دولت توانا

در شرایط فعلی که ایران در معرض فقیرشدن، خشکیدگی، مهاجرت نخبگان و مردم بیافق قرار دارد، راه حل و راه درمان کوتاه مدت ندارد و به خط مشیهای بلندمدت نیاز دارد. در شرایط فعلی حداقل سه خط مشی برای نجات ایران مطرح است.
یکی خط مشی «هسته قدرت» است که از مشی حکومت یکدست و مقاومت ایران در برابر جهان آمریکایی دفاع میکند. و معتقد است نباید نگران مردم ناراضی و خشکیدگی ایران بود بلکه باید با قدرت در برابر مردم ناراضی از گردنه دشمنی آمریکا-اسرائیل عبور کرد تا به تمدن شیعه جهانی رسید.
خط مشی دوم دفاع از اصلاحساختاری در نظام سیاسی است. پیروان این خط مشی معتقدند تا در حکومت مقامات اصلیاش پاسخگو نباشند و بصورت دورهای تغییر نکنند؛ تا نظامیان دخالتشان را در عرصه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قطع نکنند؛ تا صدا و سیما رسانه همه مردم نباشد؛ تا انتخابات غیر استصوابی نباشد و تا قوه قضائیه از نفوذ بازجوها خارج نشود، معضلات جامعه ایران در مسیر درمان قرار نمیگیرد.
خط مشی سوم تحولطلبی با استعانت از «ابرجنبش» است. در این مشی گفته میشود جمهوری اسلامی اصلاحناپذیر است و زیر بار اصلاح نمیرود و با ادامه وضع فعلی ایران فرسوده و فرسودهتر میشود. و راه نجات کشور تجمیع اعتراضات مردم (وقوع ابرجنبش) است تا با قدرت اجتماعی ناشی از جنبش انقلابی مردم، تغییرات ساختاری به نظام سیاسی تحمیل شود.
نویسنده در این نوشته راه نجات کشور را در سه خط مشی فوق نمیداند و در این نوشته هم درباره آن بحث نمیکند (۱). بلکه در این نوشته برای نجات ایران از خط مشی «دولت و جامعه مدنی توانا» بطور همزمان دفاع میکند.
منظور از «دولت و جامعه مدنی توانا» چیست؟ قبل از توضیح دولت و جامعه مدنی توانا بعنوان خط مشی نجات ایران، لازم است به دو پیشفرض این خط مشی اشاره کنم. اول اینکه معضلات جامعه چنان ریشهای است که درمان آن فقط از سوی دولت یا جامعه مدنی یا مردم میسر نیست. بلکه اگر برای درمان معضلات انبوه جامعه ایران به همکاری همزمان دولت و جامعه مدنی نیاز است تا مردم در میان مدت نسبت به بهبود آینده کشور افق پیدا کنند و در راه توسعه ایران قدم بردارند.
پیش فرض دوم اینکه برای تقویت دولت و جامعه مدنی توانا لازم نیست ابتدا «رژیم عوض شود» تا بعد برای توانایی دولت و جامعه مدنی گام برداشت. زیرا اولا جمهوری اسلامی یک رژیم پوشالی نیست که راحت بتوان آن را مثل کفش عوض کرد و ثانیا اوضاع خاورمیانه چنان لغزنده و شکننده است که فرایند تغییر رژیم (حتی اگر ممکن باشد) ایران را با بیدولتی روبرو میکند و تمامیت ارضی ایران به مخاطره میافتد (این ضربه به تمامیت ارضی ایران خواست «راست افراطی جهانی و منطقهای» است).
بنابراین، هر اصلاحی در ایران مانند تعمیر کشتی در میان امواج متلاطم دریا است و در حین حرکت باید دولت را تعمیر کرد و نمیتوان در وسط دریا در آرزوی تغییر دولت و کشتی بود.
