتی، رفسنجانی و دیگران. در آن هسته بسیج گر انقلاب این لایه پیشرو و انقلابی فعال و تعیین‌کننده بودند و از سال‌‌ها قبل از انقلاب فعال بودند. ولی در بین نیروهای اسلامی نیروی سنتی مذهبی (اعم از حوزوی، مسجدی و هیئتی) هم بودند و به تدریج این نیرو در سال ۵۶ حامی امام خمینی و هسته‌ بسیج‌گر انقلاب شدند. در بین اسلام‌گراها نیروی تند بنیادگراها هم بود که قبل از اینکه ضد رژیم شاه باشند ضد مظاهر مدرنیته بودند خصوصا ضد نوگراهای دینی بودند. ولی سهمی در مدیریت بسیج انقلابی نداشتند. مثلا در جریان انقلاب اکثر جوانان مسلمان انقلابی آیه‌الله مصباح را نمی‌شناختند. 

پس از پیروزی انقلاب و در جریان چالش‌های شکل‌گیری نظام سیاسی جدید (که «جمهوری دموکراتیک» – پیشنهاد بازرگان – باشد یا «جمهوری خلق‌ها» – پیشنهاد مارکسیست‌ها – باشد یا «جمهوری اسلامی» – پیشنهاد امام خمینی – باشد) بین نیروهای انقلاب و خصوصا سازمان‌های چریکی انقلاب درگیری‌های خونین رخ داد- خصوصا درگیری‌های مسلحانه مجاهدین خلق، حزب کومله و دموکرات کردستان در برابر نیروهای هوادار امام. در جریان دو سال چالش و درگیری در میان نیروهای انقلاب تغییراتی رخ داد. از درون هسته بسیج‌گر انقلاب روحانیان مبارز و نیروهای اسلامی هوادار امام و دانشجویان مسلمان انقلابی جریان قدرتمند خط امام را تشکیل دادند و پس از فراز و نشیب زیاد گزینه «جمهوری اسلامی» در برابر گزینه‌های دیگر تشکیل شد. و به تدریج نیروهای چریکی، بعد ملی و بعد مارکسیتی از عرصه شکل‌دهی حکومت حذف و حتی سرکوب شدند. سپس جنگ هشت‌ساله رخ داد و در جریان جنگ، موقعیت روحانیان مبارز در سازمان حکومت تثبیت شد و جریان نهضت‌آزادی و ملی-مذهبی که بخشی از نیروهای انقلابی نواندیش جریان انقلاب بودند نیز طرد و حذف شدند. توجه داشته باشید تا پایان جنگ جریان اسلامی بنیادگرا مثل جریان مصباح باز در حاشیه بودند. این جریان به تدریج پس از وفات امام و خصوصا در دو دهه اخیر در برابر جریان اصلاحات دست به مبارزه زدند و اینک بعنوان جریان مقاومت و جوان انقلابی حتی تاب تحمل شاگردان اصلی امام مثل هاشمی‌رفسنجانی‌ را هم ندارند و او را تهدید به استخر فرح کردند. 

پس توجه داشته باشیم در چهار دهه گذشته در میان نیروهای اسلامی ابتدا نیروهای اسلامی نواندیش تعیین کننده بودند و در پانزده سال گذشته نیروهای بنیادگرا و تندرو دست بالا را بدست گرفتند. این نیرو فعالان ملی و مارکسیستی را مطرود و غیر خودی می‌دانند. این نیرو حتی نیروهای اصلاح‌طلب را که متاثر از نواندیشی دینی هستند را از حکومت جارو کردند و در شرایط فعلی نیروی اسلامی سنتی و اصول‌گرایان میانه‌رو را هم تحمل نمی‌کند و به علی مطهری و علی لاریجانی هم رحم نمی‌کنند. تقریبا این نیروی تندرو توانسته محتوای جمهوری اسلامی را به مدل یک امارت اسلامی شیعه نزدیک کند. 