منظور از «دولت توانا» دولتی است که دغدغه افزایش ظرفیت و کارایی خود را در سراسر سرزمین دارد؛ افزایش ظرفیت دولت بدون بوروکراسی شفاف و مبتنی بر شایستهگزینی میسر نیست. (در شرایط فعلی در دولت رئیسی با بکارگیری مدیران «زیر متوسط» بوروکراسی ایران ضربات مهلکتری دریافت میکند. مدیران فعلی حتی فارغالتحصیلان نخبه دانشگاه امام صادق و افراد صاحبصلاحیت سپاه هم نیستند. مهمترین امتیاز این «مدیران زیر متوسط» این است که اقدامات تبلیغاتی هسته قدرت را تایید میکنند-به بیان دیگر توانایی آنها بیشتر «مالهکشی» سیاستهای هسته اصلی قدرت است.)
دولت توانا از دستگاه دیپلماسی و بانک مرکزی متخصص برخوردار است. دستگاه دیپلماسی که بتواند منافع ملی ایران را با تشخیص درست از توازن قوا (بین ایران و سایر کشورها) هدایت کند، بانک مرکزی که ابزار چاپ اسکناس و تامین کسر بودجه نظام سیاسی نباشد. دولت توانا دولتی است که زیربناهای لازم را برای تقویت امنیت، پوشاک، غذا، مسکن، بهداشت و درمان و آموزش همه شهروندان را فراهم میکند.
لذا دولت توانا دولت سرکوبگر منتقدین نظام نیست، بلکه دولتی چالاک، کارا و پاسخگو است. ایران کنونی که با معضلات چندگانه روبرو است به دولت توانا و با ظرفیت نیاز دارد و اتفاقا دولت سربکوبگر جامعه را به «ما و آنها» تقسیم میکند و وضع را در میان مدت بدتر میکند و اتفاقات دو دهه گذشته تداوم مییابد. در دو دهه گذشته برابر سند چشم انداز قرار بود توسعه ایران به مرحله «بلوغ» برسد ولی اینک حتی توسعه قبلی ایران دارد به وضعیت «شکننده» نزدیک میشود-یعنی ایران دارد فقیر و خشکیده و نخبهگریز میشود.
منظور از جامعه مدنی توانا یعنی بر تعداد شهروندان آگاه، ماهر و اخلاقی افزوده شود. در جامعه اصناف، سمنها، انجمنهای علمی، گروههای خودیاری در زمینههای مختلف، محافل اجتماعی، ورکشاپها، شبکههای اجتماعی و فعالیتهای داوطلبانه و نوعدوستانه تقویت شود. جامعه مدنی توانا یعنی نیروهای طالب تغییرش «دولتستیز» نباشند و به دنبال اصلاح، پاسخگویی و ظرفیتسازی دولت باشند.
جامعه مدنی توانا یعنی نیروهای طالب تغییرش منتظر این نباشند که کی دولت از درون فرو بپاشد. مگر تجربه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ظهور پوتینیسم پیش چشم ما نیست. جامعه مدنی توانا دنبال تجمیع خشم مردم علیه دولت نیست. مگر تجربه پیامدهای انقلابها که از تجمیع خشم مردم علیه دولتها به پیروزی رسیدند ولی نتوانستند دولت توانا ایجاد کنند پیش چشم ما نیست -که بارزترین نمونه آن تجربه کشور افغانستان است.
منظور از دولت توانا چه دولتهایی «نیست».
دولت توانا یعنی دولت باظرفیت برای پاسخگویی به نیازهای پایه شهروندان. دولت توانا یعنی پیش شرط حاکمیت قانون و پاسخگو. لذا دولت توانا با دو دولت دیگر متفاوت است.
اول اینکه دولت توانا «دولت مقتدر» هسته اصلی قدرت در ایران نیست که کارش با نظارت استصوابی، حامیپروی، سرکوب مخالفان و ناکارامدی پیش میرود. تجربه نارضایتیها در سال جاری، ۱۴۰۰، در بلوچستان (که در جریان انقلاب اسلامی وعده فقرزدایی از این استان داده میشد) و تجربه نارضایتیهای مردم در خوزستان (استانی که مرکز ایستادگی کشور در برابر تجاوز خارجی و مرکز ثروت ملی کشور است) و تجربه نارضایتی مردم در اصفهان (استانی که نماد ایستادگی در دوران انقلاب و جنگ بود و بیشترین شهدا را تقدیم ایران کرد) آشکارا نشان میدهد که چقدر حاکمیت مقتدر موجود ناکارامد است-و از غصه این ناکارامدی باید گریست. متاسفانه از این نظر حتی دولتهای قطر، امارات و کویت در چهار دهه گذشته کارامدی بهتری نشان دادند-کشورهایی که چهار دهه پیش مردم ایران حتی به درستی نام آنها را نمیدانستند.
دوم اینکه دولت توانا «دولت دیکتاتور مصلح» روشنفکران پس از مشروطه ایران نیز نیست. دولت «دیکتاتور مصلح» یعنی دولت مقتدر و شخصی که مثل پترکبیر امکانات کشور را بسیج میکند تا با اقتدار و حتی با ایجاد وحشت (نه با ظرفیت سازی در بوروکراسی دولت و حمایت از جامعه) مشکلات امنیتی، غذایی، بهداشتی، درمانی و آموزشی مردم را درمان کند. ایران تجربه دولت دیکتاتور مصلح را پس از ناامنیهای مشروطه و پس از اشغال شمال و جنوب کشور از سوی روس و انگلیس داشت. اما دولت دیکتاتور رضاشاه با اینکه اقدامات مفیدی انجام داد ولی دولتی شخصی و خودسر بود. لذا این دولت به محض اینکه پا گرفت اولا به روشنفکران حامیاش (مثل تیمورتاش، فروغی، داور، تقیزاده، اقبال آشتیانی، مشفق، کسروی و دیگران) وفا نکرد. ثانیا وقتی دول خارجی به ایران حمله کردند تمام سربازان پادگانهای خط مقدم به بیرون پادگان فرار کردند و ارتش از درون فروپاشید و وقتی مامور دولت انگلیس شاه ایران را با خفت از ایران تبعید کردند صدای مردم در نیامد، حتی مردم از خوشحالی در همین تهران شیرینی هم پخش کردند. بنابراین مشکل کنونی جامعه ایران با دولت توانا و با ظرفیت حل میشود نه با دولت مقتدر شخصی خودسر و به اصطلاح نوگرای کالبدی.
ممکن است گفته شود شعار دولت توانا (و همزمان جامعه مدنی توانا) حرف زیبایی است ولی سخن عملی نیست. زیرا هسته اصلی قدرت در ایران با تمام قوا از دولت یکدست و با مدیران زیر متوسط اما مدیران تابع دفاع میکند. بله چنین است. ولی ارزیابی از اوضاع کشور این است که دولت یکدست فعلی قادر نخواهد بود که معضلات کشور را در جهت درمان هدایت کند. و برای عبور ایران از بحران دو روزنه امید هست. یکی حرکت به سوی دولت توانا، با ظرفیت و شایسته گزین و دیگری حرکت در جهت تقویت جامعه مدنی. راه درمان کشور نه دولت با مدیران زیر سطح متوسط است و نه تغییر رژیم بوسیله ابر جنبش است.
یکی از اموری که آینده ایران را تهدید میکند همین شکاف تحلیلی برای درمان کشور میان نیروهای درون جامعه است. حامیان هسته قدرت تداوم حرکت دولت یکدست فعلی را راه نجات میدانند ولی در واقع زمان را از دست میدهند و دولت را میتوانند با زوال از درون روبرو کنند-یا دولت در خود بتپد. از طرفی دیگر نیروهای جامعه مدنی دولت یکدست را سراب میدانند ولی ممکن است بجای توجه به تقویت دولت و جامعه مدنی توانا، ممکن است انفعال پیشه کنند تا ببینند کی تقش در میآید. در حالی که ایران برای درمان معضلاتش به همکاری همزمان دولت و جامعه مدنی نیاز دارد.