۲- به نظر شما، چه دلایلی باعث شد تا یکصد سال پس از مشروطه که رهبری آن را روشنفکران و روحانیونی همسو با تحولات جدید برعهده داشتند در انقلاب اسلامی، رهبری در دست روحانیت سنتی-رادیکال قرار گرفت و ملی‌گرایان و روشنفکران از آن تبعیت کردند؟

پس از انقلاب مشروطه بین گروه‌های انقلابی خشونت، درگیری و ترور رخ داد و روحانیان توسط مکلاها حذف شدند. بعد هم در ایران قحطی، اپیدمی و اشغال ایران توسط دول بیگانه رخ داد و بستری شد که مشروطه‌خواهی و حکومت قانون ضعیف شود و کودتای رضاخانی پیروز شود.لذا پس از پیروزی انقلاب ۵۷ روحانیان سیاسی نمی‌خواستند تجربه شکست روحانیان مشروطه اتفاق بیفتد و از همان ابتدا دنبال تثبیت قدرت روحانیت در نظام جدید و در جمهوری اسلامی بودند. چند رخداد هم به نهادینه شدن اقتدار روحانیان سیاسی کمک کرد. یکی این‌که سازمان مجاهدین خلق و گروه‌های مسلح‌ جدایی‌طلب دست به نبرد مسلحانه علیه جمهوری زدند و نظامی‌گری انقلابی را در ایران تقویت کردند و بعد جنگ هشت‌ساله عراق-ایران رخ داد و روحانیت سیاسی همه جانبه در برابر نیروهای رقیب از نیروی سپاه و بسیج دفاع کردند. این نیروی مردمی هم از ایران در برابر تجاوز صدام دفاع می‌کرد و هم از روحانیان سیاسی حاکم بر جمهوری اسلامی. لذا این نیرو قدرتمند شد و دیگر پروای حکومت قانون و دموکراسی را هم نداشت-و بطور مطلق وجه ضد استبدادی انقلاب ۵۷ را بایگانی کرد.

۳- نقش و سهم دو دولت اول که در اختیار ملی‌گرایان و ملی-مذهبی‌ها بود (بازرگان و بنی‌صدر) در تقویت گفتمان انقلابی‌گری و رادیکالیسم چه می‌دانید؟ آیا دولت‌های میانه‌روتر بعدی (هاشمی، خاتمی و روحانی) هم، ناخواسته همین کارکرد را ایفا کردند؟

قصه دولت بازرگان با دولت بنی‌صدر متفاوت است. اولا درگیری مسلحانه مجاهدین خلق که دولت بازرگان را قبای امپریالیسم‌دوخته می‌دانستند، زمینه را برای قدرت‌گیری روحانیان سیاسی و سپاه و بسیج فراهم کرد و بازرگان زود استعفا داد. ثانیا بنی‌صدر گول به اصطلاح پانصد هزار میلیشیای مجاهدین خلق را خورد و در یک ائتلاف نانوشته با مجاهدین رودرروی رهبری انقلاب ایستاد. به بیان دیگر او بدین سان روبروی مردم ایستاد و شکست خورد. اما قصه دولت‌های بعدی متفاوت است. این مقدار از توسعه و تغییرات (در معنای اقتصادی و سیاسی آن) که در ایران داریم مرهون مدیریت بوروکرات‌ها و نوگرایان دولت‌بازرگان، میرحسین، هاشمی رفسنجانی، خاتمی و روحانی (که موسس برجام بود) هست. دولت تندروی احمدی‌نژاد با هشتصد میلیارد در آمد ارزی ایران را بسوی تحریم‌های ایران‌سوز شورای امنیت برد و ایران را در چاهی انداخت که هنوز پس از یک دهه تلاش ایران از آن بیرون نیامده است. اگر این جریان نوگرا و نوساز در ایران نبود سرنوشت ایران به سرعت به سطح توسعه‌یافتگی افغانستان نزدیک می‌شد-هنوز هم خطر افغانستانی شدن ایران از ما رفع نشده است. الان هم ضامن بقا و تداوم جامعه ایران همین نیروهای جامعه مدنی آن هستند و نیروی تندرو در حاکمیت بیشتر فرصت توسعه را از ایران می‌گیرد و برای مردم رجز می‌خواند. فعلا این نیروی تندرو مشغول انتقال منابع عمومی و دولتی به منابع خصولتی، بنیادها و نهادها است. مثلا این روزها برای تصاحب صنعت‌خودرو و واردات کالاهای اساسی و انبوه و حتی اقتصاد برنج خیز برداشته‌اند. 

۴- پس از دوم‌خرداد، به‌تدریج شاهد شکل‌گیری نیروهایی تحت عنوان “انقلابی” (در برابر اصلاح‌طلبان و میانه‌روها) هستیم که از سطوح بالای قدرت هم، مدام تبیین و تقویت می‌شود. به نظر شما، چرا یک نظام سیاسی بعد از چهار دهه همچنان بر طبل انقلاب می‌کوبد؟ آیا ما با یک “انقلابی‌گری مستمر” مواجه هستیم؟ چرا و چگونه؟

در بالا توضیح دادم. انقلاب ۵۷ مثل بقیه انقلاب‌ها با عارضه «انقلاب دائمی» روبرو بود و هست. وقتی انقلاب‌ها پیروز می‌شود و نظام جدید (مثل جمهوری اسلامی) تاسیس می‌شود، نیروهایی که در جریان انقلاب فعال بودند به دو دسته تقسیم می‌شوند. یک دسته می‌گویند انقلاب پیروز شده و نظام جدید شکل گرفته لذا انقلابی دیروز دیگر نباید به روش‌های قهرآمیز و آتش به اختیار عمل کند. انقلابی دیروز باید به شهروند جمهوری اسلامی تبدیل شود و مطالبات خود را به شیوه خشونت‌پرهیز و قانونی پیگیری کند. به عبارت دیگر پس از پیروزی انقلاب برای ساختن جامعه در ذیل حکومت ج‌.ا ما به اصلاحات دائمی از طریق مشارکت سیاسی و انتخاباتی نیاز داریم چون دیگر با نظام نامشروع شاه روبرو نیستیم بلکه با نظام مشروع جمهوری اسلامی روبرو هستیم. 

اما بعد از انقلاب بخشی از نیروها می‌گویند با تاسیس جمهوری اسلامی ما نباید روش‌های قهرآمیز و انقلابی را کنار بگذاریم و ما به «انقلاب دائمی» نیاز داریم و دائم باید در برابر مخالفان داخلی و خارجی انقلاب آماده عمل و آتش به اختیار باشیم. در چهل سال گذشته خیلی از نیروهای نواندیش، ملی، چپ و دگراندیش اهل ستیز مسلحانه با جمهوری اسلامی نبودند و نیستند ولی نیروهای طرفدار انقلاب دائمی و آتش به اختیار عرصه را به نام انقلاب برای دگراندیشان تنگ کرده‌اند. البته هم اکنون محصول کار این جریان انقلاب دائمی را پس از چهل سال می‌بینیم: در ایران شکاف بین مردم و نظام سیاسی زیاد شده؛ جامعه ایران به یک جامعه مطالباتی و جنبشی تبدیل شده و مدتی است جامعه دارد به طرف «جامعه شورشی» حرکت می‌کند؛ چهل سالگی انقلاب شصت در صد جمعیت کشور با مشکلات فقر دست‌پنجه نرم می‌کنند؛ حراست‌ها و گزینش‌ها شایسته‌گرایی را در بوروکراسی ایران ضعیف کرده و بوروکراسی ایران با خطر «فرونشست از درون» روبرو است؛ نقش روسیه و چین در تعیین مقدرات کشور زیاد شده، روسیه در صادرات گاز ایران اخلال می‌کند و چین نفت ما را سی در صد ارزان‌تر می‌خرد! همین جریان انقلاب دائمی نگذاشت که ایران برابر سند چشم انداز بیست ساله قدرت اقتصادی اول منطقه باشد و بجای آن امارات قدرت اول اقتصادی خاورمیانه شده و با گردن کلف از دیدار رئیس جمهور اسرائیل به کشورش استقبال می‌کند. الان مجالش نیست ولی راه درمان جریان “انقلاب دائمی” تقویت جریان “اصلاح‌ دائمی” است، نه اینکه به امید گشایش به انتظار خیزش “ابر‌‌شورش” بنشینیم- ساختن ایران بسیار زحمت دارد. این که بنشینیم ببینیم کی «تق» اوضاع در می‌آید راه اصلاح نیست.

حمیدرضا جلائی پور وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *